💥💥💥💥💥💥
🔆سلمان فارسی
🌾برای ایمان ده درجه است و سلمان فارسی در درجه دهم ایمان قرار داشت؛ عالم به غیب و منایا (تعبیر خواب) و بلایا و علم انساب بوده و از تحفههای بهشتی در دنیا میل کرده بود. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: هر وقت جبرئیل نازل میشد از جانب خدا میفرمود: سلام مرا به سلمان برسان.
برای ذکر نمونه از مقام ایمانی و کمالات او، از دیدار ابوذر از سلمان نقل میکنیم:
وقتی جناب «ابوذر» بر سلمان وارد شد، درحالیکه دیگی روی آتش گذاشته بود، ساعتی باهم نشستند و حدیث میکردند؛ ناگاه دیگ از روی سهپایه غلتید و سرنگون شد و چیزی از آن نریخت.
🌾سلمان آن را برداشت و به جای خود گذاشت و باز زمانی نگذشت که دوباره سرنگون شد و چیزی از آن نریخت، دیگر باره سلمان آن را برداشت و بهجای خود گذاشت ابوذر وحشتزده از نزد سلمان بیرون شد و به فکر بود که در راه امیرالمؤمنین علیهالسلام را ملاقات کرد و حکایت دیگ را نقل کرد.
🌾حضرت فرمود: «ای ابوذر اگر سلمان خبر دهد تو را به آنچه میداند، هرآینه خواهی گفت: «رَحِمَ الله قاتَلَ سلمان: خدا قاتل سلمان را رحمت کند.» ای ابوذر سلمان باب الله در زمین است، هر که معرفت به حال او داشته باشد مؤمن است و هر که انکار او کند کافر است، سلمان از ما اهلبیت علیهمالسلام است.»
📚داستانهای ما، ج 2، ص 45 - 39
✨✨رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ایمان (معجونی از) اعتقاد قلبی و گفتنش به زبان و عمل بهوسیلهی جوارح است.»
📚بحارالانوار، ج 69، ص 69
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
#داستان_آموزنده
🔆ایمان سعید بن جبیر
🌱«سعید بن جبیر» از ارادتمندان ثابتقدم امام سجاد علیهالسلام بود؛ حجّاج سفّاک که قریب بیست سال از طرف بنی امیّه و بنی مروان بر شهرهای کوفه و عراق و ایران حکمران بوده و با سنگدلی که داشته حدود صدوبیست هزار نفر را کشته بود که از کشتگان سادات و دوست داران علی علیهالسلام از کمیل بن زیاد، قنبر غلام علی علیهالسلام و سعید بن جبیر را میتوان نام برد.
🌱حجاج که از ایمان و عقیدهاش آگاه بود دستور داد او را تعقیب کنند و دستگیر نمایند.
او اوّل به اصفهان رفت و حجاج متوجه شد و به حکمران اصفهان نوشت او را دستگیر کند. حکمران به وی احترام کرد و گفت: زود از اصفهان به جای امنی بیرون رود. سپس به حوالی قم و بعد به آذربایجان رفت چون توقفش طولانی شد، به عراق آمد و در لشگر «عبدالرحمان بن محمّد» که بر ضد حجاج قیام کرده بود شرکت جست.
عبدالرحمان شکست خورد و سعید به مکه فرار کرد و به طور ناشناس در جوار خانه خدا اقامت گزید.
🌱در آن زمان «خالد بن عبدالله قصری» که مردی بیرحم بود از طرف خلیفه ولید بن عبدالملک حاکم مکه بود. ولید به خالد نوشت: مردان نامی عراق را که در مکه پنهان شدهاند دستگیر کن و نزد حجاج بفرست.
حاکم مکه سعید را دستگیر و به کوفه فرستاد. حجاج در شهر واسط نزدیکی بغداد بود و سعید را به نزدش بردند.
🌱حجاج سؤالاتی از سعید درباره نامش و پیامبر صلیالله علیه و آله و علی علیهالسلام و ابوبکر و عمر و عثمان و… کرد حجاج گفت: «تو را چگونه به قتل برسانم؟» فرمود: «هر طور امروز مرا بکشی فردای قیامت به همانگونه کیفر میبینی.»
🌱حجاج گفت: «میخواهی تو را عفو کنم؟» فرمود: «اگر عفو از جانب خداست میخواهم، ولی از تو نمیخواهم.»
🌱حجاج به جلّاد دستور داد سعید را در جلویش سر ببرد. سعید بااینکه دستهایش از پشت بسته بود این آیه را تلاوت نمود «من روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را آفریده، من به او ایمان دارم و از مشرکان نیستم.»*
🌱حجاج گفت: روی او را از سمت قبله به جانب دیگر بگردانید، چون چنین کردند این آیه بخواند «هر جا روی بگردانید باز بهسوی خداست».*
🌱حجاج گفت: او را به رو بخوابانید، چون چنین کردند این آیه بخواند: «شما را از خاک آفریدیم و به خاک بازگردانیم و بار دیگر از خاک بیرون میآوریم.»*
🌱حجاج گفت: معطل نشوید، زودتر او را بکشید؛ سعید شهادتین گفت و فرمود: خدایا به حجاج بعد از من مهلت نده تا کسی را بکشد و جلاد سر سعید (چهلساله) را از تن جدا کرد.
بعد از شهادت این مظهر کامل ایمان، حال حجاج دگرگون و دچار اختلال حواس گردید و پانزده شب بیشتر زنده نبود؛ و هنگام مرگ گاهی بیهوش و زمانی به هوش میآمد و پیدرپی میگفت: مرا با سعید بن جُبیر چکار بود؟
✨✨رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ایمان (معجونی از) اعتقاد قلبی و گفتنش به زبان و عمل بهوسیلهی جوارح است.»
📚بحارالانوار، ج 69، ص 69
✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌱🌾🌱🌱🌾🌱🌾
#داستان_آموزنده
🔆بازگشت نعمتها
✨چون هفت سال از بلاها گذشت، خداوند به خاطر شکر گذاری ایّوب نعمت را به او بازگرداند. خداوند ملکی بهسوی او فرستاد که پای بر زمین بزند. چون زد، چشمهی آبی ظاهر شد و در آن غسل کرد و همهی جراحتها از او برطرف شد.
🍃صورت نیکوتر ازآنچه قبل بود در حسن و جمال شد. باغها سبزی رویانیده و اهل و مال و فرزندان او به او بازگردانیده شدند و آن فرشته مونس او شد.(6)
✨چون بنیاسرائیل زراعت کردند و ایّوب زراعت نکرده بود، خداوند به وی وحی نمود که کفی از کیسه خود بردار و بر زمین بپاش. پس ایّوب کفی از نمک گرفت و بر زمین پاشید. پس عدس «یا نخود» بیرون آمد.(7)
تفسیر قمی، ج 2، ص 239
کافی، ج 6، ص 343 -محاسن ج 2، ص 308
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
📔#ضرب_المثل
📕خر بیار باقالی بارکن
این مثل در موقعی گفته می شود که در وضعیت ناچاری قرار میگیری
مردی باقلای فراوان خرمن کرده بود
و در کنار آن خوابیده بود. فرد دیگری که کارش زورگویی و دزدی بود، آمد و بنا کرد به پر کردن ظرف خودش .
صاحب باقلا بلند شد که دزد را بگیرد.
با هم گلاویز شدند عاقبت دزد صاحب باقلا را بر زمین کوبید و روی سینه اش نشست و گفت: بی انصاف من می خواستم یک مقدار کمی از باقلاهای تو را ببرم حالا که این طور شد می کشمت و همه را می برم.
صاحب باقلا که دید زورش به او نمی رسد گفت:
حالا که پای جان در کار است برو خر بیار باقالی بار کن...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#پای_بدون_زانو!!
🌷در عمليات كـربلای۵ تـازه مجـروح شـده بـودم؛ آن هـم روز دوم عمليات؛ ۶۵/۱۰/۲۱ يك پايم قطع شـده بـود و دسـت راسـت و سـر و سينهام تركش خورده بود. پس از اعزام به كشور آلمان، پايم را بدون زانو پيوند زدند و با ۴ ـ ۳ پـيچ، اسـتخوان ران را بـه اسـتخوان سـاق وصـل كردند. مانده بودم كه با يك پای بدون زانو و سيخ ماننـد، چگونـه نمـاز بخوانم، بنشينم، دراز بكشم و .... قبلش در عمليات كربلای۴ يك شب موقع عمليـات كـه تـا صـبح مشغول جنگ و گريز بوديم و اصلاً جز خون و شهيد و .... چيـزی نبود، نماز صبح داشت قضا میشد. برای اولين مرتبه، نماز صبح را در حال راه رفتن و با تيمم ـ آن هم از كنار جاده شلمچه ـ خوانـدم. بـرای سـجده و ركوع فقط....
🌷فقط كمی سر را خم میكرديم و سنگ از قبل برداشته شـده را بـه پيشانی میساييديم و تازه وقتی به مقر بازگشتيم، از فرمانـده و روحـانی گردان پرسيديم كه وضعيت نماز صبحمان چهجور است! ....با خود فكر میكردم حالا چهكار كنم. بعضی پيشنهاد دادند كـه همـانطور نشسته ادامه بده و نماز نشسته هم قبول است، ولی تـصميم گـرفتم كه ايستاده نماز بخوانم. برای اولين مرتبه ايستادم و موقـع سـجده چـون پای چپم زانو نداشت، به جای اينكه هفت جای بدنم روی زمـين باشـد، شـش جـای بـدنم روی زمـين بـود و ماننـد ژيمناسـتيككارهـا پـايم را میچرخاندم و مینشستم. حالا مدتهاست كه اينگونه نماز نخواندهام، ولی اين نماز هم مانند آن نماز صبح كلی كيف دارد.
#راوی: جانباز سرافراز غلامرضا عابد مسلك
❌❌ امنیت اتفاقی نیست!
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان طی الارض آیت الله بهلول از زبان حجت الاسلام عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
یک روز علامه طباطبایی به هانری کُربَن فیلسوف و شیعهشناس فرانسوی گفت:
« ما شیعه ها مناجات داریم!دعا و گریه
داریم؛ وقتی تلخی به ما فشار می آورد،
یک مقدار با خدا حرف میزنیم
و آرام می شویم. شما که پروفسور
هستی وقتی گرفتار می شوی
در فرانسه چه می کنی؟ »
گفت: بنده هم گریه می کنم.من خودم
کتاب صحیفه سجادیه را دارم و هر
وقت که ناراحت می شوم آن را به همراه
ترجمه اش می خوانم. من هم گریه
می کنم. مناجات آرام بخش است.»
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱
#داستان_آموزنده
🔆ایذاء به امیرالمؤمنین علیهالسلام، ایذاء به پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم است
🍂«عمرو بن شاس اسلمی» که از اصحاب «حدیبیّه» است، روایت کرد که: من با علی علیهالسلام به سوی یمن رفتیم. در این سفر من از او رنجیدم و کینهاش در دلم جای گرفت.
همینکه از سفر آمدیم، در مسجد نزد مردم از برخورد علی علیهالسلام شکایت کردم. سخنانم دهن به دهن به گوش رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم رسید.
🍂روزی صبح داخل مسجد شدم، دیدم رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم با جمعی از اصحاب در مسجد میباشند. همینکه مرا دید نگاه تندی به من کرد و همچنان نگاهش را ادامه داد تا نشستم.
🍂آنگاه فرمود: «ای عمرو! به خدا سوگند مرا اذیت کردی!» عرضه داشتم پناه میبرم به خدا از اینکه تو را بیازارم.
فرمود: «آری مرا آزردی، چون هر کس علی علیهالسلام را بیازارد مرا آزرده است.»
(داستانهایی از زندگی علی علیهالسلام ص 112 -مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 122)
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
📚 #حکایت
روزی روزگاری، بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالاهای گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است.
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟ خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟
و یا اشک ریخت؟
نه...
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : خدایا می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود:
مغازه ام سوخت، اما ایمانم نسوخته است.
فردا باز هم شروع به کار خواهم کرد
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆مراتب ایمان
💥امام صادق علیهالسلام به مرد سرّاج (زین ساز) که خدمتگزارش بود، فرمود: بعضی از مسلمین دارای یک سهم از ایمان و بعضی دارای دو سهم و بعضی سه و بعضی هفت سهم هستند، سزاوار نیست بر شخصی که یک سهم از ایمان را دارا است، بار کنند و وادار کنند آنچه را، آنکس که دو سهم از ایمان را دارد؛ و آنکه دو سهم ایمان دارد سه سهم بر او بار کنند.
فرمود: برایت مثالی بزنم، مردی بود که همسایهای نصرانی داشت، او را به اسلام دعوت نمود. او اجابت کرد و مسلمان شد.
چون سحر شد به درب خانهاش آمد و در زد، گفت: کیستی؟ گفت: من فلانی هستم، وضو بگیر و لباس بپوش برویم برای نماز، پس تازهمسلمان وضو گرفت و لباس پوشید و برای نماز حاضر گشت، هر دو نماز بسیاری خواندند، پسازآن نماز صبح خواندند و صبر کردند تا صبح روشن شد.
💥«نصرانی» خواست به منزل برود آن مرد به او گفت: کجا میروی، روز کوتاه است و الآن ظهر است، نماز ظهر بخوانیم.
💥پس نشست تا نماز ظهر را خواند، خواست برود، گفت: نماز عصر نزدیک است صبر کرد و نماز عصر را خواند، خواست برود گفت: نماز مغرب را هم بخوان و این وقتش کوتاه است، پس او را نگه داشت و نماز مغرب را نیز خواندند، باز خواست برود، گفت: یک نماز دیگر باقی مانده، صبر کن نماز عشاء را بخوانیم؛ پس نماز را خواندند و از یکدیگر جدا شدند.
💥چون سحر شد، مسلمان ناوارد درب نصرانی تازهمسلمان را کوبید. گفت: کیستی؟ خود را معرفی کرد و گفت: وضو بگیر و لباس بپوش، برویم نماز بگزاریم! تازهمسلمان گفت: برای این دینت شخصی را پیدا کن که بیکارتر از من باشد؛ من مردی بینوا و دارای عیال و فرزندانم.
پس او را به نصرانیّت بازگردانید و مانند اوّلش شد. (او را در چنین فشاری قرار داد که از دین محکمی بیرونش آورد.)
رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ایمان (معجونی از) اعتقاد قلبی و گفتنش به زبان و عمل بهوسیلهی جوارح است.»
📚بحارالانوار، ج 69، ص 69
✾📚 @Dastan 📚✾
🔵توکل چه کلمه زیباییست؛
اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگيرد.
تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند.💐
فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشيم وایمان داشته باشيم که رویاهايمان همچون بارانی در حال فرو ریختن اند. 🌸
پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !
چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه به اندازه ایمان واطمینان ما انسانهاست، که می بخشد.🌹
✾📚 @Dastan 📚✾
📚🌷هر آرزویی بی درنگ برآورده
خواهد شد.
وقتی از ته دل بخندی،
وقتی هر چیزی را به خودت نگیری،
وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی،
وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه
نداشته باشی .
آن زمان است که واقعا زندگی
می کنی ... !
بازی زندگی، بازی بومرنگهاست؛
اندیشهها، کردارها و سخنان ما دیر یا
زود با دقت شگفتآوری به سوی ما
بازمیگردند.
زمانی که آدمی بتواند
بی هیچ دلهره ای آرزو کند،
هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد.
✾📚 @Dastan 📚✾