eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔴تلنگر! با یکی از دوستهام سوار تاکسی شدیم. موقع پیاده شدن دوستم به راننده تاکسی گفت: ممنون آقا، واقعا که رانندگی شما عالیه! راننده با تعجب گفت: جدی میگی یا اینکه داری منو دست میندازی؟! دوستم گفت: نه جدی گفتم. خونسردی شما موقع رانندگی در این خیابونهای شلوغ قابل تحسینه. شما خیلی خوب رانندگی میکنین و قوانین را هم رعایت میکنین! راننده لبخند رضایت بخشی زد و دور شد. از دوستم پرسیدم : موضوع چی بود؟! گفت سعی دارم " عشق " را به مردم شهر هدیه کنم! با صحبتهای من اون راننده تاکسی، روز خوشی را پیش رو خواهد داشت. رفتارش با مسافرهاش خوبتر از قبل خواهد بود، مسافرها هم از رفتار خوب راننده انرژی میگیرن و رفتارشون با زیر دستها، فروشندگان، همکاران و اعضای خونواده خوب خواهد بود. به همین ترتیب خوش نیتی و خوش خلقی میون حداقل هزارنفر پخش میشه. من هر روز با افراد زیادی روبرو میشم. اگه بتونم فقط سه نفر رو خوشحال کنم، روی رفتار سه هزار نفر تاثیر گذاشته ام . گفتن اون جمله ها به راننده تاکسی هیچ زحمتی نداشت. اگه با راننده دیگه ای هم برخورد کنم اون رو هم خوشحال خواهم کرد. خوشحال کردن مردم یک شهر کار ساده ای نیست اما اگه بتونیم چند نفر را خوشحال کنیم کار بزرگی انجام دادیم. روح زندگی ما همين عشقه. در صورتیکه بعضی از ما با يک ادبيات ناپسند در پی فرصتيم كه همديگه را تحقیر كنيم: واااي چقدرر چاق شدي! موهاي سفيدتم كه كم كم در اومد! اينهمه كار ميكني براي اينقدرر در آمد؟! تو واقعاً فكر ميكني در اين امتحان قبول ميشي؟! و.... اين جمله ها و امثال اون كاملاً مخرب نيروي عشقند و عشق را از رابطه ها گريزان ميكنن. اگه بتونيم زيبايي رو تو نگاه خودمون جاي بديم اصولاً عشقه كه از وجود ما ساطع ميشه. بياييم جريان عشق را تو زندگيمون جاري كنيم. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ✾📚 @Dastan 📚✾
💎امام علی علیه السلام: لِكُلِّ امْرِئ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ براى هر كس سرانجامى است، شيرين يا تلخ ✍يعنى انسان نبايد امروز خود را در نظر بگيرد، بايد مراقب عاقبت خويش باشد. «ابن الوقت» بودن و به نتيجه اعمال خود نينديشيدن و عاقبت كار را نديدن مايه بدبختى است. مسئله تدبر و تدبير كه از صفات برجسته انسان شمرده مى شود به همين معناست كه انسان عاقبت انديش باشد نه ابن الوقت. به يقين غفلت از عاقبت كارها و عاقبت زندگى انسان مشكلات عظيمى براى او در دنيا و آخرت به بار مى آورد. افراد موفق و پيروز عاقبت انديش اند و سعى مى كنند از عاقبت «مُرّة» (تلخ) بپرهيزند و به عاقبت «حُلوة» (شيرين) روى آورند. 📗حکمت 151 ✾📚 @Dastan 📚✾
✅سه دفتری که خداوند اعمال بندگان را در آن‌ها ثبت می‌کند ✍پیامبراکرم(ص) فرمود: برای اعمال بندگان سه دفتر هست؛ ❶ دفتری که خدا چیزی از آن را نمی آمرزد. ❷ دفتری که خدا به آن اهمیت نمی دهد. ❸ دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی گذرد. سپس فرمود: دفتری که خدا چیزی از آن را نمی‌آمرزد، شرک به خدا است. دفتری که خدا به آن اهمیت نمی‌دهد، ستمی است که بنده میان خود و خدا به خویشتن کرده است. مانند روزه‌ای که خورده یا نمازی که ترک کرده و خداوند اگر بخواهد آنرا می‌بخشد و از آن می گذرد. و اما دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی‎گذرد ستمهائی است که بندگان به یکدیگر کرده‌اند که ناچار باید تلافی شود. 📚 نصایح، نوشته مرحوم آیت الله مشکینی ✾📚 @Dastan 📚✾
پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت. حکیم به او عسل تجویز کرد. جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت. حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟ جوان گفت: نمی‌دانم. حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است. پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️🥀❄️🥀❄️🥀❄️🥀❄️ 🔆ابن فهد حلّی 🍃🍃ملّا صالح برغانی، برادر شهید ثالث گفت: شبی پدرم را در خواب دیدم که پیغمبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم در جای نشسته و علماء در خدمت آن جناب نشسته‌اند و بر همه مقدم‌تر، ابن فهد حلّی، نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم نشسته است. تعجّب کردم با اینکه علمای مشهور و مراجع بزرگ‌تر از او وجود داشتند، حال چطور در رتبه، از او پایین‌تر می‌باشند؟ پس از رسول خدا، از علّت تقدّم او سؤال کردم پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: وقتی فقرا به نزد علماء مراجعه می‌کردند، از مالی که سهم فقرا نزدشان بود می‌دادند و اگر از مال فقرا نزدشان نبود، جواب می‌کردند؛ اما ابن فهد کسی بود که هرگز فقرا را از انفاق محروم نمی‌کرد، اگر از مال فقرا نزدش نبود، از مال شخصی خودش به آن‌ها انفاق می‌کرد، برای همین، این رتبه و مقام او از دیگر علماء برتر است. 📚قصص العلماء، ص 19 🌾🌾پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «دست‌ها بر سه دسته‌اند: درخواست کننده، دهنده، مُمسک (بخیل)؛ و بهترین دست‌ها، دست دهنده می‌باشد.» 📚الکافی، ج 4، ص 43 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اسلام آوردن اهل طائف 💥در سال‌های اواخر هجرت پیامبر صلی‌الله علیه و آله که اسلام روزبه‌روز رونق می‌یافت، یک هیأت به نمایندگی از مردم طائف، نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله به مدینه آمدند و به عرض رساندند که مردم طائف حاضرند مسلمان شوند، مشروط بر اینکه آن‌ها را آزاد بگذاری مثل گذشته در فحشاء و ربا و شراب‌خواری، آزاد باشند. 💥پیامبر صلی‌الله علیه و آله درخواست آن‌ها را نپذیرفت و فرمود: «در اسلام، فحشا و ربا و شراب حرام است.» 💥نمایندگان به طائف برگشتند و جریان را به مردم گفتند. این بار، مردم پیشنهاد دیگری کردند آن اینکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله آن‌ها را از جهاد، روزه و نماز معاف دارد. نمایندگان، به مدینه آمدند و پیشنهاد مردم طائف را به پیامبر صلی‌الله علیه و آله عرض کردند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله پیشنهاد آن‌ها را پذیرفت. مسلمانان از پیامبر صلی‌الله علیه و آله پرسیدند: «مگر جهاد و روزه و نماز، از واجبات نیست؟!» 💥پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: چرا. گفتند: «پس برای چه مردم طائف را از این امور معاف داشتی؟» 💥فرمود: «پس‌ازآنکه مردم مسلمان شدند، خودبه‌خود به حقانیّت و ارزش واجبات اسلامی پی می‌برند و به آن عمل می‌کنند.» همان‌طور که پیامبر فرمود، پس از آن‌که اهل طائف مسلمان شدند، کم‌کم به واجبات علاقه‌مند شدند و به آن عمل کردند. 👈امام باقر علیه‌السلام فرمود: «دین اسلام بر پنج چیز استوار گردید: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت ائمه علیهم السلام.» ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 🔆سعد بن مالک 🌱از کسانی که در سنین جوانی یعنی 17 سالگی اسلام را پذیرفت، سعد بن مالک بود. در آن موقع که مشرکین، تازه‌مسلمانان را اذیت می‌کردند او همراه عده‌ای دیگر از تازه‌مسلمان‌ها، مخفیانه برای انجام نماز به اطراف و دره‌های مکّه می‌رفتند و سپس به شهر برمی‌گشتند. 🌱در یکی از روزها که آن‌ها مشغول عبادت بودند، مشرکین آن‌ها را دیدند و موجب شد که با یکدیگر نزاع کنند و کار به زدوخورد کشید و در آن موقع سعد با استخوان شتری بر سر یکی از مشرکین زد و خون جاری شد و این اولین خونی بود که از مشرکین بر زمین جاری شد. سعد گوید: وقتی مادرم فهمید من مسلمان شدم، اول مرا ملامت و سرزنش کرد و سپس گفت: «یا باید از دین جدید برگردی و به بت‌پرستی روی بیاوری، یا آن‌قدر من از خوردن و آشامیدن امساک می‌کنم تا (از طریق اعتصاب غذا) بمیرم.» سعد به مادرش گفت: «من از این اسلام دست‌بردار نیستم و اما از تو هم می‌خواهم امساک غذا نکنی.» 🌱مادرش به حرفش گوش نداد و یک شبانه‌روز با اعتصاب غذا، از خوردن و آشامیدن دوری کرد. امساک سبب ضعف مادر شد؛ ولی سعد با دیدن این منظره با سخن قاطعی به مادرش گفت: «به خدا قسم! اگر هزار جان در تن داشته باشی و از بدنت خارج شود، من از دینم اسلام، دست برنمی‌دارم.» 🌱وقتی مادرش از عزم فرزندش آگاه شد، غذا خورد و از امساک خودداری کرد و از تندی به فرزندش دست کشید. 📚حکایت‌های پندآموز، ص 136 -اسدالغابه، ج 2، ص 290 ✾📚 @Dastan 📚✾
فرق🦋 مؤمن با غیر مؤمن در بصیرت داشتن است 🌿🌺قرآن می‌گوید: مؤمن شاد و آرام است. مؤمن یعنی کسی که امنیت به ابدیت دارد. ✅شما اولین شرط در قرآن را ببینید. نمی‌گوید:«یؤمنون بالله» بلکه می‌گوید: «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ= ایمان آورندگان به غیب». 🌺🌿غیب یعنی آن چیزی که تو الان آن را نمی­ بینی، ولی باورش داری که همراهت هست. امتیاز مؤمن و فرقِ او با غیرمؤمن، در این است که بصیرت دارد. «إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى دنیا منتهاى دیده نابیناست». یعنی یک کور، فقط تا دنیا را می‌تواند ببیند و اصلاً کشش به سمت نظام آخرتی و غیب ندارد. 🦋 ایمان از اَمِنَ است. وقتی یک نفر غیب را قبول کرد و ایمان به غیب آورد، دلش آرام می‌شود. 💔اما وقتی که این امنیت را بردارید و امنیت قلب گرفته شود، در نتیجه شما به جایی خارج از جهنم اطمینان ندارید و فقط هر چه می‌شناسید همین دار غرور و دار دعوا و درگیری و غصه است. پس در این صورت، دل می‌افتد به آشوب، غصه، چشم و هم­چشمی و ناراحتی‌ها. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمی‌خوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه می‌کنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه می‌کنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچه‌های تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟ 🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبه‌ها را مگر چه کسی می‌بیند؟ آدم‌هایی مثل خودت. ولی با این‌حال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما می‌دانی که سال‌هاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که می‌خواهی زندگی می‌کنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکرده‌ای؟ این فکر مرا اذیت می‌کند که چرا بنده‌های خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه می‌کنم! 🌹خاطره ای به یاد ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله : رزمنده دلاور غلامرضا سالم منبع: سایت نوید شاهد ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجت الاسلام و المسلمین سید حسن علوی 🔹💠داستان معجزه بازگرداندن خورشید در حال غروب به وسط آسمان توسط امیرالمومنین علیه السلام ✾📚 @Dastan 📚✾
*دکتر الهی قمشه ای* 💎 وقتی از آستانه پنجاه سالگیم گذشت فهمیدم هر چه زیستم *اشتباه بود* ! 📒 هر چه برایم با ارزش بود کم *ارزش* شد . 📘 حالا می فهمم چیزی بالاتر از *سلامتی*، چیزی بهتر از لحظه حال ، با اهمیت‌تر از *شادی* نیست . حالا می فهمم دستاوردهایم معادل چیزهایی که در مسیر به دست آوردن همان دست آوردها از دست دادم ، نیستند . 📙 حالا می فهمم *استرس، تشویش ، دلهره، ترس از آزمون کنکور و استخدام، اضطراب سربازی، ترس از آینده ، وحشت از عقب ماندن ، دلهره تنهایی ، نگرانی از غربت، غصه های عصر جمعه ، اول مهر ، 14 فروردین ، بیکاری* و . . . . هرگز نه *ماندگار* بودند و نه ارزش لحظه های هدر رفته ام را داشتند . 📔 حالا می فهمم یک کبد سالم چند برابر لیسانسم *ارزشمند* است . کلیه هایم از تمامی کارهایم ، دیسک کمرم از متراژ خانه ، تراکم استخوانم از غروب های جمعه ، روحم از تمام نگرانیهایم ، زمانم از همه ناشناخته‌های آینده های نیامده ام ، شادیم از تمام لحظه های عبوسم ، امیدم از همه یاس هایم ، با ارزش تر بودند . 📕 حالا می فهمم چقدر موهایم قیمتی بودند و چقدر یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم ارزش تمام شغل های دنیا را دارد . 📗 هیچگاه به دنبال *خبرهای بد و حرفهای اعصاب خُردی* نباشید . چون تمامی ندارد . *دنبال شادی باشید* . _*بگذارید ذهنتان نفس بکشد* ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱 🔆دوای حریص، خاک گور ⚡️سعدی گوید: شنیدم بازرگانی صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل غلام خدمتکار که شهر به شهر برای تجارت حرکت می‌کرد. یک شب در جزیره‌ی کیش مرا به حجره‌ی خود دعوت کرد. به حجره‌اش رفتم، از آغاز شب تا صبح آرامش نداشت، مکرّر پریشان‌گویی می‌کرد و می‌گفت: ⚡️فلان انبارم در ترکستان است و فلان کالایم در هندوستان، این قباله و سند فلان زمین می‌باشد و فلان چیز در گرو فلان جنس است، فلان کس ضامن فلان وام است، در آن اندیشه‌ام که به اسکندریّه بروم که هوای خوش دارد، ولی دریای مدیترانه طوفانی است. ای سعدی! سفر دیگری در پیش دارم، اگر آن را انجام دهم، باقی‌مانده‌ی عمر گوشه‌نشین گردم و دیگر به سفر نروم. ⚡️پرسیدم: آن کدام سفر است که بعدازآن ترک سفر می‌کنی و گوشه‌نشین می‌شوی؟ ⚡️در پاسخ گفت: می‌خواهم گوگرد ایرانی را به چین ببرم که شنیده‌ام این کالا در چین بهای گران دارد و از چین کاسه چینی بخرم و به روم ببرم و در روم حریر نیک رومی بخرم و به هند ببرم و در هند فولاد هندی بخرم و به شهر حلب (سوریه) ببرم و در آنجا شیشه و آینه حلبی بخرم و به یمن ببرم و ازآنجا لباس یمانی بخرم و به پارس (ایران) بیاورم؛ بعدازآن تجارت را ترک کنم و در دکّانی بنشینم؛ و این‌گونه اندیشه‌های دیوانه‌وار را آن‌قدر به زبان آورد که خسته شد و دیگر تاب گفتار نداشت. در پایان گفت: ای سعدی! تو هم سخنی ازآنچه دیده‌ای و شنیده‌ای بگو؛ گفتم: آن را خبر داری که در دورترین جا از سرزمین غور (میان هرات و غزنه) بازرگان قافله‌سالاری از پشت مرکَب بر زمین افتاد، یکی گفت: ✨✨چشم‌تنگ و حریص دنیاپرست را تنها دو چیز پر می‌کند: یا قناعت یا خاک گور. 📚(حکایت‌های گلستان، ص 166) ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆آفرین 🌴مرد مؤمنی خدمت موسی بن جعفر علیه‌السلام رسید و درخواست کمک کرد. حضرت خندید و فرمود: «مسئله‌ای می‌پرسم، اگر خوب جواب دادی، ده برابر آنچه خواستی به تو عطا می‌کنم.» عرض کرد: «بپرسید!» 🌴فرمود: «هرگاه به تو بگویند چه چیزی تمنّا می‌کنی، چه می‌گویی؟» گفت: «مرا تقیّه‌ی در دین و قضای حقوق برادران مؤمن روزی فرماید.» 🌴فرمود: «چرا ولایت ما را نمی‌خواهی؟» عرض کرد: «این را خدا به من داده ولیکن آن را عطا نفرموده. بر آن نعمت شکر می‌کنم و آنچه نداده از تقیّه و قضای حقوق برادران را از خدا مسئلت می‌کنم.» 🌴حضرت علیه‌السلام فرمود: «آفرین!» و دو هزار درهم به او داد تا با آن تجارت کند. 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 189 -منتهی الآمال) ✾📚 @Dastan 📚✾
💢حجت الاسلام رنجبر : 🔸 هیچ پرنده ای با بار سنگین اوج نمی گیرد ؛ 🔹 کینه ای اگر به دل داشته باشی ، سنگینی ! 🎁 ببخش دیگران را ، و خود را رها کن ! ✾📚 @Dastan 📚✾
شخصی تعریف میکرد: یه همکارداشتم سربرج که حقوق میگرفت تا15روزماه سیگار برگ میکشید، بهترین غذای بیرون میخورد و نیمی از ماه رو غذا ی ساده از خونه می آورد، موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشستم گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟ باتعجب گفت: کدوم وضع! گفتم زندگی نیمی اشرافی نیمی گدایی...!! به چشمام خیره شد وگفت: تاحالا سیگار برگ کشیدی؟ گفتم نه! گفت: تا حالا تاکسی دربست رفتی؟ گفتم نه! گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفته ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟ گفتم نه! گفت: اصلا عاشق بوده ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم نه! گفت اصلا زندگی کرده ای؟ با درماندگی گفتم اره... نه... نمی دونم...!! همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...!! اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود... موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد... او پرسید: میدونی تا کی زنده ای ، گفتم نه! گفت: پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی..!! ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🔆قلب عمّار 🌻دشمنان و مشرکین در صدر اسلام، پدر و مادر عمّار به نام یاسر و سمیّه را شکنجه داده تا آن‌ها از اسلام دور کنند، ولی هر دو را کشتند. امّا عمّار خواسته‌های دشمنان را به تقیّه به زبان جاری کرد و قلباً در ایمان محکم بود. 🌻به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم گفتند: «عمّار کافر شده است!» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «عمّار از سر تا قدمش مملو از ایمان است و ایمانش با گوشت و خونش آمیخته است.» عمّار با دیده‌ی گریان خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: «هلاک شدم، زیرا از من دست نکشیدند تا آن‌که با زبان، به شما جسارت و خدایان آن‌ها را به خوبی یاد کردم.» 🌻پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم با دست مبارک، اشک از چشمان عمّار پاک کرد و فرمود: «اگر دوباره از تو خواستند که چنین کلماتی را بگویی، باز هم بگو!» سپس آیه‌ی 106 سوره‌ی نحل درباره‌ی عمّار نازل شد: «اِلّا مَن اَکرَه وَ قَلبُهُ مُطمَئِنُ بِالایمانِ: کیست آن که پس از ایمان، کافر گردد و دلش بر ایمان استوار باشد.» 📚(شاگردان مکتب ائمه علیهم السّلام، ج 5، ص 8 -الغدیر، ج 9، ص 23) ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅 🔆رخصت، فضیلت 🔸مسیلمه کذّاب، دو نفر از اصحاب پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را گرفت. به یکی از آن دو گفت: «آیا به رسالت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلّم گواهی می‌دهی؟» گفت: «آری!» گفت: «به رسالت من گواهی می‌دهی؟» 🔸گفت: «آری!» پس او را رها کرد. از نفر دوّم پرسید: «به رسالت من گواهی می‌دهی؟» 🔸گفت: «من کر هستم و نمی‌شنوم.» و سه مرتبه پرسش را تکرار کرد و جواب، همان شنید. مسیلمه گردن دوّمی را زد. 🔸این خبر به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم رسید، پس فرمود: «اوّلی، رخصت خدایی را قبول کرد و تقیّه نموده و باکی بر او نیست و دومّی که کشته شد از روی صدق و یقین بوده و فضیلت نصیبش گشت، پس برای او گوارا باد.» 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 188 -مجمع‌البیان، ذیل آیه‌ی 28 سوره‌ی بقره) ✨✨🍃امام باقر علیه‌السلام فرمود: «تقیه در هر چیز که فرزند آدم بدان مضطر شد، هرآینه خداوند برایش حلال می‌کند.» 📚(اصول کافی، ج 2، ص 175) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سرنوشت شوم ابراهیم‌ها 🌾ابراهیم بم مهدی، هم‌صحبت مأمون خلیفه‌ی عباسی شد. شبی مهتابی، مأمون با او بر روی کشتی، کنار دجله نشسته بودند. مأمون پرسید: «بهترین اسم کدام است؟» 🌾گفت: «اوّل، محمّد، اسم پیامبر صلی‌الله علیه و آله بعد نام خلیفه، مأمون» پرسید: «بدترین اسم کدام است؟» 🌾گفت: «ابراهیم.» خلیفه گفت: «نام پیامبری است؟» 🌾گفت: «چون پدرش آزر این نام را بر وی نمود، نمرود آتشی افروخت و او را درون آتش انداخت.» 🌾گفت: «ابراهیم، پسر پیامبر صلی‌الله علیه و آله چطور؟» 🌾گفت: «به جهت شومی تقدیرش، هفده ماه بیشتر در دنیا زندگی نکرد.» گفت: «چه گویی در حق ابراهیم امام که از بنی العباس بود؟» 🌾گفت: «به جهت اسمش، مروان حمار او را گرفت و سرش را کوره‌ی آهک گذاشت تا مُرد.» «اسم من ابراهیم است. ادعای خلافت کردم و از ترس شما شش ماه پنهان بودم. شما مرا با لباس زنانه دستگیر کردی و سه شبانه‌روز سر چهارراهی نگه داشتی تا مردم مرا با این لباس ببینند که این‌همه صدمه از تو دیدم.» در این هنگام ملاح کشتی صدا زد: «ای ابراهیم! ای فلان فلان شده! باد می‌آید، ریسمان‌های کشتی را محکم ببند.» ابراهیم گفت: «خلیفه شنیدی؟ این هم شاهدی از غیب.» 📚(جامع النورین، ص 106) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅✨🔅✨🔅✨🔅✨🔅 🔆انگشتر گم شد ⚡️پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلّم انگشتری داشت که در نگین آن نوشته شده بود: محمّدٌ رسول‌الله. پیامبر زیر نامه‌هایی را که برای شاهان می‌فرستاد، با همان انگشتر مُهر می‌نمود. ⚡️هنگامی‌که پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم رحلت کرد، انگشتر به دست همسرش عایشه افتاد و او آن را ابوبکر داد. ابوبکر گاهی زیر نامه‌هایش را با آن مهر می‌کرد؛ بعد از ابوبکر انگشتر به عمر رسید و او گاهی به‌عنوان مهر بر نامه‌ها استفاده می‌کرد. ⚡️عمر وقتی‌که به ضربت ابو لؤلؤ در بستر مرگ افتاد، آن را به دخترش حفصه داد تا هر کس خلیفه شد، آن انگشتر را به او بدهد. ⚡️پس از او عثمان خلیفه شد و انگشتر به او رسید. عثمان هم گاهی از آن استفاده می‌کرد. تا این‌که در سال هفتم خلافت، در کنار چاهی که خودش حفر کرده بود و نام آن «اریس» بود، نشست بود و آن انگشتر را از این دست به آن دست می‌کرد؛ که ناگهان انگشتر به چاه افتاد و او غمگین شد. پس دستور داد همه‌ی آب آن چاه را کشیدند و هر چه جستجو کردند، آن انگشتر پیدا نشد. ⚡️عثمان گم شدن انگشتر را به فال بد گرفت و از آن پس ضعف در دولت او شروع شد و ادامه یافت تا منقرض گردید. 📚(البدایه و النهایه، جلد 5، ص 356) ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋کسی که به خدا ایمان دارد از بند ترس رهاست ؛ زیرا ترس فرزند بی ایمانی و منشا پایدار تنش و تشویش است کسی که خلقت خداوند را باور کرده و ایمان دارد که خداوندی که او را از هیچ آفریده و نیرومند ساخته، همه چیز در دستان اوست و پروردگار هر دو جهان است و خوبی هر دو دنیا را برای او می‌خواهد، همیشه آرام است. او خالق دانا و توانایی دارد که هر لحظه او را می‌بیند و توانایی حل تمامی مشکلات را دارد.... 🦋اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻧﻴﺮﻭ ﺩﺍﺩ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﻱ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ ، ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻭ ﭘﻴﺮﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ; ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ ﺁﻓﺮﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .(٥٤) سوره روم🦋 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷خاکریزها از بس گلوله خورده بود دیگر جان‌پناه حساب نمی‌شد، فرمانده دستور داده بود که هر بسیجی یک گودال برای سنگر خود داخل خاکریز بزند. بچه‌ها سخت مشغول کندن بودند و گرمای ۵۰ درجه عرق همه را درآورده بود. ظهر بود و همه منتظر مسئول تداراک بودند تا جیره غذایی خود را بگیرند. یک بسیجی لاغر اندام گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می‌کرد. بدون این‌که حرفی بزند، سرش پایین بود و به.... 🌷و به سرعت سنگرها را با قدم‌های بلندش پشت سر می‌گذاشت. بچه‌ها هم با او شوخی می‌کردند و هر کسی یک چیزی بارش می‌کرد: - اخوی دیر اومدی؟! - برادر می‌خوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول می‌ری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده‌ی خدا پایین. کارش که تمام شد، گونی را که زمین گذاشت، همه شناختنش. او کسی نبود جز (شهید) محمود کاوه، فرمانده‌ی لشکر!!! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار محمود کاوه ✾📚 @Dastan 📚✾
🕊پند هفتگانه 🌪مؤمن کسی است که: کسبش حلال اخلاقش خوب قلبش سالم باشد و زیادی سخن را نگه دارد مردم از شرش در امان باشند وخود درباره دیگران انصاف دهد ✾📚 @Dastan 📚✾