❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که تمام حق های بر زمین مانده، قیام تو را انتظار می کشند...
و دل های غمدیده به امید قیام تو می تپند.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
سلام صبح جمعه تون بخیر و نیکی🌸🌸
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸⚡️🔸⚡️🔸⚡️🔸⚡️🔸
#داستان_آموزنده
🔆قضای غالب
🌱از حوادث شگفتانگیز که در اسکندریّه اتّفاق افتاد، این بود که غلام نایب اسکندریّه فرار کرد. روزی یکی از مأمورین، او را دستگیر میکند تا به نزد نایب بیاورد. غلام در بین راه، فرار میکند و خود را در چاهی میافکند.
در آنجا سردابی میبیند و به راه میافتد. مقداری نمیپیماید که روشنایی میبیند و به طرف آن بالا میآید و ناخواسته سر از خانه نایب درمیآورد. پس غلامان او را دستگیر و به نزد نایب میبرند و به همین خاطر مَثَلی زدهاند که: «کسی که از قضای غالب فرار کند، خود به خود در دست طالب میافتد.»
📚(حکایتهای گلستان، ص 118)
❄️❄️از امیرالمؤمنین علیهالسلام دربارهی تقدیرات پرسیده شد، فرمود: «راهی تاریک است؛ در آن مَرَوید! دریایی عمیق است، داخل آن نگردید! سرّ خدایی است، خود را به رنج نیندازید.»
📚(نهجالبلاغه، حکمت 287)
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆فکر ریاست
⚡️«سعدی» گوید: یکی از دوستان که از رنج روزگار خاطری پریشان داشت نزدم آمد و از درآمد اندک و عیال بسیار و فقر گله کرد و گفت: قصد دارم برای حفظ آبرو به شهر دیگری بروم تا کسی از نیک و بدکار من باخبر نشود.
⚡️بعد گفت: «تو میدانی که در علم حسابداری اطلاعاتی دارم، اکنون نزد شما آمدهام تا از مقام ارجمند شما کاری در دستگاه دولتی برایم معین شود و باقیماندهی عمر را با خاطری آسوده بگذرانم و از شما تشکّر کنم!»
به او گفتم: ای برادر! کارمند حسابداری شدن برای پادشاه دو بختی است، از یکسو امیدوارکننده است و از سوی دیگر ترس دارد و به خاطر امیدی خود را در معرض ترس قرار نده.
⚡️دوستم گفت: «مناسب حال من سخن نگفتی و جواب مرا درست ندادی.» من گفتم: تو قطعاً دارای دانش و تقوا و امانتداری هستی ولی حسودان عیبجو در کمین هستند، مصلحت آن است که زندگی را با قناعت بگذرانی و ریاست را ترک کنی.
⚡️دیدم از پندم آزردهخاطر شد ناچار او را نزد صاحب دیوان (وزیر دارایی) که سابقهی آشنایی داشتم بردم و وضع حال او را گفتم. او دوستم را سرپرست به کار سبکی گماشت.
زمانی گذشت، او را مردی خوشاخلاق و باتدبیر یافتند و درجات او را بالا بردند.
مدّتی گذشت، اتفاقاً با کاروانی از یاران بهسوی مکه سفر کردم. موقع بازگشت در دو منزلی وطنم همین دوستم را دیدم به پیشواز من آمد با ظاهری پریشان و به شکل فقیران بود!
⚡️پرسیدم: چرا چنین شدهای؟ گفت: «همانگونه که تو گفتی طایفهای بر من حسد بردند و به خیانت متهم کردند؛ شاه بدون تحقیق مرا زندان کرد و آزار داد تا خبر آمدن حاجیان رسید مرا از زندان آزاد کردند؛ کارم بهجایی رسیده که شاه حتی ارث پدری مرا هم مصادره کرد.»
⚡️سعدی گوید: «به او گفتم: قبلاً تو را نصیحت کردم که کار برای شاهان مانند سفر دریا، هم خطرناک است و هم سودمند، یا گنج برگیری و یا در طلسم بمیری، ولی نصیحت مرا نپذیرفتی.»
📚(حکایتهای گلستان، ص 65)
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🔅🍁🍁🔅🔅🍁🍁🔅🔅
#داستان_آموزنده
🔆تعصب پدری!
🍂هنگامیکه امام حسین علیهالسلام به عبدالله پسر عمرو بن عاص گذشت، عبدالله گفت: «هر کس دوست دارد که دوستترین مردم زمین بهسوی اهل آسمان نظر کند، به این کس (امام حسین علیهالسلام) بنگرد که من هرگز از زمان جنگ صفین با او سخن نگفتهام.»
🍂امام فرمود: پس چرا با من و پدر و برادرم در جنگ صفین میجنگیدی؟ گفت: قسم به خدا، پدرم نزد خدا و رسولش از من بهتر بود.
🍂امام فرمود: «با خدای تعالی مخالفت کردی و (به تعصب) پدرت را اطاعت نمودی و با پدرم جنگیدی! درحالیکه رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: طاعت برای پدران در کارهای معروف است، نه در منکر و طاعتی که برای مخلوق، معصیت خدا باشد.»
🍂عبدالله که تعصب را با حدیث نتوانست جمع کند، ساکت شد و پاسخی نداد، زیرا میدانست که در دنیا و آخرت زیانکار است.
📚(کیفر دار، ج 1، ص 388 -منتخب طریحی، ص 149)
✾📚 @Dastan 📚✾
🟢 معنای اینکه حضرت امام عصر(ص) با دین جدید میآیند چیست؟
🔹 آیا تحریف دین از مختصات بشر قبل از خاتم الانبیاء(ص) است یا بشر دورههای بعد هم این طبیعت را دارند؛ یعنی در دین خودشان دخل و تصرف میکنند، خرافات اضافه میکنند؟
🔸 مسلّما طبیعت بشر که عوض نشده است. بعد از پیغمبر خاتم(ص) هم همینطور است. آن شعر معروف - که میگویند از نظامی است و از او نیست - میگوید:
دین تو را در پی آرایشند
در پی آرایش و پیرایشند
بس که ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز
🔹 اگر اینطور نبود، این همه فِرَق از کجا پیدا شد؟ معلوم است که بدعت در دین خاتم هم امکان پذیر است. چنانکه ما که شیعه هستیم و به وجود مقدس حضرت حجة بن الحسن(ع) اعتقاد داریم، میگوییم ایشان که میآیند «یأْتی بِدینٍ جَدید».
🔸 تفسیرش این است که آنقدر تغییرات و اضافات در اسلام پیدا شده که وقتی او میآید و حقیقت دین جدّش را میگوید، به نظر مردم میرسد که این دین غیر از دینی است که داشتهاند! حال اینکه اسلام حقیقی همان است که آن حضرت میآورد.
🔹 در اخبار و روایات آمده است که وقتی ایشان میآید خانههایی و مساجدی را خراب میکند، کارهایی میکند که مردم فکر میکنند دین جدیدی آمده است.
استاد مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج۱، ص۲۲۶
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#کوملهها_درجهدارها_را_میفروختند!
🌷یک روز نگهبانی میدادم که یکباره صدای تیراندازی به گوشم رسید، در نزدیکی محلی که نگهبانی میدادم دریاچه مریوان با نیزار وجود داشت. برای همین هر چقدر نگاه کردم هیچ فردی یا حرکتی را ندیدم. یکی_دو روز بعد بود که شنیدم کوملهها یکی از درجهدارها را با شلیک گلوله زخمی کردهاند و با مداوای بسیار اندک او را به آن طرف مرز برده و فروختهاند. آنطور که شنیده بودم هر درجهداری قیمتی داشت و کوملهها آنها را اسیر کرده و به عراقیها میفروختند، اما با وجود این بچههای درجهدار ترسی از خدمتکردن در این منطقه نداشتند.
🌷حتی بچهبسیجیها که میدانستند اگر گیر کوملهها بیفتند خونشان ریخته میشود و به شهادت میرسند بدون هیچ ترس و واهمهای برای مقابله با دشمن داوطلب میشدند. در زمان جنگ بین بچهها تو و من وجود نداشت و همه با هم همدل بودند و حتی حاضر بودند برای یکدیگر از جان مایه بگذارند، حتی زمانی که گرفتار حملههای یکباره و غافلگیرانه نیروهای کوملهها میشدیم، بچهها خیلی خوب از پس آنها برمیآمدند و نمیگذاشتند تا آنها کاری انجام دهند.
🌷گاهی اوقات پیش میآمد که در کمربندی کوه که پایگاه ما بود، کوملهها شروع به تیراندازی میکردند و زیر بار شلیک آنها نمیتوانستیم حرکتی بکنیم، اما نمیگذاشتیم پیشروی کنند، البته بیشتر این حملات برای خستهکردن ما و برخی اوقات هم برای این بود که میدانستند ما نیروهای پشتیبانی از مهمات هستیم و میتوانند با از بین بردن ما به مهمات دست پیدا کنند. گاهی سولههایی زیرِ زمین پیدا میکردیم که به بعثیها و نیروهای کومله تعلق داشت. این سولهها بسیار مرتب بود و تختخوابهایی برای استراحت آنها وجود داشت. شاید برای شما باورکردنی نباشد در این سولهها نهتنها کنسرو، آذوقه، زاغه مهمات و.... پیدا میشد بلکه حتی وسایل بازی و سرگرمی وجود داشت.
#راوی: رزمنده دلاور حسین ظریف از نیروهای آتشبار ۸۹۷ پدافند هوایی دوران دفاع مقدس
منبع: سایت شهرآرا نیوز
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به چه کسی منتظر میگن؟! آیا ما منتظریم؟!
👤حجتالاسلام عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱
#پندانه
با بعضیها حال آدم
یک جوری میشود؛ یک جورِخوب!
از آن خوبهایی که شبیه خوردن آب یخ
وسط گرمای تابستان است،
یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز
با نمک است که به تلخی هم نمیزند،
شبیه قدم زدن در زیر باران!
میدانی آدم خیالش
یک جورِخاص راحت است،
راحت از آنکه خوبیشان هیچوقت
تهنشین نمیشود.
این جور آدمها شبیه فرش
رنگ به رنگ نمیشوند،
شبیه باران میمانند؛
همین قدر لطیف،
همین قدر آرام،
همانقدر دلنشین...
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
#داستان_آموزنده
🔆ربیعه
⚡️«رببعه بن کعب» گوید: روزی حضرت رسول صلیالله علیه و آله و سلّم به من فرمود: «یا ربیعه هفت سال مرا خدمت مینمایی آیا حاجتی از من نمیخواهی تا برآورده کنم؟»
عرض کردم: یا رسولالله صلیالله علیه و آله و سلّم مرا مهلت بده تا فکری دراینباره کنم.
⚡️گوید: چون روز دیگر بر حضرت وارد شدم، فرمود: «ای ربیعه حاجت خود را بیان کن!» گفتم: از خدا مسألت فرما تا مرا با تو داخل بهشت نماید!
⚡️چون پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم این خواهش مرا شنید، فرمود: «این سؤال را چه کسی به تو تعلیم نموده است؟» عرض کردم کسی مرا تعلیم ننمود است، لیکن با خود فکر نمودم که اگر تقاضای مال بسیار کنم، آخر آن زوال پذیرد. اگر عمر طولانی و اولاد زیاد سؤال کنم عاقبت مرگ است، پس با این تفکّر و اندیشه از شما این تقاضا را کردم. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم ساعتی سر مبارک را به زیر انداخته و متفکّر بودند، پس سر برداشته و فرمود: «این مطلب را از خداوند مسألت مینمایم، لکن تو هم مرا به زیاد سجده کردن اعانت کن.»
📚(خزینه الجواهر، ص 345 -دعوات راوندی)
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم
مادرم میگفت " اشکال نداره حالا
چیکار کنیم تا درست بشه"
اما مادر دوستم بهش میگفت
"خاک برسرت یه کار درست
نمی تونی انجام بدی"
امروز هر دو بزرگسال و بالغیم.
وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری
که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟"
و با حداقل اضطراب و عصبانیت
مشکل رو حل میکنم.
اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات
بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر
من که نمی تونم یه کار درست انجام
بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟"
حرفای امروز ما و احساسی که به
فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای
درونی فرزندمان خواهد شد.
مراقب باشیم چه پیامی برای همه
عمر به فرزندانمان می دهیم.
✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
ما باید به یقین بدانیم که ما در دو دست خود، دو گوهر شبچراغ و گرانقدر (قرآن و عترت) داریم و کار به تشکیک دیگران نداشته باشیم؛
☘️ خواه بدانند و بگویند که در دست ما گوهر است، و یا آن دو را دو سنگ بیارزش بدانند، چه دیگران قدر آن دو را بدانند یا ندانند [ما باید قدردان باشیم].
🍃 برای اینکه اگر قدر ندانستیم، نعمت از دست ما گرفته میشود، چنانکه اهل حجاز از نعمت ولایت محروم شدند و به عَجَمها منتقل گردید.
📚 در محضر بهجت، ج۳، ص۱۹۶
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🔅✨🔅✨🔅✨🔅✨
#داستان_آموزنده
🔆همکاری اهل بصره!
🌸چون امام حسین علیهالسلام با یزید بیعت نکرد و کوفیان به او قول همکاری دادند، امام نامهای برای بزرگان بصره ازجمله برای پنج نفر از رؤسای آن نوشتند و بهوسیلهی سلیمان بن زرین برای آنها فرستاد.
🌸یکی از بزرگان بصره، یزید بن مسعود بود. وقتی نامهی امام را برای یاری خواند، قبیله بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد را گردآورد و به آنها گفت: «ای بنی تمیم! موقعیّت من نزد شما چیست؟» گفتند: «تو ستون فقرات مایی و بر همه از نظر شرافت بالاتری.» او جریان یاری به امام حسین علیهالسلام را مطرح کرد و در مذمّت یزید مطالب زیادی گفت. آنها گفتند ما از فرمان تو پیروی میکنیم.
🌸بنی حنظله گفتند: «ما تیرهای تیر کش توایم، ما تو را با شمشیرهای خود یاری میکنیم و بدنهای خود را سپر تو خواهیم کرد!»
قبیله بنی عامر گفتند: «ما فرزندان پدر تو و همپیمانان توایم. اختیار ما به دست توست؛ هر زمان اراده کنی، ما را بخوان.»
🌸قبیله بنی سعد گفتند: «بدترین چیزها در نزد ما مخالفت با تو و بیرون شدن از حلقهی فرمان توست.»
🌸پس همه، فرمانبرداری از یزید بن مسعود را قبول کردند. این قبیلههای متعصّب صحبت از امامت حسین علیهالسلام و یاری شخص او را هیچ مطرح نکردند!
🌸یزید بن مسعود نامهای به امام حسین علیهالسلام نوشت و در آن متذکّر شد که من در اطاعت از شما رهبر الهی هستم و قبیلهی بنی تمیم و بنی سعد و دیگر قبایل، در انتظار شما هستیم.
🌸چون نامهی او به امام رسید، حضرت فرمود: «خدایا او را از هراس در امان بدار؛ و در روزی که کامها در التهاب عطش میسوزد، او را سرافراز و سیراب گردان.»
در این دعا، صحبت از قبیلههای متعصّب یاد شده نیست، فقط دعا برای یزید بن مسعود است.
🌸یزید بن مسعود در حال عزیمت بود تا به قافلهی کربلا رسید که خبر شهادت امام علیهالسلام و یارانش را به او رساندند؛ و تا آخرین لحظات عمر مهموم و غصّه دار بود و به خاطر توفیق نیافتن، افسوس میخورد.
📚(قصهی کربلا، ص 84 -مقتل الحسین، ص 141)
✾📚 @Dastan 📚✾
❄️⚡️❄️⚡️❄️⚡️❄️⚡️❄️
🔆انواع تقوا
✨تقوا بر سه گونه است:
🗯1. تقوای از برای خدا و در راه او؛ و آن ترک حلال است تا چه رسد به امور مشتبه و این تقوای خاص الخاص است.
🗯2. تقوای از خدا؛ و آن ترک شُبَهات است تا چه رسد به حرام و این تقوای خاص است.
🗯3. تقوا از ترس آتش و عِقاب؛ و آن ترک حرام است و این تقوای عام است. مَثَل تقوا مانند آبی است که در نهری روان است و مَثَل این سه دسته در معنی تقوا مانند درختان مختلف و رنگارنگ است که بر لب آب کاشتهاند و هر درختی از آن آب به قدر جوهر و طمع و لطافت و غلظت آن ارتزاق میکند و مردم هم از این درختان و ثمرهاش بهاندازهی قدر و قیمتش استفاده میبرند.
🍁🍁خداوند میفرماید: «باغهایی از انگور و زراعت و خرما که با هم متفاوتاند از یک آب سیراب میشوند، بااینحال بعضی از آنها را از جهت میوه بر دیگری برتری میدهیم.» (سورهی رعد، آیهی 4)
🦋🦋تقوا بر طاعات مانند آب برای درختان است و طبیعت درختان در رنگ و طعم، مثل درجات ایمان میباشد. پس کسی که دارای بالاترین درجهی تقواست و جوهر روحش صافتر باشد، تقوایش بیشتر است. کسی که باتقواتر باشد، عبادتش خالصتر و پاکتر و هر کس چنین باشد، به خدا نزدیکتر است و هر عبادتی که بنیادش بر تقوا نباشد، مانند غباری پراکنده، بیارزش است.
🌾🌾خداوند فرموده: «آیا کسی که بنایش بر تقوا و خشنودی الهی باشد، بهتر است یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومیریزد؟» (سورهی توبه، آیهی 109)
💥💥تفسیر تقوا آن است که ترک میکند آنچه در گرفتن به آن اشکالی ندارد تا چه برسد به چیزی که خطر آمیز باشد. در حقیقت تقوا، طاعت بدون معصیت، ذکر بدون فراموشی و علم بدون جهل و مقبولی است که رد نگردد.
📚(مصباح الشریعه، باب 82)
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋
#داستان_آموزنده
🔆تمسخر به طالبان دانش
🌱زکریا بن یحیی ساجد گوید: «روزی در یکی از کوچههای بصره، به طرف منزل یکی از محدّثین میرفتیم. شخصی شوخطبع همراه ما بود و باحالت تمسخر میگفت: پاهای خود را روی بالهای ملائکه بردارید! و منظورش طعن به دانش آموزان بود. چیزی نگذشت که دو پایش خشک شد.»
🌱داوود سجستانی گفت: «یکی از دانش آموزان بی پرا بود. وقتی این حدیث پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را شنید که ملائکه بالهای خود را برای طالب علم میگسترانند، پس دو میخ از آهن در کفشش نهاد و میگفت: «میخواهم بالهای ملائکه را با این میخها سوراخ نمایم.»
🌱پس بیماری آکله در پایش پدید آمد بعد، پاها و سایر بدنش شل گشت.»
📚(لئالی الاخبار، ج 2، ص 250 -منیة المرید شهید ثانی رحمهالله علیه)
✨✨امام زینالعابدین علیهالسلام فرمود: «اگر مردم خاصیت فراگرفتن علم را بدانند، اگرچه به ریختن خون و فرورفتن در امواج دریا باشد، هرآینه فرامیگرفتند.»
📚(اصول کافی، ج 1، ص 27)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱
#داستان_آموزنده
🔆به بیتقوا نباید اعتماد کرد
🌻«اسماعیل» فرزند بزرگ امام صادق علیهالسلام مقداری پول نقد داشت، اطلاع پیدا کرد که مردی قریش از اهل مدینه عازم سفر به کشور یمن است، خواست مقداری پول به او بدهد تا اجناس تجارتی یا سوغاتی برایش خریداری کند.
🌻با پدرش امام صادق علیهالسلام مشورت کرد، حضرت فرمود: «او شرابخوار است؟» گفت: «مردم میگویند، امّا از کجا معلوم که حرف مردم درست باشد!»
حضرت فرمود: «صلاح نیست به او پول بدهی.»
🌻امّا اسماعیل تمام پول را به آن مرد داد تا برایش از یمن جنس بخرد.
🌻مرد قریشی به مسافرت رفت و تمام پول او را از بین برد. موقع حج حضرت و اسماعیل، هر دو به حج رفتند، اسماعیل در طواف بود که حضرت متوجّه شد که اسماعیل پیوسته از خدا مسألت میکند که در مقابل از دست دادن پولها، به او عوض دهد.
حضرت از وسط جمعیّت خود را به اسماعیل رسانید و با دست پشت شانه او را بهآرامی فشرد و گفت:
🌻«فرزندم، بیجهت از خدا چیزی مخواه، تو بر خدا حقّی نداری، نباید به او اعتماد میکردی، خود کرده را تدبیر نیست.»
🌻اسماعیل گفت: «مردم میگفتند او شراب میخورد من که ندیده بودم!» امام فرمود:
🌻«گفتار مؤمنین را بهراستی تلقّی کنید و بر شرابخوار اعتماد نکنید و از دادن اموال به نادانان طبق قرآن باید حذر کرد.»
لا تؤتوا السُّفَهاءَ اَمواَلکُم الّتی جَعَلَ الله لَکُم قیاماً (سورهی نساء، آیهی 5) که سفیهی بالاتر از شرابخوار سراغ داری؟
🌻بعد فرمود: پیشنهاد شرابخوار در ازدواج و وساطت را نباید پذیرفت، در مورد امانت نباید او را امین دانست که اموال را حیفومیل کند و چنین کسی حقّی بر خدا ندارد تا از خدا جبران ضررهای وارده را مطالبه کند.
📚(با مردم اینگونه برخورد کنیم، ص 35 -بحارالانوار، ج 4، ص 267)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸💥🌸💥🌸💥🌸💥🌸
#داستان_آموزنده
🔆بنیامیه اهل جهنماند
⚡️روزی هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه بنیامیه) با جمعی به شکار رفت؛ از دور گردوغباری دید، با غلامش رفیع به سوی آن رفت و دید، کاروانی بار تجارتی دارند و از شام بهسوی کوفه میروند و بزرگ آنان پیرمرد است.
⚡️هشام سؤال از حسب و نسب او کرد و پیرمرد جوابی نداد، هشام گفت: «حتماً شرم میکنی، بگویی.» پس پیرمرد گفت: «من از دودمان بنی الحکم هستم و در هر دودمانی خوب و بد وجود دارد.» پیرمرد پرسید تو از کدام طایفه هستی؟
⚡️گفت: قریش و از بنیامیه، پیرمرد گفت: شرمت باد با این نسب، مگر نمیدانی بنیامیه در جاهلیت ربا خوردند و با پیامبر صلیالله علیه و آله دشمنی میورزیدند؛ و شما بنیامیه همه از اهل جهنم هستید، مگر نمیدانی که:
1. عفان به مرض ابنه مبتلا بود.
2. عتبه پدر هند جگرخوار، در جنگ بدر پرچم مشرکین را به دست داشت.
3. ابوسفیان، شرابخوار بود و بعد به خاطر جانش اسلام آورد و طریق نفاق را میپیمود.
4. معاویه با وصی پیامبر جنگید و زیاد بن امیه را به پدر خود ملحق نمود.
5. ولید وقتی امارت کوفه را داشت، صبحی مست در محراب به نماز ایستاد و چهار رکعت خواند.
6. از بزرگان شما حکم بن ابی العاص و مغیره بن ابی العاص و پسرش مروان است که پیامبر این سه نفر را لعنت کرد.
7. از بزرگان شما عبدالملک بن مروان بود که حجاج فاسق را بر مردم گماشت و ظلم را به نهایت رساند.
8. از زنان شما هند زن ابوسفیان است که جگر حمزه را بیرون آورد و به دندان گرفت.
9. از زنان شما ام جملیه خواهر ابوسفیان و زوجهی ابولهب بود که آیه در مذمت او نازل شد.
10. شجرهی معلونه در قرآن کنایه از بنیامیه است.
⚡️هشام از بیانات صریح و بلیغ و فصیح او مبهوت شد، بعد که به خود آمد، دستور داد آن پیرمرد را به قتل برسانند.
⚡️پیرمرد از فراست، هشام را شناخت و لباس خود را مبدل ساخت که کسی او را نشناسد و از بیراهه رفت تا به کوفه رسید.
📚(منتخب التواریخ، ص 459 -حبیب السیر)
✾📚 @Dastan 📚✾
🔰 چفیه خونی؛
عملیات بیتالمقدس تمام شد
خبر داشتم شهید شده....
بهدنبال جنازهاش گشتم و پیدایش کردم.
چفیه خونی دور گردنش بود.
ترکش به فک و صورتش خورده بود.
حرفهایش چند دقیقه قبل از خداحافظی
یادم آمد و بیاختیار اشکهایم سرازیر شد...
علی چفیهاش را پهن کرد.
نان و غذایمان را گذاشتیم روی آن
لقمه اول و دوم را برداشتیم
که یکی از بچهها آمد و گفت:
«علی! بلند شو بریم.»
علی غذایش را گذاشت و سریع بلند شد.
انگار دنبال چیزی بود که گفتم:
«چفیهات رو لازم داری؟
اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر.»
راضی نشد.
اصرار کردم با دلخوری گفت:
« واسه چی اصرار میکنی؟!
اگه من شهیدشم، چفیهات خونی میشه، نمیتونم بهت پس بدم.»
ازش دلگیر شدم. از پشت، سرم را گرفت
و گردنم را بوسید.
گفت:«خداحافظ رفیق!»
در نورد اهواز ماندیم و او رفت ....
شهید علی نیکوئی🌷
📎به نقل از همرزم شهید، آقای علی بابایی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨
🦋🦋داستان انگشتر زمرد حاج قاسم سلیمانی!
✾📚 @Dastan 📚✾
#روانشناسی 🌱
•بیست روش برای اینکه همیشه خوشحال باشید :
1- اجتماعی باشید.
2- مثبت فکر کنید.
3- باور داشته باشید که زندگی مثل یک بازی است.
4- کاری را انجام بدهید که از آن لذت میبرید.
5- با افراد خوشبین دوست شوید.
6- از داشتن یک زندگی یکنواخت و بیروح اجتناب کنید.
7- لبخند بزنید.
8- برای خود ارزش قائل شوید.
9- گاه و بیگاه بخندید.
10- خلاق باشید.
11- تغذیه سالم داشته باشید.
12- بر اتفاقات مثبت پیرامون خود تمرکز کنید.
13- آفتاب بگیرید.
14- سخت نگیرید.
15- خلاق باشید.
16- با طبیعت دوست باشید.
17- از انجام کارهای هنری غفلت نکنید.
18- باور کنید که خوش شانس هستید.
19- به دنبال جذابیت باشید.
20- ورزش کنید
✾📚 @Dastan 📚✾
🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷
#داستان_آموزنده
✍ کور خود و بینای مردم
🔹روزی از روزهای بهاری باران بهشدت در حال باریدن بود. خب در این حالت هرکسی دوست دارد، زودتر خود را به جایی برساند که کمتر خیس شود.
🔸رندی از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او میدوید تا زودتر خودش را به خانه برساند.
🔹رند پنجره را باز کرد و فریاد زد:
آهای همسایه! چیکار میکنی؟ خجالت نمیکشی از رحمت خدا فرار میکنی؟
🔸مرد همسایه وقتی این حرف رند را شنید، دست از دویدن کشید و آرامآرام بهسمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آبکشیده شده بود.
🔹چند روز گذشت. این بار رند خود در میانه باران گرفتار شد.
🔸بهسرعت در حال دویدن بهسوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت:
آهای! خجالت نمیکشی از رحمت خدا فرار میکنی!؟ چند روز قبل را یادت هست به من میگفتی چرا از رحمت خدا فرار میکنی؟ حال خودت همان کار را میکنی؟
🔹رند در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت:
چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر میدوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم.
🔸هستند کسانی که از زمین و زمان ایراد میگیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیه ذکر میکنند.
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🔅🥀🔅🥀🔅🥀🔅🥀
#داستان_آموزنده
🔆مزد تعلیمدهنده
⚡️زنی نزد حضرت زهرا علیها السّلام آمد و عرض کرد: «من مادری ناتوان دارم که پرسشهایی در امر نمازش دارد. مرا فرستاده که از شما بپرسم.»
⚡️ حضرت فرمودند: «سؤال کن!» آن زن ده مرتبه سؤال کرد و حضرت زهرا علیها السّلام جواب دادند. آن زن از بسیار سؤال کردن شرمنده گشت و عرض کرد:
⚡️«بر شما دشوار نیست ای دختر پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم؟!»
⚡️ایشان فرمودند: «پرسش کن ازآنچه که میخواهی. آیا مزدوری که صد هزار دینار در روز بگیرد و بار سنگینی را بالای بام ببرد، بر او دشواری دارد؟»
⚡️ عرض کرد: «نه!» فرمود: «من برای هر مسئلهای، بیش از پر نمودن مابین زمین و آسمان از لؤلؤ، مزد میبرم و بر من سنگینی ندارد. در قیامت تعلیمدهندگان بهاندازهی دانش و کوشش آنها در هدایت بندگان خدا و بهاندازه تمامشان خلعت داده میشوند.»
📚(نمونه معارف، ج 3، ص 78 لئالی الاخبار)
✾📚 @Dastan 📚✾
✳️ نصیحت ارزشمند استاد
🔻 آيت اللّه جوادی آملی (حفظه الله) میفرمودند: قبل از رفتن به مكه خدمت آيت اللّه طباطبايی (رحمة الله) رسیديم و از ايشان خواستيم نصيحتی به ما بكنند. ايشان گفتند: خدا میفرمايد: «فَاذكُروُنی اَذْكُرْكُمْ» اگر به ياد من باشی، من هم به ياد تو هستم. بعد گفتند: اگر خدا به ياد تو باشد در حقيقت قدرت مطلق و عزيز مطلق به ياد توست. خدا خودش میفرمايد: اگر به ياد من باشی من هم به ياد تو هستم. حالا اگر قدرت مطلق به ياد ما باشد ديگر از چه چيزی بترسيم؟
🔸 ملاحظه کنید که نصيحت بسیار ارزشمندی فرمودهاند. اگر كسی مطمئن شود كه وقتی به ياد خداست، قديرِ عليمِ سميعِ بصيرِ جوادِ مطلق، كه مالك هستی است، به ياد او و مراقب و مواظب اوست، ديگر هيچ نگرانی نخواهد داشت و با اين روحيه و با كشف توجّهِ حق به بنده، فقط به «بندگی» خواهد پرداخت. مگر ما چيزی غير از اين میخواهيم؟ بايد ما آن قسمتی را كه بر عهدهٔ ماست انجام دهيم، که همان به ياد خدا بودن است و فراموش نكردن حضور حضرت حق در همهٔ روابط و اعمال؛ آن قسمتِ دیگر که مربوط به خداوند است که به یاد ما باشد، هرگز مورد غفلت قرار نمیگیرد.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» ج۱
#⃣ #سلوک
✾📚 @Dastan 📚✾
🔷🗯🔷🗯🔷🗯🔷🗯🔷
#داستان_آموزنده
🔆ابوذر
💫ابوذر رضیاللهعنه فرمود: «آذوقه و پسانداز من در زمان پیغمبر صلیالله علیه و آله و سلّم همیشه یک مَن خرما بوده و تا زندهام از این مقدار زیاده نخواهم کرد.»
💫عطاء گوید: ابوذر را دیدم لباس کهنهای به تن کرده و نماز میخواند، گفتم: ابوذر مگر لباس بهتری نداری؟ گفت: اگر داشتم در برم میدیدی.
💫گفتم: مدّتی تو را با دو جامه میدیدم، گفت: به پسر برادرم که محتاجتر از خودم بود دادم، گفتم: به خدا تو خود محتاجی؛ سر به آسمان بلند کرده و گفت: «آری بار خدایا به آمرزش تو محتاجم.»
💫سپس گفت: «مثلاینکه دنیا را خیلی مهم گرفتهای، این لباس که در تن من میبینی. لباس دیگری که مخصوص مسجد است و چند بز برای دوشیدن و نان خورش دارم، چارپایی دارم که آذوقهام را به آن حملونقل میکنم و زنی دارم که مرا از زحمت تهیه غذا آسوده میکند؛ چه نعمتی برتر از آنکه من دارم؟»
به ابوذر گفتند: آیا مِلکی تهیّه نمیکنی چنانکه فلان کس و فلانی تهیه کردهاند؟!
💫گفت: «میخواهم چه کنم؟ برای اینکه آقا و ارباب شوم؟ هر روزی یک شربت از آب با شیر و هفتهای یک پیمانه گندم مرا کفایت میکند.»
📚(پیغمبر صلیالله علیه و آله و یاران، ج 1، ص 47 -اعیان الشیعه (جندب)، ص 329 347)
✾📚 @Dastan 📚✾