eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
ياران روز شنبه از جمله گروه هايى كه مورد آزمايش پروردگار قرار گرفتند، اصحاب السبت هستند. امتحان سختى از آنها گرفته شد. عدّه زيادى از امتحان شوندگان مردود شده، و تعداد كمى سربلند و سرافراز شدند. سرگذشت آنها در چند سوره قرآن آمده كه مهم تر از همه، آيه ۴۷ سوره نساء و آيات ۱۶۳ تا ۱۶۶ سوره اعراف است. خلاصه داستان آنها به شرح زير است: گروهى از يهوديان در كنار دريايى- ظاهراً درياى احمر- زندگى مى كردند، نام شهرشان ايله بود، كه بعداً ايلات ناميده شد. يكى از مشاغل ساحل نشينان ماهى گيرى است كه براى تأمين نيازهاى خانواده و كسب و كار و تجارت به آن مى پردازند. به آنها دستور داده شد كه در روز شنبه، روز تعطيلى و عبادت قوم يهود، ماهى گيرى را تعطيل كرده و بقيّه هفته را به كار ماهى گيرى بپردازند. ماهى‌ها حيوانات باهوشى هستند، به گونه اى كه بعضى از ماهى هاى آزاد موقع تخم ريزى از يك اقيانوس حركت كرده و چندين هزار كيلومتر را طى مى كنند تا به محلّ تولّدشان برسند، و در آن جا تخم ريزى كنند. آرى ماهى‌ها احساس كردند روزهاى شنبه خبرى از صيادها و ماهى گيرها نيست، لذا آزادانه بر روى آب ظاهر مى شدند تا از اكسيژن و نور آفتاب استفاده كافى را ببرند. صيّادان كه مى ديدند روز شنبه ماهى هاى فراوانى بر سطح آب ظاهر مى شوند وسوسه شدند. عدّه اى در مقابل وسوسه هاى شيطان مقاومت كرده و تسليم نشدند و هم چنان ماهى گيرى را در روز شنبه تعطيل كردند. امّا برخى ديگر متوسّل به كلاه شرعى شده، تا هم ماهى‌ها را از دست ندهند، و هم به خيال خود، با فرمان خدا مخالفت نكرده باشند و حرمت ماهى گيرى در روز شنبه شكسته نشود. برخى از آنها در كنار ساحل گودال هاى وسيعى ايجاد كرده و روز شنبه ورودى آن را باز مى نمودند و هنگامى كه ماهى‌ها وارد آن گودال مى شدند ورودى آب را مى بستند و روزهاى بعد ماهيان حبس شده در آن گودال‌ها را صيد مى كردند. عدّه اى ديگر تورهاى ماهى گيرى را شنبه در آب مى گستراندند و ماهى هاى گرفتار شده در دام را روزهاى ديگر از آب بيرون مى كشيدند! يهوديان شهر ايلات در برابر اين امتحان الهى به سه گروه تقسيم شدند: الف) گروه اوّل اكثريت گناه كار و خانوادهايشان. ب) گروه دوم اقليت ناهيان از منكر كه اكثريّت گناه كار را موعظه و نصيحت مى كردند و مى گفتند خداوند شما را با چيزى كه دوست داريد آزمايش مى كند، مراقب باشيد از اين امتحان سرافراز خارج شويد. هر چند اكثريت گناه كار به توصيه هاى ناهيان از منكر گوش نمى دادند امّا آنها خسته و مأيوس نشده و به كار خود ادامه مى دادند. البتّه اين درس عبرتى است براى همه ما كه با يك بار گفتن و اثر نكردن مأيوس نشويم، بلكه آن را ادامه دهيم و مدامت داشته باشيم بالاخره تأثير خواهد كرد. حضرت نوح عليه السلام در طول ۹۵۰ سال پيامبرى خود موفّق شد تنها حدود ۸۰ نفر را خداپرست كند. [۱] يعنى براى موحّد كردن هر نفر تقريباً ۱۲ سال زحمت كشيد! حال ما با يك بار نهى از منكر كردن، حتّى نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده نااميد و مأيوس مى شويم! ج) گروه سوم بى طرف بودند. آنها به ناهيان از منكر مى گفتند: چرا خودتان را به زحمت مى اندازيد؟ آنها را رها كنيد، ما را در يك قبر كه نمى گذارند! عيسى به دين خود موسى به دين خود! چرا سرى كه درد نمى كند دستمال مى بنديد! امّا ناهيان از منكر در پاسخ آنها مى گفتند: اين كار ما دو فايده دارد: نخست اين كه ما به فريضه نهى از منكر كه از واجبات مهم است عمل كرده ايم، و فرداى قيامت مؤاخذه نخواهيم شد. ديگر اين كه شايد متنبّه شوند و دست از كار خلاف خويش بردارند. مدّتى گذشت و عذاب الهى نازل شد. خداوند متعال در آيه ۱۶۵ سوره اعراف مى فرمايد: « «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ»؛ امّا هنگامى كه تذكراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، (و لحظه عذاب فرا رسيد؛) نهى كنندگان از بدى را رهايى بخشيديم؛ و كسانى را كه ستم كردند، به خاطر نافرمانيشان به عذاب شديدى گرفتار ساختيم». در روايتى آمده: ناهيان از منكر به اكثريّت آلوده و گروه بى تفاوت گفتند: ما نمى توانيم با شما در يك مكان زندگى كنيم، لذا ديوارى ميان خود كشيدند. ناهيان از منكر و خانوادهايشان اين سوى ديوار، و آن دو گروه در سوى ديگر. بناگاه ناهيان از منكر سر و صدايى را از آن سوى ديوار شنيدند وقتى به آن جا نگريستند مشاهده كردند كه تمام آنها به عذاب الهى گرفتار شدند، هم كسانى كه دست به حيله شرعى زدند و هم گروهى كه بى طرف بوده و با سكوت خود، كار گروه اوّل را تأييد كردند. [۱] ---------- [۱]: تفسير البرهان، ج ۳، ص ۱۰۵، ح ۵۰۹۳. [۱]: كافى، ج ۸، ص ۱۵۸، ح ۱۵۱. •✾📚 @Dastan 📚✾•
له✨﷽✨ 📙داســتــان مـعـنــوی ✍طلبه ای در یک از شهرها زندگی می‌کرد از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت. 🌙یک شب متوسل به امام زمان (علیه‌السلام) شد چند شبی بعد از این توسل امام زمان (علیه‌السلام) را در خواب دید ❤️حضرت فرمودند: فلانی می‌دانی چرا دعایت مستجاب نمی‌شود؟ گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری 🕋گاهی انسان به در خانه خدا می‌رود دعا می‌کند اما با نقشه می‌رود دل به این طرف و آن طرف حرکت می‌کند 🤲گاهی به خدا یاد می‌دهد و می‌گوید: خدایا در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند ❤️فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است انسان به ائمه معصومین (علیه السلام) هم نباید یاد بدهد باید بگوید خدایا من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی‌گویم طول امل نباید داشته باشیم۵ 🔹طلبه گفت: یابن رسول الله من همین طور هستم که می‌فرمائید بهتر از این نمی‌توانم باشم چه کنم؟ می‌خواهم خوب باشم اما تا می‌آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می‌آیند و این گونه دعا می‌کنم ❤️حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری نایب بگیر تا حضرت فرمودند نایب بگیر. 🔹طلبه می‌گوید: آقا جان شما نائب می‌شوید؟ ❤️حضرت فرمودند: بله قبول می‌کنم می‌گوید دیدم حضرت نایب شدند و لب های حضرت دارد حرکت می‌کند از خواب بیدار شدم گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست در عالم رؤیا حجت خدا را یکبار زیارت کردم 📿بلند شدم وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم دیدم در مدرسه را می‌زنند. ❓گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می‌زند؟ رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است گفتم: دایی جان چه شده این وقت شب؟ گفت: با تو کاری دارم امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی‌برد فکر و خیالات مرا برداشته بود یک مرتبه این خیال همه وجودم را فرا گرفت من که پسر ندارم همه اموالم از بین می‌رود یک دختر هم که بیشتر ندارم فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه اموالم هم در اختیار توست. 📚مأخذ، کتاب بهترین شاگرد شیخ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب المهدی ✨ حدیث روز : ⛅️ قال مولانا الامام المهدی علیه السلام : «. . . أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلْعَمَی بَعْدَ اَلْجِلاَءِ وَ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ بَعْدَ اَلْهُدَی وَ مِنْ مُوبِقَاتِ اَلْأَعْمَالِ وَ مُرْدِیاتِ اَلْفِتَنِ» پناه به خدا میبرم از نابینایی بعد از بینایی و از گمراهی بعد از راهیابی واز اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنه ها. 📖 بحار الأنوار ، جلد۵۳ ، ص۱۹۰ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼توصیه علامه حسن زاده آملی به جوانان ✍️شما فرزندان‏ و دوستان‏ گرامی من، هم اکنون در پی تحصیل کمال بوده باشید تا آتیه‏‌ای سعادتمند داشته باشید، زیرا که باور کرده‏‌اید هر چیز تا به کمال نرسیده است، قدر و قیمت ندارد. باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکاری و ولگردی و هرزگی به سر می‏‌برند، سخت دوری گزینید که رهزن شمایند، این گروه روی سعادت را نخواهند دید، چند روزی در مقام خیال به تازگی رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک‌های گوناگون بوقلمونی و طاووسی دلخوشند و به زودی نه آن را دارند و نه این را و نه کمالی تحصیل کرده‏‌اند که بدان دلگرم باشند، ناچار بعدا یا باید تن به گدایی در دهند و یا به دزدی و دیگر بیچارگی‌ها مزاحم اجتماع باشند و زندگی را بگذرانند. با آنان همنشین نشوید که هم اکنون به شما بگویم نطفه و مربّی و اجتماع و معاشر از اصولی‌اند که در سعادت و شقاوت انسانی دخلی به سزا دارند. جوانا سرمتاب از پند پیران‏؛ که پند پیر از بخت جوان به؛ یک پزشک زحمت کشیده انسان را در نظر بگیرید؛ او به هر شهری قدم نهد با یک قلم و چند برگ کاغذ به دیدن چند بیمار و نوشتن چند نسخه در مدّت کمی مردم آن شهر را به سوی خویش می‏‌کشاند و از هر آشنایی آشناتر و از هر عزیزی گرامی‏‌تر می‏‌شود. این موقعیت میوه درخت وجود اوست که آن درخت را از اوان نهال بودنش درست به بار آورده است؛ و اینک مال ذاتی است که چون طراوت چهره و لباس‌های الوان دستخوش فرتوتی و کهنگی نمی‌گردد. این ادیسون مخترع برق اگر چون همسالان نابخردش روزگار می‏‌گذرانید و سرگرم به خوشگذرانی‌ها و بیهودگی‌ها می‏‌بود، از چه رو می‏‌توانست، سرمایه هوش و بینش خود را به کار ببرد و از نور اندیشه خود به جهانیان نور دهد؟! باید دوستانم از روش نابخردان همواره دوری گزینند و بدانند که اکثر بزرگسالان عصر ما به حدّ بلوغ نرسیده‏‌اند و در راه آن نیستند و بکوشند که هر روزشان بهتر از روز پیش باشد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
همان گونه كه در داستان «ياران روز شنبه» گذشت، عدّه اى از آنها اسير هوا و هوس شده و دست به حيله شرعى زدند. بدين مناسبت، بحثى هر چند فشرده پيرامون حيله و كلاه شرعى لازم است؛ توجّه فرماييد: حيله در اصل به معناى چاره جويى است، كه گاه مثبت است و گاه منفى. الف) حيله هاى منفى حيله منفى در جايى به كار مى رود كه شخص مى خواهد حقّى را باطل يا باطلى را حق جلوه دهد؛ مانند كارى كه نمرود طغيانگر در برابر استدلال هاى قوى حضرت ابراهيم عليه السلام انجام داد. نمرود به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: اين خدايى كه مردم را به پرستش او دعوت مى كنى كيست؟ حضرت فرمود: خداى من كسى كه جان انسان‌ها را مى گيرد و به آنها جان مى دهد «يُحْيِى وَيُمِيت» نمرود گفت: من هم جان مى دهم و جان مى ستانم. سپس دستور داد دو زندانى محكوم به اعدام را حاضر كردند، يكى را آزاد كرد و ديگرى را گردن زد! [۱] نمرود براى اين كه حق را باطل جلوه دهد به اين چاره جويى منفى و كلاه شرعى متوسّل شد؛ هر چند حضرت ابراهيم پاسخ ديگرى داد كه او مات و مبهوت شد «فبهت الذى كفر» حضرت فرمود: خداى من كسى است كه هر روز خورشيد را از مشرق مى آورد و در مغرب پنهان مى كند. اگر راست مى گويى كه تو خدايى، كارى كن كه فردا خورشيد از مغرب طلوع و در مشرق غروب كند. نمرود با شنيدن اين استدلال قوى، محكوم و منكوب و مبهوت شد. [۲] خلاصه اين كه حيله منفى در جايى به كار مى رود كه مى خواهند حقّى را باطل، يا باطلى را حق كنند. ---------- [۱]: سوره بقره، آيه ۲۵۸. [۲]: سوره بقره، آيه ۲۵۸. •✾📚 @Dastan 📚✾•
ب) حيله هاى مثبت گاه حيله هايى به منظور انجام حق و ابطال باطل به كار برده مى شود؛ كه اين گونه حيله‌ها مشروع است. مثلًا حضرت رسول صلى الله عليه و آله هنگامى كه قصد داشت از محاصره مشركان در مكّه خارج شده و به مدينه هجرت كند دو كار انجام داد: ۱. نخست اين كه از حضرت على عليه السلام خواست بجاى او در بسترش بخوابد تا دشمن متوجّه خروج پيامبر صلى الله عليه و آله از خانه نگردد. على عليه السلام عرض كرد: آيا با اين كار شما به سلامت خواهيد رفت؟ فرمود: بله؛ على عليه السلام گفت: اين كار را خواهم كرد و براى آن سجده شكر بجا آورد كه جانش سپر بلاى جان پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد شد. اين نوعى حيله و چاره جويى مثبت است. ۲. حضرت براى گم كردن ردّ پاى خويش و گمراه كردن دشمن بجاى اين كه به سمت شمال مكّه، كه مدينه در آن سمت قرار داشت، برود بر خلاف مسير به سمت جنوب مكّه حركت كرد و در غار ثور پناه گرفت. اين نيز نوعى چاره جويى براى فرار از دست دشمنان بود و در حقيقت براى ابطال نقشه هاى شوم و باطل دشمنان اسلام صورت گرفت و اشكالى ندارد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
كلاه شرعى چرا؟ بعضى افراد در پى كلاه شرعى هستند، چنين افرادى به دو منظور دست به اين كار مى زنند؟ ۱. به قصد فريب مردم؛ همان گونه كه نمرود مى خواست مردم را بفريبد و همچنان بر گرده آنها سوار باشد. يا فرعون مى خواست مردم را گول بزند و همچنان به عنوان خدا او را پرستش كنند. لذا در مقابل دعوت هاى حضرت موسى به يكتاپرستى، خطاب به وزيرش هامان گفت: برج بسيار بلندى بساز تا شايد خداى موسى را در آسمانها بيابم. در حالى كه او به خوبى مى دانست كه اين سخن اشتباه است، ولى براى فريب مردم دست به اين حيله زد. ۲. به قصد فريب خود؛ شايد داستان زليخا از همين قبيل باشد. زنان اشراف و بزرگان مصر را جمع كرد و به همه آنها ترنج و چاقويى داد و گفت: «هر زمان يوسف وارد شد ترنج‌ها را پوست بكنيد» و آنها با ورود يوسف عليه السلام به جاى ترنج‌ها دستان خود را بريدند؛ زليخا به اين وسيله مى خواست از عذاب وجدان رهايى پيدا كند. ولى در حقيقت خود را فريب داد و كوس رسوايى خويش را در سراسر مصر به صدا درآورد. نمونه ديگر، بانك‌ها و صندوق هاى قرض الحسنه اى است كه سودهاى نامشروع ۲۶% يا مقدارى كمتر يا بيشتر را به عنوان كارمزد مى گيرند در حالى كه كارمزد ۲% و حداكثر ۴% است. اينها چون نمى توانند در كشور اسلامى صريحاً رباخوارى كنند با اين كلاه شرعى (كه در حقيقت كلاهى بر سر خودشان مى گذارند) زيرا اموال و دارايى خود را آلوده به حرام مى كنند) گرفتار حيله شرعى مى شوند، و بدين وسيله باطلى را حق جلوه مى دهند. چنين افرادى مرتكب دو گناه مى شوند: يكى رباخوارى و ديگرى رياكارى! [۱] ---------- [۱]: شرح بيشتر را در كتاب ما« حيله هاى شرعى و چاره جويى هاى صحيح» مطالعه فرماييد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
پيش بينى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره حيله هاى منفى آخرالزمان حضرت على عليه السلام در حال سخنرانى [۲] بود كه شخصى برخاست و از حضرت پرسيد: اى اميرمؤمنان! ما را از فتنه و مفهوم آن آگاه كن. آيا در اين باره چيزى از پيامبر اسلام شنيده اى؟ حضرت فرمود: هنگامى كه آيه شريفه «الم* أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَايُفْتَنُونَ» [۳] نازل شد، دانستم تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بين ماست فتنه اى بر ما نازل نمى شود. سپس از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم: منظور از اين فتنه كه در آيه شريفه آمده چيست؟ حضرت فرمود: اى على! امّت من بعد از من در بوته آزمايش قرار مى گيرند. از حضرت پرسيدم: اى پيامبر خدا! مگر در جنگ احد، پس از آن كه عدّه اى از مسلمانان (پاكباخته و خالص نظير حمزه سيدالشهدا) به شهادت رسيدند و من از اين كه به فيض شهادت نايل نشده بودم ناراحت شدم به من نفرمودى: «تو را به شهادت بشارت مى دهم و تو سرانجام شهيد خواهى شد؟ » حضرت فرمود: آنچه گفتم صحيح است (و تحقّق خواهد يافت) ولكن بگو بدانم در آن لحظه چگونه صبر و تحمّل خواهى كرد؟ عرض كردم: چنين موردى از موارد صبر نيست، بلكه بشارت محسوب مى شود و جاى شكر دارد (شهادت نعمت است نه مصيبت) سپس حضرت فرمود: « يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ، وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ، وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَ يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ ؛ على جان! اين مردم بعد از من به وسيله اموال و ثروتشان آزمايش مى شوند، و ديندار بودن را منّتى بر خدا قرار مى دهند و با اين حال انتظار رحمتش را دارند، و از قدرت و خشمش خود را در امان مى بينند. محرمات الهى را به وسيله شبهات دروغين و غير واقعى و هوس هاى غفلت زا حلال مى شمرند». ---------- [۲]: نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶. [۳]: سوره عنكبوت، آيه ۱ و ۲. •✾📚 @Dastan 📚✾•
حضرت رسول پس از بيان مطلب كلّى و اجمالى در مورد فتنه هاى آخرالزمان، به سه مصداق در مورد آن به صورت خاص اشاره مى كند. توجّه فرماييد: ۱. « فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ ؛ با نام «نبيذ» آلوده شراب خوارى مى شوند» زمانى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان از مكّه به مدينه هجرت كردند، آب مدينه كه سنگين تر از آب مكّه بود با دستگاه گوارشى آنها سازگار نبود و آنها را اذيت مى كرد. حضرت براى رفع اين مشكل، دستور داد در هر ظرف بزرگ آبى چند عدد خرما بيندازند به گونه اى كه آب مضاف نشود. سپس از آن آب براى نوشيدن و ديگر مصارف استفاده كنند، و با اين كار سنگينى آب مدينه از بين رفت. امّا عدّه اى، از اين چاره جويى مثبت حضرت رسول صلى الله عليه و آله سوء استفاده كرده و مقدار زيادى خرما در آب ريختند كه پس از مدّتى تبديل به شراب شد و آن را به عنوان نبيذ خوردند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله در حيات خويش پيش بينى كرد كه مسلمانان بعد از وى گرفتار چنين كلاه شرعى منفى و ناپسندى شوند و در قالب نبيذ و مانند آن، آلوده شراب خوارى شوند. ۲. « وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ ؛ و رشوه را به نام هديه حلال خواهند شمرد». اكنون در گوشه و كنار جامعه با اين پديده شوم مواجه هستيم، كه برخى از افراد ضعيف الايمان رشوه خوار يا رشوه دهنده، در پوشش «هديه»، «كادو»، «زيرميزى»، «حقّ و حساب» و مانند آن، آلوده اين گناه بزرگ مى شوند. اشعث بن قيس منافق [۱] در عصر حضرت على عليه السلام از اين نمونه افراد بود. به داستان او از زبان حضرت على عليه السلام توجّه فرماييد: ---------- [۱]: شرح حال اين شخص منافق را از زبان على عليه السلام در خطبه ۱۹ نهج البلاغه مطالعه فرماييد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
حضرت على عليه السلام و هديه شبانه! اشعث بن قيس منافق، عامل بسيارى از مفاسد و اختلافات دوران كوتاه خلافت حضرت بود. ظاهراً اشعث با كسى اختلافى داشت، و پرونده اين اختلاف نزد حضرت على عليه السلام بود، و قرار بود روز بعد در مورد آن قضاوت كند. حضرت مى فرمايد: «از سرگذشت عقيل شگفت آورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به درب خانه ما آورد. ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفّر شدم. گويا آن را با آب دهان مار، يا استفراغش خمير كرده بودند! لذا نگاه تندى به او افكندم و گفتم: «آيا اين كاسه حلوا رشوه است؟ يا صدقه؟ يا زكات؟ [۱] على، نه اهل رشوه است تا به سبب رشوه بر خلاف حق قضاوت كند و نه اهل صدقه و زكات، كه اينها بر بنى هاشم حرام است. اشعث كه از اين برخورد قاطع و تند امير زمامداران، دست و پاى خود را گم كرده بود، گفت: نه، هيچ كدام نيست، بلكه هديه است! هر مسلمانى حق دارد به مسلمان ديگر هديه دهد. حضرت كه چهره هزار رنگ اشعث را مى شناخت و به نيّت واقعى او واقف گشته بود، فرمود: اشعث! آيا ديوانه شده اى؟! يا عقلت را از دست داده اى؟! يا هذيان مى گويى؟! تو نيمه شب با اين كاسه حلوا مى خواهى على را بفريبى و او را به ظلم دعوت كنى تا فردا به نفع تو حكم دهد! اشعث تو مرا با خود مقايسه كرده اى! بگذار تا خود را بشناسانم: اشعث اين حلوا كه سهل است چون اين حلوايى كه من ديدم، گويا با آب دهان مار مخلوط گشته (اگر چه ظاهرى زيبا دارد؛ ولى باطنش بسيار كثيف است. ) به خدا قسم اگر آسمانهاى هفتگانه را به على دهند تا بر مورچه اى ظلم كند، چنين نخواهد كرد. حضرت پس از بيان اين داستان عجيب، جمله اى بسيار زيبا و سرشار از عدالت مى گويد كه جز على كسى نمى تواند به زبان آورد، و شايسته است اين جملات با آب طلا نوشته و در تمام ادارات در مقابل چشمان مسئولان نصب شود. فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ اعْطِيتُ الْاقاليمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ افْلاكِها، عَلى انْ اعْصِىَ اللَّهَ فى نَمْلَةٍ اسْلُبُها جُلْبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلْتُهُ، وَ انَّ دُنْياكُمْ عِنْدى لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فى فَمِ جَرادَةٍ تَقْضَمُها ؛ به خداوند سوگند! اگر اقليم هاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانهاست (همه جهان هستى) را به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جويى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز چنين نخواهم كرد! (چرا كه) دنياى شما، از برگ جويده اى كه در دهان ملخى باشد نزد من خوارتر و بى ارزش تر است». [۱] ۳. « وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ ؛ و در پوشش بيع به رباخوارى مى پردازند». [۲] براى رهايى از ربا و در عين حال به دست آوردن سود مناسب، گاه مى توان از حيله مثبت استفاده كرد. مثلًا شما مى خواهيد مبلغ ۱۰ ميليون تومان وام به كسى بدهيد كه بعد از دو سال به شما بازگرداند و در عين حال ارزش پولتان حفظ شود. اگر ۱۰ ميليون بدهيد و ۱۲ ميليون بگيريد ربا و حرام است امّا مى توانيد معادل ۱۰ ميليون سكّه طلا به طرف مقابل بدهيد و بعد از دو سال همان مقدار سكّه از او بگيريد. به اين طريق ارزش پولتان بعد از دو سال حفظ شده و آلوده به رباخوارى هم نشده ايد. اين حيله مثبت است. امّا آنچه كه در ميان بعضى مرسوم است كه ۱۰ ميليون تومان به ضميمه يك قوطى كبريت مى دهند و بعد از مدّتى ۱۲ ميليون مى گيرند و دو ميليون را ارزش قوطى كبريت حساب مى كنند همان رباخوارى در پوشش بيع است و جزء حيله هاى شرعى منفى و ناصحيح محسوب مى شود. چرا كه يكى از شرايط معامله جدّى بودن آن است و در اين جا قصد جدّى وجود ندارد و در هيچ جاى عالَم يك قوطى كبريت به دو ميليون تومان خريد و فروش نمى شود. بنابراين، اگر چاره جويى در مسير حق و به صورت جدّى باشد اشكال ندارد، امّا آنچه به منظور باطل كردن حق و حق جلوه نمودن باطل و به صورت صحنه سازى و ظاهرسازى است، جايز نيست. 👇👇👇