✨راه های #انگیزه دادن به خود
&&&&&&&&&&&
👈" با دست دیگرتان دریبل کنید "
🌟اگر تابحال برای بچه هایی که بسکتبال بازی می کنند مربیگری کرده باشید می دانید که اکثرشان تمایل دارند فقط با یک دست - که همان دست قویترشان است - بازی کنند .
🌱وقتی ببینید بچه ای دارد این کار را می کند ممکن است او را به کناری بیاورید و بگویید : " هی بیل ! داری با یک دست دریبل می کنی . مدافع خیلی راحت می تواند جلویت را بگیرد و آزادی عملت کم می شود . باید با دست دیگرت دریبل کنی تا اینطور نشود ."
🍂در اینجا بیلی می گوید : " نمی توانم "
" بیلی ! مسءله این نیست که نمی توانی . مسءله اینست که این کار را نکرده ای . " بعد به بیلی توضیح می دهید که اگر به اندازه ی کافی توپ را به زمین بزند ، دست دیگرش هم به همان خوبی می تواند دریبل کند . مسءله فقط شکل گیری ساده ی یک عادت است . بیلی بعد از تمرین کافی برای دریبل کردن با دست دیگرش ، متوجه می شود که حق با شماست .
💫همین اصل در مورد برنامه ریزی مجدد عادت های تفکرتان هم صدق می کند . فکر کردن هم مثل به زمین زدن توپ است . از یک سو می توانید بدبینانه بیندیشید و آن جنبه تان (منفی نگری) را تقویت کنید ؛ از سوی دیگر می توانید فکر بعد از فکر ، خوشبینانه بیندیشید و این جنبه (مثبت اندیشی) را تقویت کنید . مسءله فقط به زمین زدن توپ است .
🔆الگوی کلی تان با فقط چند بار زمین زدن مثبت توپ عوض نمی شود ، اما « شما » فکر بعد از فکر عوض می شوید .
✾📚 @Dastan 📚✾
🔰داستــان تشــرف علـی حـلاوی
✨ شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظرامام زمان (عج) بوده است.
شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟»
🕊در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟»
💠 او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند»
🕊مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)! با من این همه عتاب مکن! حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم،
اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی»
.
💠 شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی مهدی موعود (عج) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند.
.
💚شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند،
چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد
قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالا بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت.
پس از دقایقی امام زمان(عج) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد، به گونه ای که خون آن در میان صحن جاری شود.
.
♦️وقتی آن چهل نفر خون جاری شده از ناودان را دیدند، گمان کردند حضرت سر قصاب را از بدن جدا کرده است. در همان هنگام، حضرت جناب شیخ را فرا خواند. جناب شیخ بلافاصله به سوی بام شتافت و ضمن دیدار مولایش، دریافت خونی که از ناودان سرازیر شده، خون بزغاله بوده است، نه خون قصاب. امام زمان (عج) بار دیگر به مرد قصاب امر فرمود تا بزغاله دوم را در حضور شیخ ذبح کند.
.
♦️قصاب نیز طبق دستور بزغاله دوم را نزدیک ناودان ذبح کرد. هنگامی که خون بزغاله دوم از ناودان به داخل حیاط خانه سرازیر شد، چهل نفری که در صحن حیاط حاضر بودند، دریافتند که حضرت گردن جناب شیخ علی را زده و قرار است گردن تک تک آن ها را بزند. با این پندار، همه از خانه شیخ بیرون آمدند و به سوی خانه هایشان شتافتند.
▫️در آن حال، امام زمان (عج) به شیخ علی حلاوی گفت: «اینک به صحن خانه برو و به این جماعت بگو تا بالا بیایند و امام زمانشان را زیارت کنند!»
.
💥جناب شیخ، غرق شادی و سرور، برای دعوت حاضران پایین آمد، ولی اثری از آن چهل نفر نبود. پس با ناامیدی و شرمندگی نزد امام بازگشت و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند.
👌امام زمان(عج) فرمود: «جناب شیخ، این شهر حله بود که می پنداشتی بیش از هزار نفر از یاوران مخلص ما در آن هستند. چه شد که تنها تو و این مرد قصاب ماندند؟ پس شهرها و سرزمین های دیگر را نیز به همین سان قیاس کن.»
.
👈اينك در خانه جناب شيخ علي حلاوي، بقعه اي موسوم به مقام صاحب الزمان (عج)ساخته شده كه روي سر در ورودي آن، زيارت مختصري از امام زمان(عج) نگاشته شده است.
📔 العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (ع)، علی اکبر نهاوندی، ج2
✾📚 @Dastan 📚✾
👌قصههای زندگانی امام زمان(عج)
🌱به امام باقر علیه السلام گفتم:
_ ای مولا و ای فرزند فرستادهی خدا، مگر همهی شما امامان قیام کنندگان به حق نیستید؟
🌱حضرت با لحنی سرشار از اطمینان فرمود:
_ چرا، ای ابوحمزه ثمالی! همهی ما اینگونهایم.
پرسیدم:
🌱_ پس چرا تنها امام زمان (عج) قائم نامیده شده است؟
امام پنجم که بر او باد درود همهی مردم، پاسخ داد:
🌱_ زیرا هنگامی که جدم، حسینبن علی علیه السلام شهید شد، فرشتههای آسمان به شدت گریستند و با ناله و اندوه به پروردگار گفتند:
🌱«خداوندگارا! آیا آنان را که برگزیدهترین آفریدهات را کشتند، به حال خود رها میکنی؟»
🌱خداوند بلند مرتبه به آنان پیام داد که «آرام باشید! به عزت وجلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت، هرچند پس از گذشت زمان و روزگار درازی باشد»
🌱سپس پرده و حجاب را از دیدگانشان برداشت و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان مقام امامت بودند، به آنان نشان داد فرشتگان از نگریستن به این صحنه خرسند شدند و دیدند که یکی از امامان به نماز ایستاده است.
سپس خداوند به فرشتهها فرمود: «این پیشوای قائم، از آنان انتقام خواهد گرفت»
📕برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه 74 و 75
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️«خدایا همه کارهایت درست است»
🔰روزی مردی زیر سایه درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این
موقع چشمش به کدوتنبل هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:"
خدایا! همه کارهایت عجیب و غریب است ! کدوی به این بزرگی را روی
بوته ای به این کوچکی می رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی
درخت به این بزرگی !" همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت بر
سرش افتاد . مرد بلافاصله از جاجست و به آسمان نظر انداخت و گفت :"
🔸خدایا!خطایم را ببخشای! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود
اگر روی این درخت به جای گردو ، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی بر
سر من آمده بود ."
˝آیت الله مجتهدی تهرانے(ره)
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚حکایتی از گلستان سعدی....
دو درویش ملازم صحبت با یکدیگر سفر کردند یکی ضعیف بود که هر بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار غذا میخورد!
اتفاقا به شهری رفتند و به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند ، هر دو را به زندانی بردند و در به گل بر آوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند و در را باز کردند!
قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده...
مردم در عجب ماندند، حکیمی گفت خلاف این عجب بود آن یکی بسیار پر خور بوده است طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد و این یکی دگر خویشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چون سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرورست اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستانڪ
🌟راننده در دل شب برفیراه راگم کرد،
و بعد از مدتی ناگهان موتورش خاموش شد...
همان جا شروع کرد به شکایت از خدا
که خدایا پس تو آن بالا چه کار میکنی که
به کمک من نمیرسی؟و از همین
قبیل شکایات...
🌟چون خسته بود,خوابش برد
و وقتی صبحاز خواب بلند شد,
از شکایت های دیشب اش شرمنده شد,
چون موتورش دقیقآ نزدیک یگ پرتگاه
خطرناک خاموش شده بود و اگر چند قدمی
دیگر میرفت امکان سقوط اش بود!!!
✨✨👈به "خداوند کریم و رحیم" اعتماد داشته
باشیم.اگر خداوند دری🚪را می بندد.
دست از کوبیدنش بردارید.
✨✨هر چه در پشت آن بود قسمت شما نبود.
به این بیندیشید که او ان در را بست
چون می دانست ارزش شما بیشتر از
ان است!!!
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
#پندانه
✅قایقهای خالی
✍وقتی جوان بودم، قایقسواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایقسواری میکردم و ساعتهای زیادی را آنجا به تنهایی میگذراندم. در یک شب زیبا و آرام، بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم، درون قایق نشستم و چشمهایم را بستم. در همین زمان، قایق دیگری به قایق من برخورد کرد.
عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم، آرامش مرا بههم زده بود دعوا کنم؛ ولی دیدم قایق خالی است! کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیتم را به او نشان دهم. حالا چطور میتوانستم خشمم را تخلیه کنم؟ هیچ کاری نمیشد کرد!
دوباره نشستم و چشمهایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. قایق خالی برای من درسی شد. از آنموقع اگر کسی باعث عصبانیت من شود، پیش خود میگویم: «این قایق هم خالی است!»
✾📚 @Dastan 📚✾
#جرعهای_از_معرفت
💠 استاد فاطمی نیا رحمة الله علیه؛
🔸بعضی ها که حتی اهل جبهه، اهل دعای کمیل و ندبه و زیارت هستند، شنیده می شود که در منزل زبانشان را کنترل نمی کنند! با همسر و بچه، یا خواهر و برادر و والدین، برخورد نامناسب و تند دارند!
🔸همین ها باعث محرومیت و بی توفیقی و بی حالی در عبادت است! مساله ی والدین شوخی نیست؛ خدا می داند یک پرخاش به پدر ومادر، انسان را صد سال عقب می اندازد! اگرکوتاهی کرده اید جبران کنید! اگر هم از دنیا رفته اند، با صدقه دادن و طلب مغفرت برایشان، رضایت شان را کسب کنید تا درآن عالم از شما راضی شوند. می توان با خیرات و مبرات و صدقه و دعا، آن ها را از خود راضی کرد.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 «تـاوان دل ســوزاندن»
☘ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید.
☘ ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!!
پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ.
ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ،
ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ....
☘ پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ.
☘ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺷﺮﻑ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ،
ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ.....
از بیانات آیت الله فاطمی_نیا
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼تأثیر دعا در قضا و بلاء
✍عمر بن يزيد گويد: از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه میفرمود: همانا دعاء برمیگَرداند آنچه را مُقَدر شده و آنچه را مقدر نشده؛ عرض كردم: مقدر شده را دانستم، مقدر نشده كدام هست؟ فرمودند: تا اينكه تقديرى در بارۀ آن نشود.
امام صادق عليه السلام فرمودند: دعا برمیگرداند قضائی كه از آسمان نازل گرديده و بسختى محكم شده.
امام رضا عليه السلام فرمودند: على بن الحسين عليهم السلام فرموده: همانا دعا و بلاء تا روز قيامت با هم رفاقت میكنند و در کنار یکدیگر هستند (با دعا بلا رفع میشود) همانا دعاء برمیگرداند بلاء را كه بسختى محکم شده است.
📚 الکافی، ط_الاسلامیه، ٢/٤٦٥
✾📚 @Dastan 📚✾