#داستان_آموزنده
🔆مزد مشيعين
يكى از طلاب معتقد و پاك نيت در عالم رؤ يا ديده بود: ((علامه مجلسى و حضرت آيه الله العظمى آقاى بروجردى و حضرت آيه الله العظمى گلپايگانى رضوان الله تعالى عليهم )) تشريف آورده اند و بنايشان بر اينست كه مزد بدهند به كسانيكه به مرحوم ((آيت الله امامى )) احترام گذارده اند و در مراسم ايشان شركت كرده بودند.
شخص خواب بيننده نگران شده بود كه من در مراسم تشييع و ترحيم آيت الله امامى حضور داشته ام ولى در مراسم هفته موفق نشده ام شركت كنم ، بنا بر اين مبادا كه محروم بمانم .
به حضور علامه مجلسى رسيده و گريه كرده بود و عكس آن مرحوم را در آورده و به علامه مجلسى نشان داده بود و گفته من ايشان را دوست داشتم و در مراسم عزادارى ايشان شركت كردم . فقط در مراسم هفته شركت نداشتم .
علامه مجلسى فرموده بودند قبول است و مجددا اعلام فرمودند: ما آمده ايم تمام كسانيكه در مراسم حاج احمد آقا امامى شركت كرده اند مزد بدهيم و يك عدد گردنبند طلا به آن طلبه داده بودند.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پرش نان و بلعيدن شير
علىّ بن يقطين - يكى از دوستان و اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام كه وزير هارون الرّشيد نيز بود - حكايت كند:
روزى هارون الرّشيد بعضى از نزديكان خود و همچنين امام موسى كاظم عليه السلام را براى صرف طعام دعوت كرد؛ و يكى از افراد خود را دستور داد تا بر سر سفره كارى كند كه حضرت موسى كاظم عليه السلام شرمنده و خجل شود.
حضرت به همراه يكى از خادمان خود تشريف آورد و در جايگاه خود جلوس فرمود، پس از لحظاتى سفره پهن و غذاها چيده و آماده شد و حاضران مشغول خوردن غذا شدند.
و خادم حضرت نيز كنار حضرتش قرار گرفته بود، مشغول خوردن شد و چون مى خواست نانى بردارد با سحر و جادوئى كه شده بود، نان پرواز مى كرد و تمام حاضران مى خنديدند و در ضمن حضرت را مسخره مى كردند.
چون چند مرتبه اين كار تكرار شد، حضرت به عكس شيرى كه بر يكى از پرده ها بود خطاب نمود و اظهار داشت : اى شير خدا! دشمن خدا را برگير.
ناگهان آن عكس تجسّم يافت و شيرى بزرگ و غضبناك گرديد؛ و سپس حمله اى نمود و آن شخص ساحر و جادوگر را بلعيد.
تمامى افراد در آن مجلس ، با ديدن چنين صحنه اى هولناك ، از ترس و وحشت بيهوش گشته و روى زمين افتادند و شير به حالت اوّليّه خود برگشت .
پس از گذشت ساعتى كه حاضران بهوش آمدند، هارون الرّشيد به حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام عرضه داشت : تو را سوگند مى دهم به حقّى كه بر گردنت دارم ، تقاضا نمائى كه شير آن مرد را بازگرداند.
حضرت فرمود: اگر عصاى پيغمبر خدا، حضرت موسى عليه السلام آنچه را كه در حضور فرعون بلعيد، بازگردانيد، اين شير هم آن شخص را باز مى گرداند.
📚امالى شيخ صدوق : ص 148، بحارالا نوار: ج 48، ص 41 ،ح 1، عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 95، ح 1.
✾📚 @Dastan 📚✾
.
🌹 شبی در عالم رؤیا ، خواب مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری را دیدند...
.
☘ دیدند که ایشان در حال مطالعه هستند..
گفتند :
.
🍂 آقا شما در عالم برزخ مطالعه می کنید ؟
.
ایشان فرموده بودند :
.
👌 فضائلی از مولا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) را که به دلیل قدر عقول مردم در دنیا برای ما نگفته بودند ،
.
اینجا داریم آن فضایل را مطالعه می کنیم
که برترین لذت ها خواندن فضایلی از علی بن ابی طالب است که از آنها بی خبر بودیم !
.
#آیت_الله_سید_احمد_خوانساری
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ با چه امیدی پای صندوق #رأی بیاییم؟!
🔰 #حجت_الاسلام_راجی در برنامه همسنگرهای مسجدی: زمانی که مشکلات وجود دارد باید انگیزه برای تغییر بیشتر باشد. هنگامی که ارزش پول ملی در روسیه از بین رفت و 80 درصد کارخانههای آن به دست بزرگترین مافیای اقتصادی افتاد، صفهای طولانی رأی بود که آن شرایط را تغییر داد.
#انتخابات
✾📚 @Dastan 📚✾
الهی استَعمِلنِی لِمَا خَلَقتَنی لَهُ
خدایا من را خرج کاری کن
که مرا بهخاطرش آفریدی❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح دل انگیز تابستانیتون بخیر
صبح آمده تا عشق بکارد
باران محبت به سرت باز ببارد
خورشید رسیده ست که با جوهر نورش
نقشی ز خدا بر دل پاکت بنگارد
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عزل قاضى
ابوالاسود دئلى از ياران مخلص و دوستان صميمى اميرمؤمنان على عليه السلام بود و در علم و عدالت و فضائل اخلاقى ، به سطح عالى كمال رسيده بود به گونه اى كه حضرت على (علیه السلام ) در دوران خلافتش ، او را قاضى منطقه اى قرار داد، ولى پس از مدتى ، على (ع ) او را از مقام قضاوت ، عزل كرد.
او به حضور على (ع ) آمد پرسيد: چرا مرا از مقام قضاوت عزل كردى ، آيا از من خيانت و انحرافى ديدى ؟!.
اميرمؤمنان (علیه السلام ) در پاسخ او فرمود: نه ، در تو خيانتى نديدم ، ولكن صوتك يعلو صوت الخصمين : ولى هنگام قضاوت ، صداى تو بلندتر از صداى دو نفرى است كه براى قضاوت (بين اختلاف و نزاع خود) به حضور تو آمده اند.
يعنى قاضى نبايد آنچنان بلند، سخن بگويد كه صدايش بلندتر از صداى متهمين باشد، تا مبادا يكنوع تحميل و هراس بر آنها وارد گردد، و در نتيجه آنها در گفتار خود در تنگنا قرار گيرند.
آرى تنها به اين جهت تو را از مقام قضاوت ، عزل كردم !
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱#داستان_كوتاه
جوجه هایش گرسنه بودند ...
طوفان همه ماهی ها را به اعماق دریا کشانده بود.
مرغ دریایی هر روز تکه ای از گوشت زیر بال خود را با منقار میکند و پنهانی به جوجه هایش میداد تا آنها را از مرگ حتمی نجات دهد.
روزها گذشت و جوجه ها هر روز بزرگتر و قویتر میشدند و مادر نحیف تر.
بلاخره مادر در یک روز سرد زمستانی مُرد
جوجه ها با دیدن لاشه مادرشان گفتند:
خوب شد که مُرد
خسته شدیم ازین غذای تکراری
حکایت تلخ روزگار ما...
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆زنده شدن گاو!
علىّ بن مغيره - كه يكى از راويان حديث و از اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام مى باشد - حكايت كند:
روزى در مِنى و عرفات بوديم كه امام موسى كاظم عليه السلام در مسير راه به زنى برخورد كرد، كه مشغول گريه و زارى بود؛ و نيز كودكان خردسالش در اطراف او گريان بودند.
امام كاظم عليه السلام به طور ناشناس نزديك رفت و علّت گريه آنها را جويا شد؟
زن اظهار داشت : اى بنده خدا! من داراى فرزندانى خردسال هستم ؛ و تنها سرمايه زندگى براى امرار معاش ما يك گاو بود كه ساعتى قبل مرد؛ به همين جهت ، گريان هستم چون ديگر وسيله امرار معاش نداريم .
حضرت فرمود: دوست دارى آن را زنده كنم ؟
زن عرضه داشت : بلى .
پس حضرت كنارى رفت و دو ركعت نماز خواند و دست خود را به سوى آسمان بالا برد و لبهاى مبارك خود را حركت داد و زمزمه اى نود، كه من نفهميدم چه دعائى را خواند.
پس از آن ، امام عليه السلام از جاى بر خاست و به سمت گاو مرده آمد و با پاى مبارك خود بر پهلوى گاو زد.
ناگهان گاو زنده گرديد و بلند شد و سر پا ايستاد،
همين كه زن چشمش به گاو افتاد - كه زنده شده است - سراسيمه كنان فرياد كشيد: اين شخص ، عيسى بن مريم است .
و چون امام كاظم عليه السلام داد و فرياد آن زن را شنيد، سريع حركت نمود و خود را در بين جمعيّت پنهان كرد، تا كسى آن حضرت را نشناسد.
📚بصائرالدّرجات : ج 6، ب 4، ص 74، إ ثبات الهداة : ج 4، ص 171، ح 1، بحارالا نوار: ج 48، ص 55، ح 62.
✾📚 @Dastan 📚✾
طبیعت،هنر خداست...
شیوه طبیعت رو حتما یاد بگیرید..
راز اون "صبرکردنه"
جاده ها رو ترک کنید..
مسیرها رو طی کنید..
هرطلوع خورشید،فرصتی برای شروع دوبارست
از سکوت "طبیعت"بیشترین لذت رو ببرین...
✾📚 @Dastan 📚✾
دومین وصیت نامه اول #شهید "محمد بروجردی ":
بسمه تعالی
وصیتنامه اینجانب محمد بروجردی (پدر دره گرگی) پس از حمد خدا و طلب استغفار از او كه برگشت همه به سوی اوست و درود بر محمد و آل او و درود بر امام امت و درود بر همه شهیدان تاریخ، از همه برادرانی كه در طول عمرم با آنها تماس داشتهام، طلب آمرزش میكنم. هر كس كه این وصیتنامه را میخواند، برای من طلب آمرزش كند، زیرا من از این دنیا ناگاه با بار خالی می روم. و بعد از من همسرم سرپرستی خانواده را به عهده دارد و حقوق و مقدار ارثی كه دارم،به او میرسد، به غیر از مبلغی 7000 ریال (هفت صد تومان) كه باید به مادرم بدهد و در صورت فوت همسرم برادر كوچكترم عبدالمحمد سرپرستی دو فرزندم را به عهده گیرد و از اینكه نتوانستهام برای خانواده بطور كلی مثبت باشم، از همه پوزش میطلبم و طلب آمرزش میكنم، والسلام.
محمد بروجردی
✾📚 @Dastan 📚✾
🚫 نحسی روزها !!
✍️ مقدمه: عامل حوادث، خداست و انسانهای مختار، نه نحسی روزها. هیچ زمانی نحس نیست مگر زمانی که گناه انجام شود.
🔹 آن روز انگشتم ضربه ديد. با یک سوارکار تصادف كردم و به کتفم آسيب رسید. همچنین در یک ازدحام جمعیت وارد شدم و لباسهايم پاره شد. پس از این سه اتفاق در یک روز، با خودم خطاب به آن روز گفتم: خدا شر تو را از سر من كوتاه كند! عجب روز نحسی هستى!
در همان روز خدمت امام هادی (علیه السلام) رسيدم. ایشان مرا که دید، فرمود: تو هم اين حرف را مىزنى؟ با اينكه با ما رفت و آمد دارى؟ گناه خود را به گردن یک بي گناه مىافكنى؟
با شنيدن اين جمله، عقل به سرم بازگشت و فهميدم که اشتباه كردهام. گفتم: مولاى من! استغفر اللّٰه . از خدا آمرزش مىخواهم.
امام فرمود: ای حسن بن مسعود! گناه روزها چيست كه شما هر وقت به خاطر اعمال خودتان مجازات می شوید، به آنها دشنام مىدهيد؟
گفتم: ای پسر پیامبر! براى هميشه استغفار مىكنم. اين توبه من است.
امام فرمود: به خدا قسم اين دشنامها سودی برایتان ندارد و خدا شما را به خاطر مذمت بىتقصيرها مجازات مىكند. مگر نمىدانى كه ثواب و عقاب و مكافات عمل در دنيا و آخرت به دست خداست، نه به دست روزها؟
گفتم:چرا مولاى من.
فرمود: ديگر تكرار نكن و براى روزها نقشى در حكم خدا قائل مشو!
گفتم: چشم مولاى من!
📚 تحف العقول , جلد۱ , صفحه۴
✾📚 @Dastan 📚✾