eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح یعنی یه سلامی که بوی زندگی بده یعنی امیدبرای یه شروع قشنگ دوست مهربانم صبحت بخیر آرزومندم سبدامروزت پرباشدازعشق ویه دنیاسلامتی
🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🔆سایه 🍃عربی بیابانی و عشایر نشین بر گروهی وارد شد. پس غذایی برایش آوردند. غذا را خورد و به سایه‌ی خیمه‌ی آن‌ها رفت. آنجا بخفت. آن‌ها خیمه را برچیدند، پس آفتاب به او رسید و بیدار شد و برخاست درحالی‌که این شعر را می‌خواند: 🍃«دنیا همانند سایه‌ی ساختمانی است؛ روزی نا گریز آن سایه برطرف می‌شود.» 🍃و در شعری منسوب به امام حسن علیه‌السلام چنین آمده: «دنیا به‌منزله‌ی خواب یا سایه‌ای برطرف شونده است و شخص خردمند به آن فریب نمی‌خورد.» 📚(راه روشن، ج 6، ص 18) ⚡️⚡️امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «به‌راستی‌که مَثَل دنیا و آخرت، حکایت مردی است که دو زن دارد که هرگاه یکی را راضی کند، دیگری را خشمگین کرده است.» 📚(غررالحکم، ج 1، ص 372) ✾📚 @Dastan 📚✾
💐🪴💐🪴💐🪴💐🪴💐 🔆لكنت زبان بلال حبشى 🥀شخصى به محضر على (ع ) آمد و عرض كرد: امروز ديدم مردى با بلال حبشى گفتگو مى كرد، ولى از اينكه بلال حبشى لكنت زبان داشت (مثلا شين را سين تلفظ مى كرد) بطور مسخره آميز مى خنديد. 🥀على (ع ) فرمود: اى بنده خدا! اينكه خواسته شده انسان درست سخن بگويد از اين رو است كه اعمال خود را نيز درست و پاك سازد، فلان كس كه از گفتار بلال مى خنديد، درست سخن گفتنش در صورتى كه كردارش زشت باشد، به حال او سودى ندارد، و لكنت زبان بلال حبشى نيز وقتى كه كردارش در درجه عالى درستى است ، زيانى به او نمى رساند.... 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆نتيجه دنياپرستى شخصى از حضرت عيسى (ع ) تقاضا كرد كه همراه او به سياحت (سير در صحرا و بيابان ) برود، عيسى (ع ) پذيرفت و با هم به راه افتادند تا به كنار رودخانه بزرگى رسيدند، و در آنجا نشستند و سفره را پهن كرده و مشغول خوردن غذا شدند، آنها سه گرده نان داشتند، دو عدد آن را خوردند و يك عدد از آن باقى ماند، عيسى (ع ) به سوى نهر رفت و آب آشاميد و سپس ‍ بازگشت ، ولى نان باقى مانده را نديد، از همسفر پرسيد: اين نان باقيمانده را چه كسى برداشت ؟ او عرض كرد: نمى دانم . پس از اين ماجرا، برخاستند و به سير خود ادامه دادند، عيسى (ع ) آهوئى را كه دو بچه اش همراهش بود در بيابان ديد، يكى از آن بچه آهوها را به سوى خود خواند، آن بچه آهو به پيش آمد، عيسى (ع ) آن را ذبح كرد و گوشتش را بريان نمود و با رفيق راهش با هم خوردند، سپس عيسى (ع ) به همان بچه آهوى ذبح شده فرمود: برخيز به اذن خد، آن بچه آهو زنده شد و به سوى مادرش رفت . عيسى (ع ) به همسفرش فرمود: تو را به آن كسى كه اين معجزه را به تو نشان داد، سوگند مى دهم بگو آن نان باقيمانده را چه كسى برداشت ؟!. او باز (به دروغ ) گفت : نمى دانم . عيسى (ع ) با او به سير خود ادامه دادند تا به درياچه اى رسيدند، عيسى (ع ) دست آن همسفر را گرفت و روى آب حركت نمود، در اين هنگام عيسى (ع ) به او فرمود: تو را به آن خدائى كه اين معجزه را نيز به تو نشان داد بگو آن نان را چه كسى برداشت ؟ او باز گفت : نمى دانم . با هم به سير خود ادامه دادند تا به بيابانى رسيدند، عيسى (ع ) با همسفرش ‍ در آنجا نشستند، عيسى (ع ) مقدارى از خاك زمين را جمع كرد، سپس ‍ فرمود: به اذن خدا طلا شو، خاك جمع شده طلا شد، عيسى (ع ) آن طلا را سه قسمت كرد و به همسفرش فرمود: يك قسمت از اين طلا مال من ، و يك قسمت مال تو، و يك قسمت ديگر مال آن كسى كه نان باقيمانده را خورد. همسفر بى درنگ گفت : آن نان را من خوردم . عيسى (ع ) به او فرمود: همه اين طلاها مال تو (تو بدرد دنيا مى خورى نه همسفرى بامن ). عيسى (ع ) از او جدا شد و رفت . او در بيابان ناگهان ديد دو نفر مى آيند، تا آن دو نفر به او رسيدند و ديدند صاحب آنهمه طلا است ، خواستند او را بكشند تا دو نفرى صاحب آنهمه طلا گردند، او به آنها گفت : مرا نكشيد، اين طلاها را سه قسمت مى كنيم ، آنها پذيرفتند. پس از لحظاتى ، اين سه نفر يكى از افراد خود را براى خريدن غذا به شهر فرستادند، آن شخصى كه به شهر مى رفت با خود گفت خوبست غذا را مسموم كنم و آن دو نفر بخورند و من تنها صاحب همه آن طلاها گردم ، آن دو نفر كه كنار طلاها نشسته بودند با هم گفتند: خوبست وقتى كه فلانكس ‍ غذا آورد، او را بكشيم و اين طلاها را دو نصف كنيم ، هر دو اين پيشنهاد را پذيرفتند، وقتى كه آن شخص به شهر رفته ، غذا را آورد، آن دو نفر او را كشتند سپس با خيال راحت مشغول غذا خوردن شدند، و طولى نكشيد مسموم شده و به هلاكت رسيدند. عيسى (ع ) از سياحت خود بازگشت ديد، سه نفر كنار طلاها افتاده و مرده اند، به اصحابش فرمود: هذه الدنيا فاحذروها: اين است دنيا، از آن برحذر باشيد كه فريبتان ندهد. زتاريكى خشم و شهوت حذر كن كه از دود آن چشم دل تيره گردد غضب چون درآيد رود عقل بيرون هوى چون شود چيره ، جان خيره گردد 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🍂⚡️🍂⚡️🍂⚡️🍂⚡️🍂⚡️🍂 🔆ايمان دستجمعى جمعيتى از مسيحيان 🔹جمعى از مسيحيان نجران (حدود 20 يا 40 نفر) در آغاز اسلام به مكه آمده تا از نزديك به بررسى آئين اسلام بپردازند كه اگر حق بود آن را بپذيرند، به حضور رسول خدا (ص ) رفتند، و آيات قرآن را از آن حضرت شنيدند، آنچنان تحت تاءثير ملكوتى آيات قرآن واقع شدند كه هنگام خواندن آيات قرآن از زبان پيامبر (ص )، بى اختيار اشك شوق مى ريختند. 🔸و بعد گفتند: اين همان پيامبر است كه ما از كتب آسمانى خود (مانند تورات و انجيل ) وصف او را شنيده ايم ، قبول اسلام كردند و از آئين مسيحيت خارج گرديدند. 🔹هنگامى كه تصميم مراجعت به سوى نجران (سرزمينى از يمن ) گرفتند و برخاستند و حركت كردند، ابوجهل با جمعى از قريش ، سر راه آنها را گرفتند، ابوجهل به آنها گفت : من هيچكس را مانند شما ابله و احمق نديده ام كه از دين خود رو گردانديد و به محمد (ص ) ايمان آورديد؟. 🔸آنها در پاسخ گفتند: ما مانند شما، پيروى از جهل و نادانى نكنيم ، آنگاه اين آيه (53 سوره قصص ) در مدح آنها نازل گرديد: 🔹و اذا تتلى عليهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا انا كنا من قبله مسلمين . : و هنگامى كه (آيات قرآن ) بر آنها خوانده مى شود، مى گويند: به آن ايمان آورديم ، اينها همه حق است و از سوى پروردگار ماست ، ما قبل از اين هم مسلمان بوديم . منظور از جمله آخر اين است كه : ما قبلا در كتابهاى آسمانى پيش از قرآن ، توصيف پيامبر اسلام (ص ) را شنيده بوديم و به مكه آمده و از نزديك همه آن اوصاف را در وجود پيامبر (ص ) يافتيم و به او ايمان آورديم . 🔸سپس در آيه 54 سوره قصص به پاداش آنها اشاره كرده مى فرمايد: اولئك يوتون اجرهم مرتين بما صبروا و يدرؤ ن بالحسنة السيئة و مما رزفناهم ينفقون . : آنها كسانى هستند كه پاداششان را به خاطر صبر و استقامتشان ، دوبار دريافت مى دارند، آنها بوسيله نيكيها، بديها را دفع مى كنند و از آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى نمايند. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
منتظر نباشیم زندگی‌‌به‌ما معنـا بده🔗 بلنــد شیـم و زنـدگی رو معنـا کنیـم🔐 ازقوی‌ترین‌ بهانه‌هامون‌قوی‌ترباشیم💪🏻 پیشرفتت‌‌رو محدود به شرایط نکن🔬 فــــردای‌ من‌ و‌ تو نهفتـه‌ در امروزه 💝 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷من در عملیات آزادسازی مهران در سال ۶۵ شرکت کرده بودم. آن زمان من بسیجی بودم. صبح روز عملیات، یک خمپاره ۶۰ کنار من افتاد و از ناحیه پا آسیب دیدم. شریان پای من قطع شده بود و خون زیادی از من می‌رفت. هنگامی‌که خمپاره کنارم افتاد. یک نفر دیگر هم کنار من بود. بسیار کم سن و سال بود. به شدت مجروح شد. به صورتی که امعا و احشاء شکمش بیرون ریخته و به شهادت رسیده بود. 🌷من آن زمان بچه‌ها را خیلی نمی‌شناختم. دقیق‌تر که نگاهش کردم، دیدم این شهید کم سن و سال که حتی محاسن هم نداشت. یک دست مصنوعی داشته است. این نشان می‌داد که او با این سن کم، قبل از این هم به جبهه آمده بود و به درجه جانبازی نائل شد. من با دیدن این صحنه، دیگر خودم را فراموش کردم و به سیمای او خیره شده بودم.... : آزاده سرافراز و جانباز ۲۵ درصد رمضان ساورى 📚 كتاب "تلخ و شیرین" منبع: سايت نويد شاهد ✾📚 @Dastan 📚✾
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻🌻داستان جوان کارگر و دختر پادشاه 🎥استاد دانشمند ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ملا على كنى مجتهدى آزاده 💥يكى از مراجع تقليد زمان ناصرالدين شاه كه مجتهدى بيدار و شجاع بود مرحوم ملا على كنى (رضوان الله عليه ) است . و يكى از قراردادهاى استعمارى دولت ناصرالدين شاه ، امتياز رويتر بود كه از ننگين ترين قراردادهاى آن زمان به شمار مى رفت . 💥مخالفت جمعيتى از مسلمين تحت رهبرى ملا على كنى با اين قرارداد (و مخالفتهاى ديگران ) موجب شد كه شاه ، آن را لغو كرد و نخست وزير ناصرالدين شاه ، ميرزا حسين خان سپهسالار از صدارت بركنار شد، از نكات تاريخى اينكه : 💥معروف است روزى كامران ميرز پسر ناصرالدين شاه كه وزير جنگ و حاكم تهران بود به ديدن حاج ملا على كنى رفت ، حاج ملا على بخاطر درد پا نمى توانست دوزانو بنشيند، از كامران ميرزا (كه نايب السلطنه نيز بود) عذر خواست و پايش را دراز كرد. 💥كامران ميرزا، اين حركت ملا على را حمل بر بى اعتنائى او كرد، و در حالى كه باطنا ناراضى به نظر مى رسيد، پاسخ داد اصلا چيز مهمى نيست ، من هم درد پا دارم و بعد از اين گفتار دروغين ، پايش را دراز كرد. حاج ملا على كه متوجه جسارت كامران ميرزا شده بود، جواب داد: 💥اگر مى بينيد من پايم را دراز كرده ام ، علتش اين است كه دستم را كوتاه كرده ام ، شما هم دستت را كوتاه كن (يعنى دست درازى به حريم اسلام و حقوق مردم نكن ) و پايت را دراز كن ، در اين صورت من چه حرفى دارم ؟!. 💥 به اين ترتيب ، مجتهد آزاده ملا على كنى ، در ضمن جواب ، حرف خود را زد و به وى فهماند كه آشتى ناپذيرى او با دستگاه ناصرالدين شاه به خاطر پامال كردن قوانين اسلام و حقوق مسلمين است . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼 🔆تواضع در برابر شيخ ژوليده ❄️مرحوم آيت الله سيد حسين كوه كمرى (رضوان الله عليه ) از شاگردان صاحب جواهر، مجتهدى مشهور و معروف بود، و در نجف اشرف حوزه درسى معتبر داشت ، هر روز طبق معمول در ساعت معين به يكى از مسجدهاى نجف مى آمد و تدريس مى كرد، آنهم تدريس درس خارج فقه و اصول كه زمينه و مقدمه مرجعيت است . ❄️يك روز او از جائى (مثلا از ديدن كسى ) بر مى گشت و آن روز نيم ساعت زودتر به محل تدريس آمد، هنوز كسى از شاگردانش نيامده بودند، ديد در گوشه مسجد، شيخ ژوليده اى كه آثار فقر از او ديده مى شد، مشغول تدريس ‍ است و چند نفر بدور او حلقه زده اند. ❄️مرحوم سيد حسين خود را به او نزديك كرده و سخنان او را گوش كرد، با كمال تعجب حس كرد كه اين شيخ ژوليده ، بسيار محققانه درس ‍ مى گويد. ❄️روز بعد عمدا زودتر آمد و به سخنان شيخ گوش داد و بر اعتقاد روز پيشش ‍ افزوده گشت . ❄️اين عمل چند روز تكرار گرديد و براى سيد حسين ، يقين حاصل شد كه اين شيخ از خودش فاضلتر است ، و او از درس اين شيخ استفاده مى كند، و اگر شاگردان خودش نيز به جاى خود در درس اين شيخ شركت كنند بهتر است و بيشتر بهره مى برند، اينجا بود كه خود را ميان دو راهى ديد، دو راهى كبر و تواضع ، ايمان و كفر، سرانجام بر كبر و كفر پيروز شد، فردا كه شاگردان اجتماع كردند، به آنها گفت : اى دوستان ، امروز مى خواهم تازه اى به شما بگويم ، اين شيخ كه در آن كنار با چند شاگرد نشسته ، براى تدريس از من شايسته تر است ، و خود من هم از او استفاده مى كنم ، همه با هم به درس او مى رويم ، از آن روز همه در جلسه درس آن شيخ ژوليده كه لباس ساده اى پوشيده بود و منش فقيرانه داشت ، شركت نمودند، و از آن پس شاگرد او شدند، آيا مى دانيد آن شيخ چه كسى بود؟ او مرحوم شيخ مرتضى انصارى صاحب كتاب رسائل و مكاسب ، بود كه بعدها مرجع تقليد و از استوانه هاى تاريخ علماى اسلام گرديد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
💚نشانه سلامت و بیماری روح،داشتن توانایی در ابراز به دیگران است. هر چه محبت ما به دیگران بیشتر باشد، میزان ما بیشتر می شود. این بهترین نشانه ی و غیر سالم است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺 را زیباتر کنیم 🍃 گاهی با ندیدن، نشنیدن و نگفتن.. ▫️زندگی زیباتر می شود 🔻با یک گذشت کوچک ▫️به همین سادگی... ✾📚 @Dastan 📚✾