#داستان_آموزنده
🔆بياد ابوطالب (علیه السلام )
يك سال مردم مدينه به خشك سالى شديدى افتادند، بيشتر سرمايه زندگى آنها همان كشاورزى بود، و با نيامدن باران ، خطر جدّى قحطى آنها را تهديد مى كرد، به حضور پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم) آمده و تقاضاى دعاى استسقاء كردند، و آنحضرت از درگاه خدا، طلب باران كرد، طولى نكشيد ابرهاى متراكم بر آسمان مدينه سايه افكندند.
اما شايد بارندگى به گونه اى بود كه خانه هاى خشت و گلى مدينه در معرض خراب شدن قرار گرفت .
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به دعا و راز ونياز پرداخت و عرض كرد: الهم حوالينا لا علينا: خداوندا! اين باران را بر اطراف مدينه (كشتزارها) بباران نه بر خانه هایم.
پس از اين دعا، توده هاى متراكم ابر، از بالاى سر مدينه به اطراف پراكنده شدند، و پيرامون مدينه به گردش در آمدند، و خورشيد بر مدينه تابيد، و باران بسيار بر كشتزارها و باغها باريد، همه مردم از مؤمن و كافر، اين ماجرا (و استجاب دعاى رسول اكرم (ص ) را ديدند.
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) خنديد به گونه اى كه دندانهاى آسيايش آشكار شد، فرمود: جاى ابوطالب (پدر على (ع خالى كه چقدر عالى سخن مى گفت ! اگر او در اين مقطع ، زنده بود، چشمايش روشن مى شد، چه كسى در ميان شما سخن او را (كه قبلاً در زمان حياتش به شعر گفته بود) مى خواند.
حضرت على (علیه السلام ) در ميان جمعيت برخاست ، عرض كرد: اى رسول خدا (ص ) گويا منظور شما اين اشعار (پدرم ) است كه گفت :
و ابيض يستسقى الغمام بوجهه
ثمال اليتامى عصمة للارامل
يطوف به الهلاك من آل هاشم
فهم عنده فى نعمة و فواضل
به به چه چهره نورانى (كه پيامبر (ص ) دارد) كه بوسيله آن از درگاه خدا طلب باران مى شود، او كه سرپرست يتيمان و بيوه زنان است .
گم گشگان بنى هاشم به گرد او (پيامبر) حلقه مى زنند و آنها به يمن وجود آن حضرت ، از نعمتها و الطاف ، بهره مند مى باشند).
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#تلنگر
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .و من بی خیال پیاش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک میشود ولی نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :"این لباس چِرک مرده شده!" گفت :"بعضی لکهها دیر که شود ، میمیرند ؛ باید تا زندهاند پاک شوند !"چرک مُرده شد ...و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !
اشتباه نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !حواست که نباشد لکه میشود وقتی لکه شد اگر پیاش را نگیری ، میشود چرک ... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"
✾📚 @Dastan 📚✾
💠آیتاللهسیداحمدنجفی(ره):
🔸اگر حدیث کساء بین مردم رایج شود، هیچ غم و اندوهی نمیماند.
🔸اگر این دعا در خانه و مغازه خوانده شود، واسطه مُسلم رزق است و بی برکتی و نکبت را دور میکند.
دعوا و جدل در خانه دور میشود و مهربانی حکم فرما میشود با خواندن این دعا.
🔸دستور این است که شما به هرگرفتاری و مصیبتی رسیدید به این دعا پناه ببرید.
✾📚 @Dastan 📚✾
هرگز فکر نکنید با داشتن پول زیاد شما ثروتمند خواهید بود.
در دنیای امروزی ثروت فراتر از پول است.
#ناپلئون_هیل در کتاب کلید طلایی 15 نوع ثروت را معرفی میکند که داشتن آنها ما را ثروتمند میکند:
1- نگرش مثبت
2- ارتباط موثر
3- ادب
4- یادگیری مادام العمر
5- انضباط شخصی
6- تندرستی واقعی
7- آرامش خاطر
8- خلاقیت
9- عشق ورزیدن به کار
10- داشتن برنامه و هدف
11- داشتن قلب و زبان شاکر
12- درک دیگران
13- استفاده موثر از زمان
14- بخشندگی
15- اعتماد به نفس
✾📚 @Dastan 📚✾
🌿🌾🌿
✍شخصی نزد امام صادق(ع) از تنگ دستى شِکوه کرد.
💞حضرت به او فرمودند:
صبر کن. به زودى خداوند، گشایشى در کار تو خواهد داد.
💞آن گاه، ساعتى سکوت کرد و سپس رو به آن مرد کرد و فرمود:
از زندان کوفه برایم بگو که چگونه است؟
☘گفت: خداوند به سلامتت بدارد!
⚜تنگ و بدبوست و زندانیان در بدترین وضع به سر مى برند .
💞امام علیه السلام فرمود : تو هم در این دنیا در زندانى.
⚜پس مى خواهى در آن، در گشایش و آسایش باشى؟
⚜مگر نمى دانى که دنیا، زندان مومن است.
📚کافی/ج2/ص250/ح6
✾📚 @Dastan 📚✾
•
🌹داستان آموزنده🌹.
مردی از نوادگان عمر بن خطاب در مدینه، امام كاظم (علیه السلام) را آزار می داد و هرگاه ایشان را می دید، به امام دشنام می داد.
برخی از اطرافیان به حضرت گفتند اجازه بفرمایید این مرد را به قتل برسانیم.
امام كاظم (علیه السلام) آنان را از این كار به شدت منع كرد و سراغ نشانی مرد دشنام گو را گرفت.
گفتند در فلان منطقه از مدینه كشاورزی می كند.
امام، سوار بر مركب به سویش رفت و او را در مزرعه اش دید.
با الاغش داخل مزرعه شد.
آن مرد فریاد زد زراعت ما را لگدمال نکن!
امام با مرکب از داخل زراعت به سوی مرد رفت تا نزدیک او رسید.
پیاده شد، در كنارش نشست، با او شوخی و مزاح كرد و به او فرمود چه مقدار خسارت بر زراعت تو وارد كردم؟
گفت صد دینار.
فرمود امید داری چقدر محصول به دست بیاوری؟
گفت علم غیب ندارم.
فرمود گفتم چقدر امید داری؟
گفت امید دارم دویست دینار محصول به دست آورم.
امام كاظم (علیه السلام) كیسه ای به او داد كه در آن سیصد دینار بود و فرمود زراعت تو بر جایش باقی است و خداوند آنچه امید داری را به تو روزی می كند.
مرد بلند شد و سر مبارک حضرت را بوسید و خواست تا از تقصیرش درگذرد.
امام تبسمی كرد و بازگشت.
امام كاظم (علیه السلام) به مسجد رفت و مرد دشنام گو را دید كه در مسجد نشسته است.
وقتی نگاهش به امام افتاد، گفت خداوند می داند رسالت خود را كجا قرار دهد.
یاران امام به سوی آن مرد رفتند و گفتند داستان چیست، تو تا به حال به گونه ای دیگر سخن می گفتی؟
مرد گفت شنیدید الآن چه گفتم و شروع به دعا كردن برای امام كاظم (علیه السلام) كرد.
گفتگوها میان مرد و یاران امام ادامه یافت.
وقتی امام كاظم (علیه السلام) به خانه اش بازمی گشت، به اطرافیانش كه پیش از آن می خواستند مرد را بكشند فرمود كاری كه شما می خواستید انجام دهید بهتر بود یا آنچه من انجام دادم؟
من با این مقدار پول، كارش را اصلاح كردم و از شرش در امان گشتم.
🌹
✾📚 @Dastan 📚✾
💚دنیا پُر است از دکترهای بیسواد
از دانشگاه رفتههای بیسواد
سیاسیون بیسواد
انسانی که به شناخت خویش نرسیده باشد، بیسواد است.
هر چند تمام کتب دنیا را خوانده باشد.
اگر درون انسان پر از خشم، نفرت، خودخواهی و غرور
نژادپرستی، حسادت و زبالههای دیگر است
هیچگاه چیزی را نیاموخته
و هنوز رشد نکرده است.
انسان در مورد چیزهای زیبا حرف می زند اما زشت زندگی می کند.
این همان چیزی است که تاکنون بشریت بر خود روا داشته است.
صداقت یعنی همان جوری زندگی کنیم
که شعار میدهیم.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#شب_عملیات_آزادسازی_خرمشهر_چه_گذشت!
🌷شب عملیات، گردان ما مستقر در جاده فعلی شلمچه به سمت بصره بود و از ساعت یازده شب در سمت غربی جاده مستقر شدیم و از آنجا که جاده از دشت حدود یک متر بلندتر بود به فاصله ۱۲ متری ما عراقیها در سوی دیگر جاده مستقر بودند. درگیری شدیدی رخ داد و عراقیها کشتههای بسیاری دادند و توانستیم کنترل جاده را به دست بگیریم و وظیفه ما این بود که اجازه ندهیم عراقیهایی که در خرمشهر محاصره شدهاند فرار کنند.
🌷نیمه شب تا اذان صبح بهطور ممتد خودروهای عراقی به ویژه با سرنشینان و فرماندهان عراقی بیخبر از تصرف جاده توسط ما تردد میکردند و ما هم کل جاده را پوشش داده، خودروهای دشمن را میزدیم و اسیر میگرفتیم. گردان ما اولین گردانی بود که با سربازان دشمن که از خرمشهر فرار میکردند مواجه میشدند و اتفاق جالب این بود تا صبح، شمار زیادی از نیروهای متخاصم، تسلیم گردانهای ما شدند.
#راوی: سرهنگ پاسدار سعید کوشکی جهرمی
منبع: سایت خبرگزاری ایرنا
❌ امام خمینی (ره): خرمشهر را خدا آزاد کرد.
✾📚 @Dastan 📚✾
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی جالب دربارهی حساب و کتاب اعمال در قیامت😭😭
🎙 #استاد_قرائتی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
🔆غوغاى قيامت
روايت شده : عايشه (يكى از همسران رسول خدا(صل الله علیه وآله و سلم ) از آنحضرت پرسيد: مردم در روز قيامت چگونه محشور مى شوند؟!.
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: آنها عريان و پابرهنه محشور مى گردند؟.
عايشه (با اضطراب ) گفت : واسواءتاه (واى از آبرويم ) سرانجام پيامبر (صصل الله علیه وآله و سلم ) به او فرمود: ولى آنچنان مردم به خود مشغولند و در فكر خود هستند كه توجهى به غير خود دارند، سپس اين آيه (37 عبس ) را قرائت كرد: لكل امرء يومئذ شاءن يغنيه : در روز قيامت هر شخصى داراى شاءن و كارى است كه او را از ديگران مشغول و غافل نموده است .
فريدالدين عطار براى مجسم نمودن گرفتارى سخت قيامت حكايت موش و گربه اى را كه در روى تخته پاره كشتى بر روى امواج آب دريا قرار گرفته اند به شعر درآورده ، و آن را به عنوان مثال ذكر مى كند، آنجا كه گويد:
كشتيى آورد در دريا شكست
تخته اى زان جمله بر بالا نشست
گربه و موشى در آن تخته بماند
كارشان با همديگر پخته بماند
نه زگربه ، موش را روى گريز
نه به موش ، آن گربه را چنگال تيز
هر دوشان از هول درياى عجب
در تحير بازمانده خشك لب
در قيامت نيز اين غوغا بود
يعنى آنجا، نى توونى ما بود
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾