eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂 🔆خاطره‌ای از شهید حسنعلی احمدپور 🥀روز‌های اول ماه مبارک رمضان بود، من هم از جمع گردان همیشه پیروز مسلم‌ابن‌عقیل از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم، تازه چند صباحی بود شلمچه، خط تحویل گرفته بودیم، بچه‌های بابل، گرگان و بهشهر زیاد بودیم، فرمانده گردان حاج تقی ایزد بود، همیشه تو سنگر از شجاعت‌های حاج تقی و سردار شهید سیدعلی دوامی می‌گفتیم و افتخار می‌کردیم، دنیا، دنیای دیگری بود. سیدعلی از گشت آمده بود، وقت رفتن به یکی از بچه‌ها سپرده بود که موقع برگشت هوایش را داشته باشد، خیلی راحت برخورد می‌کرد، اما در شلمچه حتی اگر برای چند ثانیه سرت را از خاکریز بالا می‌گرفتی خطرناک بود، وقتی برگشت تو سنگر نگهبانی با چند تا از دوستان و رزمنده‌ها گرم صحبت شد تا اذان شود و نماز اول وقت رو بخواند، روی گونی‌های سنگر نشسته بود که یکی از بچه‌ها گفت: 🥀«سید! ببخشید خطرناک است». اما سید گفت: «شما سرتان را بیارید پایین، من الان چیزی‌م نمی‌شود». همه تعجب کردند، سید گفت: 🥀 «من ۲۱ رمضان به دنیا آمدم و ۲۱ رمضان هم شهید می‌شوم. راست می‌گفت، ۲۱ رمضان بر اثر جراحات خمپاره ۶۰ به شهادت رسید. تو سنگر بودیم، شهید مصطفی کلاهدوز سراسیمه آمد، بچه‌ها دعا کنید، سیدعلی مجروح شده، واقعاً چه سِرّی را سیدعلی می‌دانست؟ 🥀 سیدعلی مگر چه کسی بود؟ به چه درجه‌ای رسید که حتی تاریخ شهادتش را می‌دانست، اما قبل شهادت به خودش نگفت حالا زوده! باشه کمی پیرتر بشوم و ماند و جاودان شد،‌ 🥀ای کاش کمی بیشتر حواس‌مان بود. یادباد خاطرات همه شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گردان مسلم که تا آخرین روز‌های جنگ حماسه‌ها آفریدند و جزیره مجنون را برای همیشه باخون‌شان رنگین کردند. 🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴اثبات_خدا_به_راحتی 🏷مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد ✍پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد. بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد. از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟ چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد. 📚منبع:داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱ ‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 آیت‌الله : بیشترین گرفتاری ما این است که غل و زنجیرهایی داریم که نمی‌توانیم، باز کنیم. نه اینکه عزم حرکت نداریم، می‌خواهیم حرکت کنیم، اما غل و زنجیرهایی داریم که نمی‌شود. بهترین راه، است. ماه رجب، ماه استغفار است، در همه ماه‌ها، استغفار هست اما در ، به شکلی ویژه است. استغفار یعنی پاک کردن گذشته و از غل و زنجیر آزاد شدن. 📚 درس عرفان در وادی عمل ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 به خدا توکل کن! ✍در گفت‌وگو با یکی از تاجران مشهور در یکی از کشورهای اسلامی از شگفت‌ترین خاطره زندگی‌اش سوال کردند. ⚡️مرد تاجر گفت: در یکی از شب‌ها دچار دلتنگی عجیبی شدم و احساس کردم به هوای آزاد نیاز دارم. ⚡️هنگام پیاده‌روی در بازار، گذرم به مسجدی افتاد که درب آن باز بود. با خود گفتم: بروم و در این مسجد دو رکعت نماز بخوانم، شاید آرامشی بیابم! ⚡️با واردشدن به مسجد متوجه شخصی شدم که رو به قبله با دستان باز و بلند با جدیت و ملتمسانه خدا را فرامی‌خواند! ⚡️از التماس و و اصرارش متوجه درماندگی و نیازمندی‌اش شدم! ⚡️منتظر ماندم تا مناجاتش را به پایان رساند. به وی گفتم: ای برادر، به نظر می‌رسد مشکل و ناراحتی طاقت‌فرسایی داری! به من بگو؛ چه شده و مشکلت چیست؟! ⚡️گفت: ای برادر! به خدا سوگند بدهکارم و بدهی مرا نگران و اندوهگین کرده و چاره‌ام را بریده است! ⚡️گفتم: بدهی‌ات چند است؟ ⚡️گفت: چهارهزار (پول رایج کشورش) ⚡️از جیبم چهارهزار بیرون آوردم و به او دادم. آن‌قدر خوشحال شد که نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند. بسیار تشکر کرد و مرا دعا کرد! سپس کارت ویزیتی درآوردم که شماره تماس و آدرس محل کارم روی آن نوشته شده بود. کارت را به او دادم و گفتم: ای برادر! این کارت را بگیر و هرگاه نیازی داشتی، بدون درنگ و تردید تماس بگیر یا به دفتر کارم تشریف بیاور. ⚡️با خود گفتم از پیشنهاد و مردانگی‌ام خیلی خوشحال می‌شود، اما در کمال ناباوری جواب داد: خدا پاداش نیکتان دهد، به کارت ویزیتتان نیازی ندارم و هرگاه محتاج و نیازمند شدم، نماز می‌خوانم و پروردگارم را می‌خوانم و دستم را به‌سوی او دراز می‌کنم و حاجتم را از او می‌طلبم و خداوند به آسانی و خیلی زود حاجتم را برآورده می‌کند. همچنان‌که این بار چنین کرد. 👈پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرماید: «اگر شما چنانکه شایسته است بر خدا توکل نمایید، روزی شما مانند پرندگان که صبحگاهان گرسنه از لانه خارج می‌شوند و شبانگاهان با شکم سیر به لانه برمی‌گردند، نصیبتان می‌شود.» خداوندا! نیک توکل‌کردن و نیک واگذارکردن نیازهایمان را به ما بنمایان. ✾📚 @Dastan 📚✾
♨️کدام شیعه منتظرِ امام زمان است؟! 🔸منتظرانِ علیه السلام شیعیانی هستند که در رعایت اخلاق و آداب و حدود الهی کوتاهی ندارند و گفتار معصومین علیهم السلام چراغ راهشان است. 🔸امام صادق علیه السّلام میفرمایند: ای گروه شیعه! زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما، با مردم نیکو سخن بگویید، و زبانتان را حفظ کنید و آن را از زیاده روی و زشت گویی بازدارید.(۱). 📌و اینک این ماییم و این گفتار امام ششم. یک روز در برخوردهایمان با مردم صدای خود را ضبط کنیم و بعد خودمان گوش دهیم ببینیم نحوه صحبتمان با مردم چگونه بوده است؟! عمل به این کلام نورانی جامعه را برای ظهور آماده می کند.غافل نباشیم…. 📚۱) امالی صدوق، ص ۳۲۷، ح۱۷؛ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟شک 🌱هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. 🌱متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. 🌱اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟🌟همسويى خرج با دخل ♦️يكى با بشر حافى مشورت مى‏كرد كه دو هزار درهم دارم و خواهم كه به حج روم رأى تو در اين چيست؟ ♦️بشر گفت: حج مى‏روى كه در و دشت و بيابان و شهر و ديار تماشا كنى يا رضاى خدا تعالى به كف آرى؟ ♦️ گفت: رضاى حق تعالى را مى‏جويم . ♦️بشر گفت: اگر اين حج بر تو واجب نيست، اين درهم‏ها را به وامداران و يتيمان و عيالواران ده تا از آن‏ به مسلمانان راحت رسانى و آسايش آنان فراهم آورى . ♦️گفت: نتوانم ♦️ بشر پرسيد: چرا؟ ♦️گفت: از آن كه به حج، رغبت بيش‏ترى در خويش مى‏بينم . ♦️بشر گفت: پس عيان شد كه اين درهم‏ها نه از راه درست به دست آورده‏اى كه در راه درست خرج كنى . مالى كه نه از راه صواب، فراهم آيد، در راه صواب به كار نايد. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هر آنچه که فکر کنید برای آن کارت دعوت میفرستید پس ... خوبی ها را دعوت کنید... ❤ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴معجزه اي از امام باقر عليه السلام 🌼ابوبصير از ارادتمندان خاص امام باقر عليه السلام بود و از هر دو چشم نابينا شده بود. 💬 مي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: شما فرزندان پيامبر خدا هستيد؟ ✨فرمود: آري. 🌼ابوبصير: پيامبر خدا وارث همه انبيا بود. آيا هر چه آنها مي دانستند پيغمبر هم مي دانست؟ ✨امام: آري. 🌼ابوبصير: آيا شما مي توانيد مرده را زنده كنيد و كور و بيمار مبتلا به پيسي را شفا دهيد و از آنچه مردم مي خورند و در خانه هايشان ذخيره مي كنند خبر دهيد؟ ✨امام: آري، با اجازه خداوند. در اين موقع حضرت به من فرمود: نزديك بيا! نزديك رفتم، به محض اين كه دست مباركش را بر صورت و چشمم كشيد، بيابان، كوه، آسمان و زمين را به خوبي ديدم. ✨سپس فرمود: آيا دوست داري همين گونه بينا باشي تا نظير ساير مردم در قيامت به حساب و كتاب الهي كشيده شوي و يا مانند اول كور باشي و به طور آسان وارد بهشت گردي؟ 🌼عرض كردم: مايلم به حال اول برگردم. ✨آنگاه امام عليه السلام دست مباركش را بر چشمم كشيد، دوباره نابينا شدم. 📚بحار جلد46 صفحه 237 ✾📚 @Dastan 📚✾
. 💫دعوت به دين در مهمانى 🌼در زمان رسول‏خداصلى الله عليه وآله در ميان مشركان شخصى به نام «عقبه‏» بود. وى‏مردى سخى و بلند نظر بود. هر وقت از سفر برمى‏گشت، سفره مفصلى ترتيب‏مى‏داد و دوستان و بستگانش را به مهمانى دعوت مى‏كرد. در همان حال كه درصف مشركان بود، دوست داشت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را مهمان كند. 🌼او در مراجعت از يكى از مسافرت‏هايش، سفره گسترده‏اى ترتيب داد وجمعى از جمله رسول‏خداصلى الله عليه وآله را دعوت كرد. 🌼دعوت شدگان به خانه او آمدند و كنار سفره غذا نشستند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏نيزوارد شد و كنار سفره نشست، ولى دست‏به غذا نزد. 🌼عقبه از حضرت پرسيد: چرا غذا ميل نمى‏فرماييد؟! 🌼پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من از غذاى تو نمى‏خورم، مگر اين‏كه به يكتايى خداوندو رسالت من گواهى دهى! 🌼«عقبه‏» چون خيلى به آن حضرت علاقه داشت و نمى‏خواست كسى‏گرسنه از كنار سفره او برخيزد، به يكتايى خداوند عزوجل و رسالت‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله گواهى داد و به اين ترتيب اسلام را قبول كرد. اما متاسفانه‏به‏خاطر همنشين بد، از دين اسلام برگشت و مرتد شد و در جنگ احدبه هلاكت رسيد. (6) . 🌼پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود: اگر مؤمنى مرا به [خوردن] شانه گوسفندى‏دعوت كند، دعوت او را اجابت مى‏كنم، چون اين عمل جزو ايمان است. (7) . 6) مجمع البيان ، ج 7 ، ص 166 . 7) المحاسن ، ج 2 ، ص 180 . ✾📚 @Dastan 📚✾
ما در هیچ حال، قلب‌هایمان خالی از غم نخواهد شد. چرا که غم، ودیعه‌ای است طبیعی که ما را پاک نگه می‌دارد. انسان‌های بی‌اندوه، به معنای متعالی کلمه، هرگز «انسان» نبوده‌اند و نخواهند بود. از این صافی انسان‌ساز نترس... 🖋 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 ميزبانى حضرت ابراهيم‏عليه السلام 🍃حضرت ابراهيم‏عليه السلام يكى از پيامبران عظيم‏الشان بود كه هيچ‏وقت‏بدون‏مهمان غذا نمى‏خورد و لب به غذا نمى‏زد. از قضا روزى مهمان براى‏آن حضرت نرسيد و او گرسنه بود. از خانه به جست‏وجوى مهمان‏بيرون آمد. ديد در صحرا جماعتى در حال سفرند. 🍃حضرت ابراهيم‏عليه السلام خود را به آنها كه پانزده نفر بودند، رساند و آنها را به‏مهمانى دعوت كرد. 🍃آنها گفتند: ما گروهى كارگر بيچاره هستيم. هر يك از ما اطفال و عيال‏زيادى داريم. هر گاه خود مهمان شويم، اهل و عيال ما گرسنه خواهند ماند. 🍃حضرت ابراهيم فرمود: اجرت عملگى شما را نيز خواهم داد. به هر حال‏آنها را راضى كرد و به خانه آورد و مهمان نمود. 🍃وقتى كارگران در ضيافت‏شركت كردند و اجرت هم گرفتند، با خودگفتند: حقيقتا دين ابراهيم بر حق است; زيرا مهمان مى‏كند و اجرت هم‏مى‏پردازد. 🍃در همان ساعت نزد حضرت ابراهيم ايمان آوردند و به سوى خانواده خودبرگشتند. (2) . آثار و اشعار شيخ بهايى ، ص 157 ، با اندكى تصرف ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان شنیدنی کبوتر و تاجر از زبان شهید کافی (ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
این روزها همه چیز عوض شده است... این روزها همه چیزعوض شده است در جایی زندگی می کنیم که هرزگی ، مد کفر گفتن ، روشنفکری بی آبرویی ، کلاس مستی و دود ، تفریح دزدی و لاشخوری و گرگ بودن ، رمز موفقیت است ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷در عملیات بدر، ترکشی به بدن عظیم زینعلی اصابت کرد، و روی زمین افتاد. خون زیادی از بدنش می‌رفت و دائم دست و پا می‌زد. رد خون عظیم به چاله‌ای می‌رسید که انگار تمام خون بدنش آن‌جا جمع شده بود. به بالینش رفتم. نمی‌توانست صحبت کند. نگاهش که به من افتاد، کلمات را به سختی سرهم کرد: "علی! خودتی؟" _"خودمم عظیم جان. کاری داری؟ حرف بزن." _"علی! خیلی خون از بدنم رفته. می‌بینی؟ باید برم." 🌷دلداریش می‌دادم که؛ _"کی گفته تو مى‌رى؟ باید بمونی." دستش را زد زیر خون‌هایی که داخل چاله جمع شده بود. نشانم داد و گفت: "این خون منه. همه را واسه امام حسین دادم...." بغض گلویش را می‌فشرد. غم بزرگی مانع حرف‌هایش بود. از فرط ناراحتی، فقط اشک می‌ریخت! 🌷_"می‌دونی علی! دوست داشتم سرم را برایش بدهم، اما نشد. نمی‌دونم قبول می‌کنه یا نه؟" تازه فهمیدم چرا این‌قدر ناراحت است . گفتم: "این چه حرفیه، معلومه که قبول می‌کنه." دوباره دستش را زد داخل چاله‌ای که خونش در آن جمع شده بود و آورد بالا: _"نتونستم سرم رو برای حسین (علیه السلام) بدم...." این جمله را تکرار کرد و رفت.... 🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز عظيم زينعلى راوى: رزمنده دلاور علی مالکی نژاد ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عيالوارى 🌟يكى عيالوار بود و سخت در رنج. چاره درد خود را در آن ديد كه نزد صاحب دلى رود و از او خواهد كه وى را دعا گويد تا به بركت دعاى او، در زندگانى‏اش گشايش آيد. 🌟نزد بشر حافى رفت و گفت:اى بشر!تو مرد خدايى، مرا دعايى كن كه مردى عيالوارم و هيچ چيز در بساط ندارم. 🌟بشر گفت: اى مرد!آن هنگام كه زن و فرزندان تو از تو نان خواهند و آب خواهند و لباس خواهند و تو از برآوردن حاجات آنان درماندى، در آن حال تو مرا دعا كن كه دعاى تو در آن وقت از دعاى من فاضل‏تر و به اجابت نزديك‏تر است . 🌟مگر نه آن كه در آن حال، كشتى دل خويش در درياى درد و اندوه، در تلاطم مى‏بينى و هيچ ساحل نجات پيش رو نمى‏بينى؟ هر كه در اين حال باشد، دعايش به اجابت سزاوارتر است . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عيالوارى 🌟يكى عيالوار بود و سخت در رنج. چاره درد خود را در آن ديد كه نزد صاحب دلى رود و از او خواهد كه وى را دعا گويد تا به بركت دعاى او، در زندگانى‏اش گشايش آيد. 🌟نزد بشر حافى رفت و گفت:اى بشر!تو مرد خدايى، مرا دعايى كن كه مردى عيالوارم و هيچ چيز در بساط ندارم.  🌟بشر گفت: اى مرد!آن هنگام كه زن و فرزندان تو از تو نان خواهند و آب خواهند و لباس خواهند و تو از برآوردن حاجات آنان درماندى، در آن حال تو مرا دعا كن كه دعاى تو در آن وقت از دعاى من فاضل‏تر و به اجابت نزديك‏تر است . 🌟مگر نه آن كه در آن حال، كشتى دل خويش در درياى درد و اندوه، در تلاطم مى‏بينى و هيچ ساحل نجات پيش رو نمى‏بينى؟ هر كه در اين حال باشد، دعايش به اجابت سزاوارتر است .  📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 🔹 حق النفس ✍ در روزگار جوانی، با رفقا برای تفریح به یک در نزدیکی شهر رفتیم. کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. سیگار ها را یکی یکی روشن کرد و به دست رفقا می داد. من از سیگار نفرت داشتم ولی برای اینکه انگشت نما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم! حالم خیلی بد شد. خیلی سرفه کردم. بعد از آن هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم. اما در آن وانفسا، این صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو که می‌دانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یکبار را کشیدی؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی. همین باعث گرفتاری ام شد! در آنجا برخی افراد را دیدم که انسان های مذهبی و خوبی بودند اما به حق النفس اهمیت نداده بودند و بخاطر ضرر به بدن گرفتار بودند. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ✾📚 @Dastan 📚✾
روزی عقیل به برادرش امام علی ( (علیه السلام) ) گفت: من تنگدستم، مرا چیزی بده. حضرت فرمود: صبر داشته باش تا میان مسلمانان تقسیم کنم، سهمیه ی تو را نیز خواهم داد. عقیل اصرار ورزید، امام به مردی گفت: دست عقیل را بگیر و ببر در بازار، بگو قفل دکانی را بشکند و آنچه در دکان است، بردارد. عقیل گفت: می‌خواهی مرا به جرم دزدی بگیرند. امام فرمود: پس تو می‌خواهی مرا سارق قرار دهی که از بیت المال مسلمانان بردارم و به تو بدهم؟ عقیل گفت: پیش معاویه می‌روم، فرمود: خود دانی. عقیل نزد معاویه رفت و از او تقاضای کمک کرد. معاویه به او صد هزار درهم داد و گفت: بالای منبر برو و بگو که علی با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم. عقیل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت: ای مردم! من از علی دینش را طلب کردم، او مرا که برادرش هستم رها کرد و دینش را گرفت؛ ولی از معاویه درخواست کردم و او مرا بر دینش مقدم کرد! 📙یکصد موضوع، پانصد داستان ۲۱۴/۱ ؛ به نقل از: پند تاریخ ۱/ ۱۸۰. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ترک گناه 🌷دانشجو بود…دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی…. 🌷از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم…قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه… 🌷وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن… 🌷درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم: 🌷”"حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!! 🌷تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!”"خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم… 🌷تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، 🌷یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن… 🌷اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید..حمید…حاج آقا باشماست." نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن: - یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی… 👈👌ترک هرگناه=نشاندن لبخند بر لبان نازنین حضرت مهدی علیه السلام… ترک هرگناه=برداشتن یک قدم در مسیر ظهور… ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
دلت میخواد در عین محجبه بودن شیک و اراسته باشی؟؟؟ 🤩 دوست داری با قیمت مناسب یک کار منحصربه فرد بخری که کمتر کسی مدلش رو دیده باشه؟؟ 😍😌 ❌ اینجا میتونی یک ست کامل لباس رو به همراه کیف و روسری با قیمت مناسب تهیه کنی 😊 https://eitaa.com/joinchat/230228206C9f372f545b 💯 💯 💯 می‌دونی لباس های ما طراحی خودمونه و شبیهش رو جای دیگه نمیبینی؟ ☺️ کافیه وارد لینک زیر بشی 😍⬇️ 🕊https://eitaa.com/joinchat/230228206C9f372f545b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام رضا علیه السَّلام می‌فرمایند: 🔥در روز قیامت به عابد گفته شود آدم‌ خوبی بودی، به خود پرداختی و زحمت خود از دوش مردم برداشتی، به بهشت درآی! 💢بدانید فقیه کسی است که خِیر خود را بر مردم فرو ریزد و آنان را از دشمنان‌شان برهاند. به فقیه گفته می‌شود: ای کسی که سرپرستی یتیمان آل محمد را بر عهده گرفتی و دوست‌داران و پیروان و مستضعفانم را هدایت کردی بایست تا هر کسی که از تو بهرمند شده و یا دانش آموخته است شفاعتش کنی. 📌در حدیث فوق دقت کنیم فرق عابد و عالم در آن است که عابد، علم خود را فقط خودش به کار می‌گیرد و به فکر اصلاح خود است ولی عالم، علم خود را در اختیار دیگران قرار می‌دهد، چون‌ شمع می‌سوزد و نور می‌دهد بدون این‌که دستمزدی از آنان طلب کند. 📖الاحتجاج (طبرسی) ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆امتحان با وسعت مال 🌱در دعاى مكارم الاخلاق ، حضرت سجاد عليه السلام مى فرمايد: و لا تفتنّى بالسّعة ؛ ((بار الها! با گشايش و سعه مالى ، مرا مورد آزمايش قرار مده .)) امتحان خداوند هنگام وسعت مالى ، حتمى و اجتناب ناپذير است . 🌱امام عليه السلام براى آن كه در معرض امتحانات سنگين قرار نگيرد، از خداوند مى خواهد كه به او سعه مالى و ثروت زياد ندهند تا با آزمايش هاى سخت بارى تعالى مواجه نگردد. 🌱اين جمله دعا براى عموم مردم بسيار آموزنده است . آن حضرت با آن كه معصوم است و از خطايا منزه است ، براى آن كه در مضيقه امتحان واقع نشود، از خداوند مى خواهد كه به او سعه مالى ندهد. اما بعضى از افراد عادى در حال تهيدستى مى گويند: اگر خداوند به ما ثروت عنايت كند، چنين و چنان مى نماييم و به خوبى انجام وظيفه مى كنيم . ممكن است در آن موقع از روى خلوص و پاكى سخن بگويند، اما نمى دانند كه ثروت ، افكارشان را عوض مى كند و آنان را دگرگون مى سازد و ممكن است بر اثر امتحان مالى سقوط كنند و هميشه دچار بدبختى و سيه روزى گردند. 🌱به شرحى كه توضيح داده مى شود، ثعلبة بن خاطب كه از انصار بود، به اين آزمايش سخت مبتلا گرديد و از عهده امتحان برنيامد، زيرا بر اثر حب مالى از پرداخت زكات واجب ، سر باز زد و خداوند درباره تخلف وى آيه نازل فرمود. او در ايام تهيدستى شرفياب محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد. به حضرت عرض كرد: از خداوند بخواهيد كه به من ثروت بدهد. 🌱حضرت فرمود: اى ثعلبه ! مال قليلى كه بتوانى شكرش را ادا كنى ، بهتر از مال زياد است كه طاقت و تحملش را نداشته باشى . 🌱دفعه ديگر باز شرفياب محضر آن حضرت شد و درخواست خويش را تكرار نمود و عرض كرد: 🌱به خدايى كه شما را به رسالت مبعوث نموده است ، من قسم ياد مى كنم كه اگر خداوند به من مالى بدهد، حق هر صاحب حقى را عطا خواهم نمود. 🌱در آن موقع پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در پيشگاه الهى او را دعا كرد و براى او درخواست مال نمود. 🌱خداوند دعاى حضرت را مستجاب كرد. ثعلبه گوسفنددارى را آغاز نمود. خداوند به مالش بركت بسيار داد و با سرعت گوسفندان افزايش يافتند. تا جايى كه ديگر نمى توانست در شهر بماند. از مدينه دور شد و در يكى از وادى هاى اطراف مدينه مسكن گزيد و گوسفندان را نگهدارى مى كرد. 🌱طولى نكشيد كه در آنجا نيز دچار مضيقه شد. ناچار به نقطه دوردستى رفت تا در آن جا بتواند گوسفندان را نگهدارى كند. 🌱از طرف خداوند، امر به گرفتن زكات ، صادر شد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ماءمورينى را به اطراف فرستاد. از جمله ماءمور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نزد ثعلبه آمد، اما او از دادن زكات ابا كرد و بخل نمود. 🌱گفت : زكات چيزى جز جزيه نيست و من جزيه نمى دهم . 🌱وقتى خبر اين كلام به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد، فرمود: واى بر ثعلبه ! 🌱سپس وحى آسمانى آمد: كسانى از مسلمانان با خداوند عهد و پيمان مى بندند كه اگر باريتعالى از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مى دهيم و از بندگان صالح خواهيم بود و چون فضل الهى به آنان رسيد، بخل نمودند و از اداى وظيفه روى گردان شدند. 🌱پس از نزول آيه ، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى رفتند و او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند كه چرا زكات واجب را كه امر الهى بود، پرداخت ننمودى ؟ درباره تو و عمل ناروايت آيه نازل گرديد. 🌱ثعلبه سخت مضطرب شد، مقدارى از گوسفندان را با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: يا ويل ثعلبة ؛ واى بر تو! 🌱ثعلبه با شرمسارى گفت : يا رسول الله ! زكات آورده ام ، بفرماييد از من تحويل بگيريد. 🌱حضرت فرمود: درباره ات آيه آمده است . آيه را كه نمى توان از قرآن شريف حذف نمود. به اين جهت زكات تو پذيرفته نمى شود و او را رد كرد. بعد از آن كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت ، زكات را نزد ابى بكر برد و بعد نزد عمر و هيچ يك از آن دو، صدقه را قبول نكردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگى به گناه از دار دنيا رفت . شرح و تفسير دعاى مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 224، محجة البيضاء، ج 6، ص ‍ 102. ✾📚 @Dastan 📚✾