eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 امروز سعی کنیم 🌿 یه اتفاق خوب توی زندگی دیگران باشیم... ☔️ مثل یه چتر توی روزای بارونی 🥰 مهربون باشیم و صمیمی! 👌 بدون شک 😊 هزاران مهربونی به ما برمی گرده ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷روزهای آخر جنگه و نیروهای بعثی آخرین زورشون رو گذاشتن تا شاید بتونن ابتکار عمل رو بدست بگیرن برای همین همزمان از چند جبهه اقدام به تک می‌کنه. دیدبانی که در محور شلمچه مستقره از صبح یه ریز درخواست آتیش کرده و الانم دیگه نایی براش نمونده. پشت بی‌سیم با صدایی خسته امّا عجول مختصاتی رو به مرکز تطبیق آتش می‌ده و می‌گه: هر چی می‌تونید با تمام عناصر روی این مختصات آتیش بریزید. فقط زود باشید که وقت زیادی نداریم. حلالم کنید. لحظاتی بعد تطبیق آتش خطاب به دیدبان می‌گه: کربلا، کربلا، شاهد. محمدرضا! این که جای خودته! محمدرضا!؟ محمدرضا!؟ 🌷....پیکر مطهر محمدرضا مهدوی که دیگه فقط چند تکه استخون بیشتر نبود با تلاش بچه‌های تفحص بعد از ۱۵ سال به آغوش خانوادش برگشت. آری این شهید برای این‌که حتی یه وجب از خاکمون دست دشمن نیفته چه مردونه پای غیرت و اعتقادش ایستاد و از جونش مایه گذاشت. روحش شاد و راهش پر رهرو. 🌹 خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا مهدوی : رزمنده دلاور میثم نجفی منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❌️❌️ ما هم مردونه بایستیم تا در یوم‌الحسرت شرمنده محمدرضاها نشیم! ✾📚 @Dastan 📚✾
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️♨️ماجرای امام رضا (ع) و جلودی 🎥 حجت الاسلام پناهیان ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🪴❄️🪴❄️🪴❄️ 🔆آل یاسر 🍁در آغاز اسلام، خانواده‌ای کوچک و مستضعف که از چهار نفر تشکیل می‌شدند به اسلام گرویدند؛ و به‌طور عجیبی در برابر شکنجه‌های بی‌رحمانه مشرکان، استقامت نمودند. 🍁این چهار نفر عبارت بودند از: «یاسر و سمیّه (زن و شوهر) و دو فرزندشان به نام عمّار و عبدالله.» یاسر زیر رگبار شلاق دشمن، همچنان ایستاد و از اسلام خارج نشد تا جان سپرد. 🍁همسرش «سمیّه» بااینکه پیرزن بود تا حدی که او را عجوزه خوانده‌اند، با فریادهای خود در برابر شکنجه دشمنان استقامت نمود. سرانجام ابوجهل آخرین ضربت را به ناحیه‌ی شکم او زد و او نیز به شهادت رسید. 🍁ابوجهل علاوه بر آزار بدنی، او را آزار روحی نیز می‌داد و به او که پیر زن قد خمیده بود، می‌گفت: «تو به خاطر خدا به محمّد ایمان نیاورده‌ای، بلکه شیفته‌ی جمال محمّد و عاشق رنگ او شده‌ای.» 🍁فرزندش «عبدالله» نیز تحت شکنجه‌ی شدید قرار گرفت، ولی استوار ماند. فرزند دیگرش عمّار را به بیابان سوزان می‌بردند و در برابر تابش آفتاب عریان می‌کردند و زره آهنین بر تن نیم‌سوخته‌اش می‌نمودند و او را روی ریگ‌های سوزان بیابان مکّه که همچون پاره‌های آهن گداخته کوره‌ی آهنگران بود، می‌خواباندند و حلقه‌های زره در بدنش فرومی‌رفت و به او می‌گفتند: به محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلّم کافر شو و دو بت لات و عزّی را پرستش کن و او تسلیم شکنجه گران نمی‌شد. 🍁آثار پاره‌های آتش آن‌چنان در بدن عمّار اثر کرده بود که پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را آن‌گونه دید که گویی بیماری بَرَص گرفته و آثار پوستی این بیماری در صورت و بازوان و بدن وجود دارد. 🍁پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم به این خاندان می‌فرمود: «استقامت کنید ای خاندان یاسر، صبر نمایید که قطعاً وعده‌گاه شما بهشت است.» 📚حکایت‌های شنیدنی، ج 5، ص 25 -تفسیر المنار، ج 2، ص 367 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆حضرت نوح علیه‌السلام 🍃با توجه به عمر طولانی حضرت نوح علیه‌السلام و بودن در میان مردم و علاقه زیادی که قوم او به بت‌پرستی داشتند می‌توان گفت، او چه اندازه اذیت و آزار دید و در مقابل آن‌ها استقامت ورزید. 🌱گاهی مردم او را آن‌قدر کتک می‌زدند که سه روز تمام به حال بیهوشی و اغماء می‌افتاد و از گوش وی خون می‌آمد. او را برمی‌داشتند و در خانه‌ای می‌انداختند؛ وقتی به هوش می‌آمد، می‌گفت: خدایا قوم مرا هدایت کن که نمی‌دانند. 🍃قریب نه‌صد و پنجاه سال مردم را به خدا دعوت کرد ولی آن مردم جز بر طغیان و سرکشی خود نیفزودند؛ تا جایی که مردم دست کودکان خود را می‌گرفتند و آن‌ها را بالای سر نوح می‌آوردند و می‌گفتند: 🌱 «فرزندان! اگر پس از ما زنده ماندید، مبادا از این دیوانه پیروی کنید!» و می‌گفتند: 🍃ای نوح اگر دست از گفتارت برنداری سنگسار خواهی شد… و اینان که از تو پیروی می‌کنند، جز فرومایگانی نیستند که بدون تأمل، سخنانت را گوش داده و دعوتت را پذیرفته‌اند؛ و وقتی نوح سخن می‌گفت، انگشت‌ها در گوش می‌گذاشتند و لباس بر سر می‌کشیدند تا صدای او را نشنوند و صورت او را نبینند. کار نوح علیه‌السلام را به‌جایی رساندند که به خدا استغاثه کرد و گفت: خدایا! من مغلوبم، یاریم ده، میان من و ایشان گشایشی فرما. 📚تاریخ انبیاء، ص 52-48 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 یکی از عوامل این است که در تمام بیست و چهار ساعت، باید خود را کنترل کنیم؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدماتی را فراهم کرد! باید در طول روز، گوش، چشم و هم چنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم! ✾📚 @Dastan 📚✾
💖🌷 ✍ طناب من کدام است؟ 🔹مردی کنار بيراهه‌ای ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طناب‌ها به دوش در گذر است. 🔸کنجکاو شد و پرسيد: ای ابليس، اين طناب‌ها برای چيست؟ 🔹جواب داد: برای اسارت آدميزاد. طناب‌های نازک برای افراد ضعيف‌النفس و سست ايمان، طناب‌های محکم‌تر هم برای آنانی که دير وسوسه می‌شوند. 🔸سپس از کيسه‌ای طناب‌های پاره‌شده را بيرون ريخت و گفت: اين‌ها را هم انسان‌های با ايمان که راضی به رضای خدايند و اعتمادبه‌نفس داشتند، پاره کرده‌اند و اسارت را نپذيرفتند. 🔹مرد گفت: طناب من کدام است؟ 🔸ابليس گفت: اگر کمکم کنی که اين ريسمان‌های پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب ديگران می‌گذارم. 🔹مرد قبول کرد. 🔸ابليس خنده‌کنان گفت: عجب، پس با اين ريسمان‌های پاره هم می‌شود انسان‌هايی چون تو را به بندگی گرفت! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨ 🔆آب دریا، پل ♨️حضرت عیسی علیه‌السلام فرمود: «مَثَل طالب دنیا، مانند نوشنده‌ی آب دریاست که هرگاه بیشتر بنوشد عطش او بسیار شود تا اینکه این آب و عطش او را بکشد.» ♨️حضرت عیسی علیه‌السلام فرمود: «دنیا همانند پلی است، پس از آن عبور کنید و آن را آبادان و تمیز نکنید.» 📚(محجه البیضاء، ج 6، ص 12 و 13) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🔆پاداش نمی‌خواهم 🍃زنی با کودک بیمارش نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله کودک را نزد خود نشاند و سوره‌ی ناس و فلق را بخواند و بر او دمید و فرمود: «ای دشمن خدا! از او دور شو که من رسول خدایم.» 🍃پس کودک را به مادرش باز داد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله به سفر رفتند و بازگشتند و به همان‌جا رسیدند. آن زن پیش پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و دو گوسفند هدیه آورد و گفت: 🍃 «به برکت لفظ مبارک شما پسر من صحت یافت.» پیامبر صلی‌الله علیه و آله او را جوابی نیکو گفت و یک گوسفند قبول کرد و در مقابلش صله‌ای به او داد و فرمود از آن گوسفند طعام ساختند؛ چون حاضر کردند و آوردند از آن تناول ننمودند و این آیه* را خواندند: «از شما پاداش و سپاسگزاری نمی‌خواهیم.» 📚جوامع الحکایات، ص 43 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مسلمه بن عبدالملک 🔅مسلمه بن عبدالملک از فرماندهان ارتش بود و در جنگ روم سِمت فرماندهی داشت. موقعی که عمرو بن عبدالعزیز به خلافت رسید، او را به شام احضار نمود و اجازه داد همه‌روزه، به حضورش بیاید. 🔅در آن ایام گزارشی به خلیفه رسید که مسلمه، در زندگی خود به زیاده‌روی و اسراف گراییده و برای تهیه غذاهای گوناگون، روزی هزار درهم خرج سفره دارد. 🔅عمر بن عبدالعزیز از این خبر سخت ناراحت شد. تصمیم گرفت از مسلمه انتقاد کند و او را از این روش نادرست بازدارد. 🔅شبی او را دعوت نمود تا شام خصوصی را با او بخورد. ابتدا دستور داد انواع طعام را تهیه کند؛ به‌علاوه آشی از عدس و پیاز آماده نمایند. موقعی که دستور سفره داده می‌شود، اوّل آش را بیاورند و سپس با مقداری فاصله سایر غذاها را بیاورند. 🔅شب موعود فرارسید. مجلس، خصوصی بود و خلیفه پیرامون اوضاع جنگ با روم از او پرسش‌هایی می‌کرد و مسلمه پاسخ می‌داد. مجلس به درازا کشید و از وقت شام دو ساعت گذشت، آنگاه خلیفه دستور داد غذا را بیاورند. اوّل آش را حاضر کردند. چون مسلمه گرسنه شده بود، خود را به آش سیر کرد. بعد غذاهای رنگارنگ را آوردند. امّا او دیگر نمی‌توانست بخورد. 🔅خلیفه گفت: چرا نمی‌خوری؟ جواب داد: سیر شدم. خلیفه گفت: «سبحان‌الله تو از این آشِ یک درهم خرج شده سیر می‌شوی، ولی برای رنگین کردن سفره‌ی خود روزی هزار درهم خرج می‌کنی! از خدا بترس. اسراف مکن و این پول گزافی را که برای تجمل صرف می‌نمایی، به مستمندان بده که رضای خدا در آن است. 📚حکایت‌های پندآموز، ص 83 ✾📚 @Dastan 📚✾