در محضر آیت الله #بهجت (ره)
🔆" ﭼﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻧﻜﻨﻴﻢ؟ "
( حتما بخوانید ... بسیار مهم )
🍃ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﺮﻙ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﺸﻜﻞ، ﺑﻠﻜﻪ ﻛﺎﻟﻤﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻟﺬﺍ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ - ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗﺮﻙ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﺸﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺸﺮ، ﺷﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺴﻴﺎﺭ
🍂 ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣﺎ ﺁﻳﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﻛﻨﺪ؟ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﺳﻬﻞ ﺍﻟﻤﺆﻭﻧﺔ ﻭ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ - ﻭﻟﻮ ﻋﻤﻞ ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻑ ﻗﻮﻝ ﺑﺎﺷﺪ - ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﻠﺘﺰﻡ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﺎﺭﻙ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻳﺎ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﻣﺜﻞ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺮﻙ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ
✨ﺧﻴﺮ؟ ﻓﺮﺽ ﻛﻨﻴﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﺭﻳﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻳﺎ ﻫﺮ ﺭﻳﻴﺲ ﻣﻄﻠﻖ، ﻣﻘﺮﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﻳﻚ ﻓﻘﻴﺮ ﺗﻬﻰ ﺩﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺮﻭﻡ؟! ﺁﻳﺎ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺫﺍﺗﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺕ ﻭ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﻣﺮﺽ ﻭ ﺻﺤﺖ ﻭ ﻏﻨﺎ ﻭ ﻓﻘﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻯ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺍﺳﺖ؟!
🍃 ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﻭﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺑﻮﺩﻥ، ﺍﻣﺮ ﺩﺍﻳﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﻣﻤﺎﺕ، ﻏﻨﺎ ﻭ ﻓﻘﺮ ﻭ ﻣﺮﺽ ﻭ ﺻﺤﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﻛﺘﺮ ﻭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ... ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ؛ ﻣﺠﺎﻟﺴﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟! ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻭﺟﺪﺍﻧﻴﻪ (ﻧﻪ ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﺧﻮﻑ ﻧﺎﺭ ﻳﺎ ﺷﻮﻕ ﺑﻬﺸﺖ) ﺑﺎ ﻛﺪﺍﻡ طﺮﻑ ﺍﺳﺖ؟
🍂 ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻇﺎﻫﺮ " ﺑﻨﺪﻩ ﻯ ﻣﻄﻴﻊ "، ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﺶ ﻣﺜﻞ ﻛﻮﻩ، ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﻫﻤﻪ ﻯ ﺧﻴﺮﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻭ " ﺑﻨﺪﻩ ﻯ ﻋﺎﺻﻰ " ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﺶ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﻧﺎﻳﻰ (ﺷﻴﻄﺎﻥ) ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺻﻠﺎﺣﺪﻳﺪﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ. ﻧﻈﻴﺮ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﻛﺴﻰ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ، ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺍﻗﺪﺍﻡ
✨ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺧﻮﺩﻛﺸﻰ است ! ﺻﻠﺎﺡ ﺩﻳﺪﺵ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﺪ: ﺻﻠﺎﺡ ﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺮﺹ ﻣﺮﮒ ﺁﻭﺭ ﻳﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻭﺭ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻮﻱ! ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﻣﺎ ﺩﺭ " ﻋﺰﻡ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺖ " ، ﻋﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻰ ﺑﺎ ﻏﻨﻰ ﻗﺎﺩﺭ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﻯ ﻛﺮﻳﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ، ﻭ ﺩﺭ " ﻋﺰﻡ ﺑﺮ ﻣﻌﺼﻴﺖ " ، ﻋﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻰ ﺑﺎ ﻓﻘﻴﺮ ﻋﺎﺟﺰ ﺟﺎﻫﻞ ﻭ ﻟﺌﻴﻢ.
🍃ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻴﻢ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻴﻢ، ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺳﻮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ، ﻧﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﻭ ﺧﺴﺎﺭﺕ؛
🍂ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩﻯ (ﻭ ﺍﺣﻰ ﺍﻟﻤﻮﺗﻰ ﺑﺎﺫﻥ ﺍﻟﻠﻪ) ؛ (ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. ) ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺗﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﻴﺎ - ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ
✨ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﺘﺎﺑﻌﺖ ﻛﻨﺪ، ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﻭ ﻛﻤﺎﻟﺎﺕ ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺁﻥﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﺑﺪ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺤﺪﻯ ﻧﺒﻮﺕ ﻭ ﻛﺬﺍﺑﻴﺖ ﻣﺪﻋﻰ ﺁﻥ؛
🍃ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺖ، ﺑﺎ ﻏﻨﻰ ﻭ ﻗﺎﺩﺭ ﻭ ﻛﺮﻳﻢ ﻭ... ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﺎ ﻋﺎﺟﺰﺗﺮ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﺟﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ، ﻃﺒﻌﺎ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﻰ ﻭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻭ
🍂ﻧﻌﻤﺖ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻯ ﻭ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻭﺍﻧﺴﺮﺍﻯ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﻧﻤﻰ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﻥ ﺭﻓﻴﻖ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺭﻓﻴﻖ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﻣﺤﺮﻭﻡ گردیم . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺴﻬﻴﻞ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺭﺍﻫﻰ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮﻳﻢ ﻭ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻃﺎﻋﺖ، ﻧﺰﺩﻳﻜﻰ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻌﻤﺖﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﻰﻫﺎ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻳﻰﻫﺎ
✨ﻭ ﻋﺰﺕﻫﺎ ﻭ... ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﻌﺼﻴﺖ، ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺖ ﻭ ﻧﺎﺧﻮﺷﻰ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﻯ ﻭ ﺫﻟﺖ ﻭ...
✾📚 @Dastan 📚✾
های #انگیزه دادن به خود (15)
💫💫💫" قبل از هر چیز تنبل باشید "
🌸هنری فورد همیشه به همکارانش خاطرنشان می کرد که هیچ کاری نیست که اگر حاضر باشیم به قسمت های کوچک تجزیه اش کنیم عملی نباشد .
🍂وقتی هم کاری را تجزیه کردید یادتان باشد که در ابتدا کمی به خودتان اجازه ی تنبلی بدهید ؛ چون مهم نیست که با چه سرعتی انجامش می دهید . چیزی که اهمیت دارد اینست که دارید انجامش می دهید .
🍃نکته ی مسخره اینست که هر چه کاری را کندتر شروع کنید سریع تر تمامش می کنید . وقتی در ابتدا درباره ی انجام یک کار سخت و طاقت فرسا فکر می کنید بیشتر از هر وقت دیگری می دانید که اصلا دلتان نمی خواهد آنرا انجام دهید .
✨به عبارت دیگر تصویر ذهنی تان از آن فعالیت که دارید تند و بی امان انجامش می دهید تصویر خوشحال کننده ای نیست . پس به دنبال راه هایی می گردید که اصلا آن کار را انجام ندهید .
👈اما فکر کردن به اینکه به آرامی دست به کار شوید ساده است . انجام آن کار هم به شما اجازه می دهد که واقعا دست به کار شوید . در نتیجه کار به اتمام می رسد .
✾📚 @Dastan 📚✾
🖋📚 #خاطرات_شهدا 🌷
💠شب یلدا
🍂دو سال پیش #شب_یلدا قرار بود برای شب یلدا کرسی بندازیم و کاملا #سنتی شب یلدا مون برگزار بشه😍 خونه ما گلبهار بود و اونجا خیلی سرد❄️ بود من شوفاژ رو زیاد کردم♨️ و تدارکات شب یلدا رو هم فراهم کردم
🍂 #شهیدمحرابی از محل کارشون تماس گرفتن☎️ که برای شب یلدا #مهمان دعوت کن و من بهشون گفتم مسافت زیاده، مهمان ها رودربایستی تشریف میارن ولی اذیت میشن من به خانه پدرم🏡 و برادرم تماس گرفتم دعوت شون کردم و قرار شد خود #حسین_آقا هم از خانواده خودشون دعوت کنن.
🍂حسین آقا به من تماس گرفتن گفتن هر کدام از مهمان ها که ماشین🚙 نداشته باشن یا نتوانستند ماشین شون رو بردارند #خودم می روم دنبال شون هم می برم شان و هم برمی گردونم شون. من تعجب کردم😟 گفتم این همه راه چه لزومی دارد نگاهی کرد و گفت :کل قضیه شب یلدا فقط به #صله_رحم اش است که مستحب است بقیه اش که داستانی بیش نیست 🚫
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_حسین_محرابی🌷
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد.
✨✨به هر چیزی نگاه کنی، سازندهی آن را یاد میکنی.
✨✨قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته است.
✨✨ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته است.
🤔🤔 خودت را چه؟
🤔اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی، یاد خدا میافتی...⁉️⁉️
محمداسماعیل دولابی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌴فضل بن ربيع مى گويد: شريك بن عبد اللّه بن سنان نخعى، كه از بالاترين حسب برخوردار بوده است، چون اين شخص عالم، از بزرگان قبيله اى بوده است كه شاخص ترين چهره آن قبيله وجود مبارك مالك اشتر نخعى است، كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مادرى را سراغ ندارم كه نمونه او را بزايد، يعنى انسان بى نظيرى بود.
🌴فضل مى گويد: شريك بن عبد اللّه را روزى به دربار مهدى عباسى آوردند، كه قبل از هارون بوده است. مهدى عباسى به او گفت: شريك! نمى گذارم از دربار بروى، مگر يكى از اين سه كار را قبول كنى؛ يا رئيس قوه قضائيه مملكت بشوى، كه آن زمان «قاضى القضات» بود. يا شغل معلمى بچه هاى مرا قبول كن. ما در اينجا يك اتاق به تو مى دهيم، هر روز بيا و به بچه هاى ما درس بده. و يا امروز ناهار را ميهمان ما باش و از غذاى ما ميل كن.
🌴شريك بن عبد اللّه در فكر فرورفت. اگر هر سه قسمت را قبول نمى كرد، آخرش اين بود كه مهدى عباسى مى گفت: جلاد! گردن او را بزن! و از شهداى اصيل عالم مى شد. اما شريك در جواب گفت: منصب قاضى القضاتى، قرار دادن خودم در لب جهنم است، پس اين را نمى خواهم. معلمى بچه هايت را هم نمى خواهم، چون فكر كرد اين بچه ها در نزد او درس بخوانند، فردا بعد از مرگ پدرشان رئيس مملكت مى شوند و مثل او به تمام اهل مملكت ظلم مى كنند، لذا گفت: نه، من ظالم پرورى هم نمى كنم. اما يك ناهار ميهمان بودن و خوردن عيبى ندارد. قبول كرد.
🌴مهدى عباسى به رئيس آشپزخانه دستور داد، فقط از مغز استخوان (نخاع) و شكر، چند نوع غذا درست كنيد و بياوريد. رئيس آشپزخانه كه شاهد جريان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد، گفت: غذا آماده است و سفره را چيده ايم، بفرماييد و به مهدى عباسى آرام گفت: شريك بن عبد اللّه، اگر امروز اين غذا را بخورد، هيچگاه رستگار نخواهد شد. يعنى به قدرى معلوم بود كه آشپز هم فهميد.
🌴شريك بن عبد اللّه سنان غذاى حرام را خورد، بعد، هم منصب قاضى القضاتى را قبول كرد و هم معلمى بچه ها را پذيرفت، چون لقمه حرام تمام نور خدا را از باطن مى برد و انسان را زمين گير مى كند.
🌴براى دريافت حقوقِ يك ماه، به او نامه دادند كه به سراغ فلان صرّاف برو. وقتى رفت، صراف به او گفت: يك مقدارى را الآن و يك مقدار آن را چند روز ديگر مى دهم، يك مقدارى هم جنس مى دهم. اصرار كرد كه بايد نقد بدهى. صرّاف عصبانى شد، گفت: مگر كتان و پارچه قيمتى فروخته اى كه پول آن را نقد مى خواهى؟ گفت: نه، از پارچه قيمتى بالاتر دينم را فروخته ام.
👈👈 اين حكايت به ما هشدار مى دهد كه خوردن حرام، مساوى با دين فروشى است. حرام نخوريد، حرام نپوشيد، در خانه حرام زندگى نكنيد، شغل حرام قبول نكنيد، كار حرام نكنيد. رشوه نگيريد. به دنبال مال غصبى نرويد. #بيت_المال را #اختلاس نكنيد؛ زيرا باعث مى شود كه به دين فروشى دچار شويد.
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی نوشته استاد حسین انصاریان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پادشاه معتاد به گِل خواری
✨🍃آورده اند که: یکی از ملوک به خوردن گِل معتاد شده بود چندان که حکماء و اطبا منع می کردند و مضرّت آن را باز می نمودند، از آن کار باز نمی ماند. روزی یکی از اهل الله به دیدن وی آمد و او را به غایت زار و نزار یافت.
🤕رخساره ی ارغوانی او را زعفرانی دید و تَنِ با تاب و توان او را در عقده ی ناتوانی گرفتار یافت، صورت حال استفسار نموده، سلطان حقیقت واقعه را باز گفت که:
😞مرا از جهت خوردن گِل، پای حیرت در گِل است و دست حسرت بر دل. درویش فرمود که: چون می دانی که از این ممرّ مضرّت به تو می رسد، چرا ترک نمی کنی ؟
😔گفت: چندان که جهد می نمایم، با خود بر نمی آیم. درویش گفت: این عزیمة من عزمات الملوک ؟
🌱کجاست آن عزم که پادشاهان را می باشد که به هیچ نوع ایشان را از آن باز نمی توان داشت ؟
💪سلطان از این سخن متأثّر شد و عزم کرد بر آن که دیگر گِل نخورد و به برکت عزیمت، از آن مهلکه خلاصی یافت. بیت:
🌱عنان عزم به هر جانبی که برتابی مکن به دست تردّد عنان خود را سست
که کس به منزل مقصود ره نمی یابد مگر به سعی تمام و دگر به عزم درست
هر آن که پای طلب در طریق عزم نهد به تختگاه بزرگی رسد به گام نخست
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🍃🍂در زمان حضرت موسی خشکسالی پيش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف می شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن.
✨موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
🍃🍂خداوند فرمود: موعد آن نرسيده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
✨تا اينكه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنه اميدی نيست.
🍃🍂آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می كنم و توكل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
✨تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد
🍃🍂موسي معترض پروردگار شد.
خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين #پاداش_توكل او بود.
✨✨هیچوقت نا امید نشو. لحظه ی آخر شاید #نتیجه عوض شود. همیشه #توکلت به خدا باشد.
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 داستان کوتاه
✨دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد…
🍂بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
🍃مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
🌟اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
🌷زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
💫دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
✨✨در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مواعظ لقمان به فرزندش
امام باقر (علیه السلام)- در مواعظ لقمان (علیه السلام) به فرزندش آمده است: فرزندم!
✨✨ اگر نسبت به مرگ شک داری پس خواب را از خود بردار و هرگز نخواهی توانست که چنین کنی!
✨✨و اگر در رستاخیز شک داری از خود، بیداری بعد از خواب را بردار و هرگز نخواهی توانست که چنین کنی!
✨✨ پس تو اگر در این امر تفکّر کنی، در مییابی که جان تو در دست غیر توست و
👈همانا خواب بهمنزلهی مرگ است و بیداری بعد از خواب بهمنزلهی رستاخیز پس از مرگ است.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۵۲۲
📚 بحار الأنوار، ج۷، ص ۴۲
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹داستان آموزنده🌹
🌟در يكى از روزها، عدّهاى از دوستان امام رضا عليهالسلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّتهاى ارزنده بود، در جمع آنان حضور داشت .
هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
🌟امام به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچگونه عكسالعملى از خود نشان ندهى؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس، به سخن چينى و ناسزاگویى آغاز كردند.
🌟و در اين بين امام رضا عليهالسلام سر مبارک خود را پایين انداخته و هيچ سخنى نمىفرمودند؛ تا آنها بلند شدند و از نزد حضرت خداحافظی کردند و رفتند.
🌟بعد از آن، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.
يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
🌟ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم، با چنين افرادى من معاشرت دارم! در حالى كه نمیدانستم درباره من چنين خواهند گفت؛ و چنين نسبتهایی را به من مىدهند.
امام رضا عليه السلام با ملاطفت، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
🌟اى يونس! غمگين مباش، مردم هر چه مىخواهند بگويند، اينگونه مسائل و صحبتها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وجود ندارد.
🌟اى يونس! سعى كن، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگویى و معارف الهى را براى آنها بيان نمایی.
و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمیفهمند و درك نمىكنند، خوددارى كنی.
🌟اى يونس! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهایی را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهایی در دست دارى، چنين گفتارى چه تاثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟ ( آیا آن سنگ و دُر تغییر ماهیت میدهند؟)
و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟!
🌟يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّداً او را مخاطب قرار داد و فرمود:
🌟اى يونس، بنابراين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درک كرده باشى و امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مىخواهند، بگويند.
.
📚(بحارالا نوار: ج2ص65ح5، به نقل از كتاب رجال كشّى شیخ طوسی).
✾📚 @Dastan 📚✾