🌺🌺بستن زانوى شتر
🌸🍃قافله چندین ساعت راه رفته بود . آثار خستگى در سواران و در مرکبها پدید گشته بود . همین که به منزلى رسیدند که آنجا آبى بود , قافله فرود آمد . رسول اکرم نیز که همراه قافله بود , شتر خویش را خوابانید و پیاده شد . قبل از همه چیز , همه در فکر بودند که خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم کنند .
🍃رسول اکرم بعد از آنکه پیاده شد , به آن سو که آب بود روان شد , ولى بعد از آنکه مقدارى رفت , بدون آنکه با احدى سخنى بگوید , به طرف مرکب خویش بازگشت . اصحاب و یاران با تعجب با خود مى گفتند آیا اینجا را براى فرود آمدن نپسندیده است و مى خواهد فرمان حرکت بدهد ؟ ! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنیدن فرمان بود . تعجب جمعیت هنگامى زیاد شد که دیدند همین که به شتر خویش رسید , زانوبند را برداشت و زانوهاى شتر را بست , و دو مرتبه به سوى مقصد اولى خویش روان شد .
🍂فریادها از اطراف بلند شد : (( اى رسول خدا ! چرا ما را فرمان ندادى که این کار را برایت بکنیم , و به خودت زحمت دادى و برگشتى ؟ ما که با کمال افتخار براى انجام این خدمت آماده بودیم )) .
🌷در جواب آنها فرمود : (( هرگز از دیگران در کارهاى خود کمک نخواهید , و بدیگران اتکا نکنید , ولو براى یک قطعه چوب مسواک باشد )) ( 1 ) .
1 .لا یستعن احدکم من غیره و لو بقضمة من سواک. کحل البصر محمد قمى , صفحه 69 .
نقل از کتاب " #داستان راستان " شهید مطهری (ره)
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
#تشرفات
✅شفای پای علامه میرجهانی توسط امام زمان عج..
✍علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجهای حاصل نشده بود. خودشان میفرمودند: روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند. در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم. آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم.
دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود میآید. گفتم: آهسته آهسته میروم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم. در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه میکردم که دیدم: شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکردهاید.
گفتم: تاکنون که نشده است، گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟ گفتم: البته. پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ. پس چاقو را برداشت وفرمود: برخیز، خوب شدی. خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید. فرمود: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید.
گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم؟ فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را میدانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت. در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید... ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند...
📚کتاب داستان هایی از ملاقات امام زمان عج
✅ کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✾📚 @Dastan 📚✾
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
📝 #یادمون_باشه
✖️ یکجور غذا، کافی نیست؛ زشته بابا مهمونا چی میگن!
✖️بعد از اینهمه سال زندگی، بریم چند تا منطقه پایینتر خونه بگیریم؟ ... فامیلها چی میگن؟
✖️ بعد از بیست سال سابقه، الآن تازه شروع کنم توی محل کارم چادر بپوشم؟ ... همکارام چجوری قضاوتم میکنن؟
✖️ برای عروسی طلا نخریم؟ ... دوستام چی فکر میکنن؟
و .....
💥 اگر آنچه که خواندید، و هزاران مثال و نمونه از آن وجود دارد ... هنوز جزو دغدغههای ماست؛ باید بپذیریم شبیهِ کودکانمان، در مرحلهی خالهبازی سِیر میکنیم، و به ماجرای حقیقی زندگی وارد نشدهایم!
🔺کسی که نگاه مهمتری را در زندگی، یافته است؛
نگاههای کوچکتر، برایش اصلاً به چشم نمیآیند، چه رسد به آنکه نگرانشان باشد ❗️
#استاد_شجاعی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
✾📚 @Dastan 📚✾
✍امام هادی علیه السَّلام میفرمایند:
حقتعالی، حضرت موسی (ع) را به عصا و ید بیضاء معجزهاش بخشید چون در آن زمان ساحران و جادوگران بر مردم تسلط داشتند، پس از سوی خدا معجزهای متناسب با آن زمان بر آنان استیلاء و برتری داده شد که حجتی بر آنان باشد. در زمان حضرت عیسی (ع) بیماریهای مزمن شیوع داشت و مردم نیاز به طبابت داشتند پس حقتعالی حجتی را آورد که مانند آن نداشتند که بیماران را شفاء میداد و مردگان را زنده میکرد. نبی مکرم اسلام (ص) زمانی آمدند که شعر و خطابه و فن سخنوری بر جامعۀ آن روز غلبه و برتری داشت و قرآن و حکمتهای توحیدی بر ابطال عقاید آنان، معجزۀ بزرگ نبی مکرم اسلام (ص) در آن زمان بود.
📚برگرفته از کتاب اصول کافی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋بخشی از سخنرانی استاد پناهیان :
🔆 دانشجویی آمد و برام این قضیه رو گفت "
👈که داشتم میرفتم آلمان برای ادامه ی تحصیل ،
مادر بزرگم آمد جلو بهم گفت:
✨پسرم داری میری مملکت غریب ، اونجا مشکلی برات پیش آمد، بدان که ما یک صاحبی داریم ، صداش بزن بگو یا صاحب الزمان..
🤔بخودم گفتم : این مادر بزرگم ما داره چی میگه !!
😞خلاصه رفتیم آنجا ویکروز با رفقا رفتیم جنگل و برگشتنی ماشین خراب شد و منطقه هم نا امن و خلوت ..ما هم غریب ونا آشنا..
😶خیلی ترسیده بودیم .
یک دفعه یاد حرف مادر بزرگم افتادم ،
🍃با اینکه قبلنا خیلی اعتقادات درستی نداشتم ،در اوج گرفتاری و نا امیدی ازته دلم گفتم : یا صاحب الزمان ما رو دریاب..قول میدم ازاینجا خلاص بشم نمازم و بخونم..
🌷هوا رو به تاریکی میرفت که دیدم یک آقایی آمد و ازمشکلمان سوال کرد..
منم توضیح دادم.
🌟حالا اصلا" حواسم نیست ایشان کی هستن .! !که تو اینجا که احدی رد نمیشه دارن با من فارسی حرف میزنن!!
✨گفتن بشینید تو ماشین ..ایشانم با ما نشستن،
ماشین یک دفعه روشن شد.
🍂کمی جلوتر گفتن نگه دارید پیاده میشم،
بعد کنار گوش من گفت :
👌آن قولی که دادی ، اول وقت بخوان.
🤔بعداز مدتی که گذشت تازه بهوش شدم که ایشان کی بود !
🍃که راه را نشانمان داد و از نیت قلبی من باخبر بود!
👈✨✨ما مولا داریم صاحب داریم..
یابن الحسن ادرکنا🤲🤲
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حکمت خداوندی
✨سعدی در بیان حکایتی می گوید:
🍃موسی علیه السلام ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده.
🍂گفت:ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده.
🍃 گفت:این چه حالت است؟ گفتند:خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده اند.
✨«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27)
✨✨موسی علیه السلام ، به #حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش #استغفار.
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺دیدن بهشت برزخی 🌺
✍عبْدُاللَّه بن سِنان يكى از ياران امام صادق(ع) ماجراى شنيدنى زير را چنين بيان مى دارد:«از امام صادق(ع) پرسيدم: نهر كوثر چيست؟حضرت توضيحاتى داد؛ سپس فرمود: آيا دوست دارى آن را ببينى؟گفتم فدايت شوم؛ آرى. فرمود: دستم را بگير تا از اين شهر بيرون رويم.امام پايش را به زمين كوفت؛ در اين هنگام، پرده ملكوتى كنار رفت و عالم برزخى نمايان شد.
وقتى چشم گشودم، نهرى بسيار بزرگ ديدم كه آغاز و پايانش پيدا نبود. از چشمه هاى آن، آب و شير سفيدتر از برف و شراب نيكوتر از ياقوت روان بود.گفتم: فدايت شوم؛ اين نهر و چشمه ها از كجا مى آيند و به كجا مى ريزند؟فرمود: اين از چشمه هايى است كه خداى تعالى در قرآن نويدش را داده است: چشمه اى از آب، چشمه اى از شير، چشمه اى از شراب.
(سوره محمد آیه 15 )
در كنار آن نهر، درختهايى ديدم كه زيرسايه آنها حوريانى گيسو به سرآويخته، آرميده بودند كه هرگز بدين زيبايى كسى را در دنيا نديده بودم!حضرت به يكى از آنها اشاره فرمود آب بده! آن ماهرو، قدحى از آب پر كرد. حضرت، ظرف آب را از او گرفت و به من داد. هرگز ظرفى به آن زيبايى نديده بودم (درقرآن هم به ظرفهای زیبایی بهشتی اشاره شده است) و شربتى به آن گوارايى نچشيده بودم!
گفتم: فدايت شوم؛ چنين چيزهايى را نه ديده بودم و نه تصورش را مى كردم.حضرت فرمود: «اين كمترين چيزهايى است كه خداوند به پيروان ما نويدش را داده است و مؤمن هرگاه بميرد، او را به اين محل آورند. در باغستانهاى اطراف، گردش مى كند و از شرابهاى اينجا مى آشامد».
📚 «بحار الانوار»، ج 6، ص 287
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫💫داستان زن بدکاره و عابد
#داستان_کوتاه_آموزنده
✾📚 @Dastan 📚✾
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋مادر موسی میترسید فرزند بی گناهش را به فرمان فرعون زمانش بکشند که ناگاه از جانب خداوند فرمان میابد که فرزندت رادرصندوقی بگذار و به دریا بینداز...
مادربه کدام دل چنین راهی را برای نجات فرزندش انتخاب کند جز اینکه به وحی الهی ایمان دارد که خداوند فرمود:
👌هیچ تشویش به دل راه مده که ما محبت موسی را در دل دشمنش قرار میدهیم و او را در زیر چشم خود پرورش میدهیم از این رو هرکس بر خدای خویش توکل کند هیچ نگرانی ندارد که خداوند این قصه را به پایان خواهد رساند..
آیا مکررندیده اید که از دل شب،،روز بیرون می آید واز وسط پریشانی نظم وهماهنگی پیدا میگردد..
هرکس دوست خداباشد دشمنانش درجهت منافع او کار خواهندکرد بی آنکه بدانند،.
چنانکه برادران یوسف(ع) خدمتگزار یوسف شدند تا بدانچه باید برسد..
❤️🍃دل مؤمن گرم است که اهل دنیا هیچ کاری از پیش نخواهند برد وخواسته یا ناخواسته از خدمتکاران خوبان خواهند بود..
چون وعده الهی است که نهایتا خوبی بر بدی غلبه خواهد کرد و پیروزی از آن خوبان خواهد بود..
┈┈••••✾•🌿•✾•••┈┈•
✾📚 @Dastan 📚✾
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #جعفر_جعفری
🎙راوے: همسر شهید
❤️سال۱۳۹۵ شهید جعفری مشتاق شد که به سوریه برود اما هرچه کرد نتوانست برود. شهید جعفری ایرانی و ساکن شهرستان باخرز خراسان رضوی بود. ما هم ساکن استان سمنان بودیم؛ به منزل ما آمد و گفت که میخواهم به سوریه بروم، به پدر و مادرم بگوئید من سرکار هستم.
💛با وجود تلاشهایی که کرد اما نتوانست اعزام شود. سال۱۳۹۶ بالاخره موفق شد با فاطمیّون به سوریه برود و این اولین و آخرین اعزامش به سوریه بود. شهید جعفری بچهها را خیلی دوست داشت و هر وقت منزل ما بود بچهها را روی سر و کولش میگذاشت. سال قبلِ شهادتش ازدواج کرده بود و حتی اولین فرزندش را هم ندید و رفت. شهید جعفری ۲۶ساله بود که به شهادت رسید. پسرمان نیز سهماه پس از شهادتش به دنیا آمد.
#شهیدانه🌹
#صلوات🌹
✾📚 @Dastan 📚✾
🕋زیارت
✨آورده اند که آقا شیخ عباس تربتی، پدر مرحوم راشد، روزی عازم مشهد مقدس بود، همسرش از او خواست که در بازگشت نعلینی برای او بیاورد. او رفت و روز دیگر نعلینی برای او آورد.
🤔پرسید: آقای حاج شیخ! چرا زود برگشتید و چند روزی برای زیارت نماندید؟ جواب داد: رفته بودم نعلین بخرن نه برای کاری دیگر. اکنون به قصد زیارت می روم و چند روزی هم در آنجا خواهم ماند.
📚پنجاه و سه داستان از کرامات حضرت رضا علیه السلام ، ص84
✾📚 @Dastan 📚✾