زندگی کوتاه تر از اونه که
با خودت مهربون نباشی😍💖✨
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يه كار جالب در پياده روى اربعين👌👌👌👌
✾📚 @Dastan 📚✾
یکی از رزمندگان می گفت:
سال ۶۴ توفیق تشرف به حج تمتع یافتم. یک شب از فرط خستگی روی کوه مروه خوابم برد. در عالم رویا جمعی از رزمندگان شهید و زنده را دیدم که محرم به لباس احرام در حال طواف بودند. بین آنها شهید حسین خرازی را دیدم. از او پرسیدم: تو کجا؟ اینجا کجا؟
با تبسمی گفت: با آخرین پرواز آمدم و با اولین پرواز هم برمی گردم.
وقتی به اصفهان برگشتم به دیدن حسین رفتم و جریان خواب را برایش گفتم. خوشحال شد و گفت: ان شاءالله سال آینده مشرف می شوم.
از آنجا که او را در خواب جزء شهدا دیده بودم کمی نگرانش بودم.
او سال بعد به مکه مشرف شد و بعد از حج به شهادت رسید.
شهید_حاج_احمد_کاظمی🌿❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ شهادت "حضرت رقيه سلام الله علیها" در خرابه شام
💠 یکی از شهیدان قیام حسینی که درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان تاریخی، نقشی بسیار تأثیرگذار دارد، حضرت رقیه(ع) دختر امام حسین علیه السلام است. نام ایشان فاطمه، مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبدالله بود و سال ۵۷ قمری در مدینه دیده به جهان گشوده است.
🔹حضرت رقیه(ع) پس از شهادت پدر و یارانش، به همراه دیگر زنان بنی هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت و در پنجم ماه صفر سال 61 هجری، پس از دیدن سر مبارک پدرش، در خرابه های شام به شهادت رسید و همان جا به خاک سپرده شد.
🔸حضرت رقیه(ع) آن شب در خرابه از عمهاش پرسیده بود: «پدرم کجاست؟» فرمود: «به سفر رفته» رقیه به گوشه خرابه رفت و زانوی غم بغل گرفت و به خواب رفت. ساعتی بعد سراسیمه از خواب بیدار شد و دوباره سراغ پدر را گرفت، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه شیون و ناله کردند.
♦️خبر به یزید رسید؛ دستور داد سر بریده پدر را برایش ببرند. سر مطهر را مقابل دختر قرار دادند. رقیه پرسید: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت. او سر پدر را باتعجب برداشت و در آغوش کشید. بر صورت پدر بوسه زد و آه و نالهاش بلندتر شد.
✅ گفت: «پدر جان! چه کسی صورت تو را به خونت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ ....» سپس لب بر لب های پدر نهاد و آن چنان گریست که بیهوش شد. وقتی او را حرکت دادند، دیدند که از دنیا رفته است.
#تقویم_صفر
#5_صفر
#حضرت_رقیه_س
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#حتی_یک_ترمز!
🌷یه موتور گازی داشت کارهای توی پایگاه مثل خرید و.... را همیشه با آن انجام مى داد. مرتب از طرف بعضی از خلبانها مورد نکوهش قرار میگرفت. میگفتن: علی شأن یک خلبان را رعایت نمیكند.
🌷ولی او کاری با این کارها نداشت، تا کار بود و پرواز و گردان، ماشین و راننده در اختیارش بود. برای کار شخصی حتی اگر در مسیر حرکت ماشین گردان بود هرگز توقف نمیكرد. میگفت: برمیگردم با همون موتورم میرم، نمیخوام با پول بیتالمال حتی یک ترمز برای من زده بشه.
🌹خاطره اى به ياد سرلشگر خلبان شهید علی اقبالی مقدم
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ هیچوقت برای شروع دیر نیست...
😍 ماجرای جالب زیبای آیتالله جهانگیرخان قشقایی
🔺️ شخصی که تا چهل سالگی اهل دیانت نبوده... اما از چهل سالگی تصمیم میگیره بندگی خدا کنه و تبدیل میشه به یک عارف و کلی از بزرگان شاگردش میشن...
✾📚 @Dastan 📚✾
*ـ ↶📗🌱↷
*
شادمانی شخص بیش از هر چیز دیگری سراپای او را افشا میکند. گاهی نمیتوان تا مدتی شخصیت یک نفر را خواند. اما آن شخص اگر شروع به خندیدن کند، ناگهان تمامی شخصیتش در برابر آدمی باز میشود. فقط بالاترین و خوشبختترین طبایع شادمانیشان مسری است، یعنی از سر خوش قلبی، و در نتیجه مقاومت ناپذیر است.
من نه از رشد فکری، بلکه از شخصیت آدمی سخن میگویم. اگر بخواهید درون یک شخص را ببینید و روحش را درک کنید، فکر خود را نباید روی طرز صحبت یا سکوت او، اشکهای او، یا هیجانی که در مورد اندیشههای عالی ابراز میکند، متمرکز کنید. وقتی میخندد بهتر او را میشناسید.
📕 #جوان_خام
✍🏻 #داستایوفسکی
✾📚 @Dastan 📚✾
✅یکی از روحانیان نقل میکرد:
پشت سر مرحوم حاج شیخ عباس قمی در مسجد گوهرشاد نماز میخواندم. نماز اوّل را که خواند، از مسجد بیرون رفت و هرچه نشستم نیامد. پس از مدتی از ایشان پرسیدم: «آقا! چرا آن روز شما یک نماز را اقامه کردید و رفتید؟»
ایشان فرمودند: در نماز اوّل چون جمعیت زیاد بود، وقتی به رکوع رفتم، یک نفر از عقب جمعیت «یاالله» گفت. من به ذهنم خطور کرد جمعیت بسیاری پشت سرم ایستاده، دیدم غرور مرا گرفت. با خود گفتم آدمی که غرور دارد، به درد پیشنمازی نمیخورد و پس از پایان نماز، مسجد را ترک کردم.
📚منبع: خاطرات حجتالاسلام قرائتی، ج ۲، ص ۵
✾📚 @Dastan 📚✾
تردید نکن که نوری هست
شاید چندان نباشد که گفتهاند
اما آنقدر هست از پس
تاریکیات برمیآید...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆فاطمه عليه السلام حامى پدر در مسجد
يكى از روزها قبل از هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله ، ابوجهل عده اى از افراد پست را جمع كرده بود كه وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله در مسجدالحرام در نماز به سجده رفت ، شكمبه گوسفندى را بر سر آن حضرت بيفكند.
اين عمل ناجوانمردانه انجام شد و ابوجهل و مزدورانش با صداى بلند خنديدند بعضى از ياران پيامبر اين صحنه را ديدند، اما جراءت نكردند پيش رفته و آن شكمبه را بردارند.
اين خبر به گوش فاطمه خردسال رسيد، با شتاب به مسجدالحرام رفت و آن را برداشت و با سركوب كرد و بر آنها نفرين نمود.
به اين ترتيب دختر بزرگوار پيامبر صلى الله عليه وآله در آن سن و سال كمتر از ده سال ، درس فداكارى و ايثار و شجاعت را به همه ويژه به دختران و زنان آموخت ، كه آنها نيز بايد دوش به دوش مردان از حق برخيزند.
📚صحيح بخارى ، جلد 5 ص 8 (به نقل از فاطمه زهرا با شخصيت ترين بانوى جهان ) .
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مقدمات سفر كربلا
حضرت آية اللّه شهيد دستغيب رضوان اللّه تعالى عليه داستانى را از مرحوم حاج شيخ محمد شفيع آورده است مرحوم حاج شيخ محمد قريب سى سال با حضرت آية اللّه شهيد دستغيب رضوان اللّه تعالى عليهما رفاقت داشته و چند مرتبه حج و زيارت عتبات با او مصاحبت داشته عالمى عامل و مروجى مخلص و مردى خليق و عابدى صادق بود. در هر شهرى كه مى رسيد با خوبان و اخيار آن شهر آميزش داشت و در هر مجلسى كه بود اهل آن مجلس را به ياد خدا و آل محمد صل الله علیه وآله و سلم مى انداخت و از ذكر مناقب آن بزرگواران و ملامت دشمنان آنها خود دارى نداشت و در ملكات فاضله خصوصا تواضع و حيا و ادب و محبت به بندگان خدا و سخاوت و خيرخواهى خلق به راستى كم نظير بود رضوان اللّه تعالى عليه . كه نقل آن از سوى مرحوم چنين است : سالى عيد غدير، نجف اشرف مشرف شدم و پس از زيارت به سمت شهر و بلد خود جم مراجعت كردم و ايام عاشورا در حسينيّه اقامه مجلس عزادارى حضرت سيد الشهداء علیه السلام نمودم و روز عاشورا سخت مشتاق زيارت آن بزرگوار شدم و از آن حضرت در رسيدن به اين آرزو استمداد نمودم چرا كه از حيث اسباب عادتا محال به نظر مى آمد.
همان شب در عالم رؤ يا جمال مبارك حضرت اميرالمؤ منين علیه السلام و حضرت سيد الشهداء علیه السلام را زيارت كردم ، حضرت امير به فرزند خود فرمود: چرا حواله محمد شفيع را نمى دهى .
حضرت سيد الشهداء علیه السلام فرمود: همراه آورده ام پس ورقه به من مرحمت فرمود كه در آن دو سطر از نور نوشته بود و از هر دو طرف هم مساوى بود چون نظر كردم ديدم دو شعر است كه نوشته شده و با اينكه اهل شعر نبودم به يك نظر از حفظم شد:
از مخلصان درگه آن شاه او كشف
اسمش محمد است و شفيع از ره شرف
توفيق شد رفيق رود سوى كربلا
با آنكه اندكى است كه برگشته از نجف
مرحوم حاج محمد شفيع فرمود: چون بيدار شدم با كمال بهجت و يقين به رواشدن حاجت منتظر بودم و بحمداللّه در همان روز وسائل حركت مُيسر شد و به سمت كربلا حركت كرده و به آن آستان قدس مشرف شدم .
اى ماه عشق ، تشنه لب كربلا توئى
اى بدر غيب ، رهبر راه خدا توئى
اى شاهدى كه روى تو مراءت ذات اوست
سلطان عشق در حرم كبريا توئى
نور و صفاى پير و جوان از صفاى تست
فياض غيب و منبع صدق و صفا توئى
دلهاى دوستان همه باشد بسوى تو
روح و روان و جان و دل و دلربا توئى
باشد بقاى هر دو جهان از فناى تو
فانى زخويشتن شده اى جان فدا توئى
مهر توهست در دل و عشق تو در وجود
اى بدر عشق مظهر مهرو وفا توئى
✾📚 @Dastan 📚✾
❣#تلنگر
آدمها فکر میکنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شدهاند،
اما واقعیت این است که آدمها خوشبخت یا بدبخت "میشوند"؛
با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب میکنند.
یکی سنگ را مانع، و دیگری همان سنگ را سکویِ پرتاب میبیند، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچهای میبینی و با چه انگیزهای آن را شکل میدهی!
جهان، محیطیست خنثی و خمیریست آمادهی شکلگیری، و هرکس، آمده تا دنیایِ خودش را داشته باشد و هرکس، مسئولِ آیندهای ست که با رفتار و باورهایش میسازد.
مهارت و پشتکار که نداشتند و تسلیم که شدند؛ بخت و اقبال را بهانه میکنند!
مشکل از جهان نیست...
مشکل از "جهان بینی"ِ آدم هاست
✾📚 @Dastan 📚✾
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
يقولُ اللّهُ عزّوجلّ: اشتَدَّ غَضَبي على مَن ظَلَمَ مَن لا يَجِدُ ناصِرا غَيرِي
خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: خشم من بر آن كه به كسى ستم كند كه ياورى جز من ندارد، سخت است
📚بحارالأنوار ج75 ص311
✾📚 @Dastan 📚✾
خوشحال زندگی کردن،
می تواند انتخاب هر روز تو باشد...
و همین انتخاب، کافیست تا انگیزه ای قوی برای ادامه دادن داشته باشی...💜🌿✨
✾📚 @Dastan 📚✾
میگفت:
دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم.
در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است. فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت.
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. دیدم گلولهای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت. صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم، با خودم گفتم:
«این که یوسف شریف است.
شاید دلت گره خورد به شهید ابراهیم
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ اعدام «میرزا رضا کرمانی» به جرم قتل ناصرالدین شاه
🔻میرزا رضا کرمانی، در سال ۱۲۶۸ ش پس از آشنایی با جمال الدین اسد آبادی، مجذوب اندیشه های او شد و از همان زمان به فعالیتهای سیاسی پرداخت.
🔹 بخاطر استبداد و ظلم زمان ناصرالدین شاه و اخراج جمال الدین اسد آبادی از ایران، میرزا بارها به صورت کتبی و شفاهی به ناصرالدین شاه و اطرافیانش اخطار داد که بخاطر ظلمی که در حق جمال الدین روا داشته اند، کشته خواهند شد.
♦️ در پی این اخطارها، رژیم او را زندانی کرد. وی پس از آزادی از زندان، به ترکیه رفت و با جمال الدین دیدار کرد. میرزا از اوضاع ایران بسیار نالید. سید جمال الدین او را به کندن ریشه فساد که همان ناصرالدین شاه بود، تشویق کرد.
🔸 وقتی به ایران بازگشت، سرانجام شاه قاجار که در تدارک برگزاری جشن های پنجاهمین سالگرد سلطنت خود بود، توسط میرزا رضا در حرم حضرت عبدالعظیم کشته شد. چند ماه بعد، میرزا رضا توسط دستگاه ظالم قاجار به شهادت رسید.
#تقویم_تاریخ
#21مرداد
#میرزا_رضا_کرمانی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️داستان شفای بیماری میگرن توسط امام رضا علیه السلام
🎙استاد عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شفاى هفت حصبه اى
عبد صالح متقى مرحوم حاج مهدى هاشم سلاحى عليه الرحمه داستانى بدين مضمون نقل مى كند مرحوم سلاحى عليه الرحمه در ماه محرم تقريبا حدود بيست سال قبل كه مرض حصبه در شيراز شايع شده بود و كمتر خانه اى بود كه در آن مريض حصبه اى نباشد، يكروز فرمود:
در منزل جناب آقاى حاج عبدالرحيم سر افراز سلمه اللّه هفت نفر مبتلا به حصبه را خداوند به بركت حضرت سيد الشهداء علیه السلام شفا مرحمت فرمود و تفصيل آن را برايم بيان كرد. بعد از مدتى آقاى سرافراز را ملاقات كردم و قضيه واقعه را از ايشان پرسش نمودم و ازايشان مطابق آنچه مرحوم سلاحى بيان كرده بود تقاضا نمودم كه آن واقعه را به خط خودشان نوشته و براى اينجانب ارسال فرمايد و ايشان متن زير را برايم ارسال نموده تقريبا بيست سال قبل كه اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه مى شدند در خانه حقير هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در يك اطاق خوابيده بودند شب هفتم ماه محرم الحرام براى شركت در مجلس عزادارى مريضها را در خانه به حال خود گذاشتيم و ساعت 5 از شب گذشته با خاطرى پريشان به مجلس تعزيه دارى خودمان كه مؤسّس آن مرحوم حاج ملاعلى سيف عليه الرحمه بود رفتم موقع تعزيه دارى سينه زنى ، نوحه و مرثيه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام قرائت شد پس از فراغت از تعزيه دارى واداء نماز صبح باعجله به منزل ميرفتم و درقلب خود شفاى هفت نفر مريض را به وسيله فرزند زهرا آقا امام حسين عليهماالسلام از خدا ميخواستم وقتى به منزل رسيدم ديدم بچه ها اطراف منقل آتش نشسته و مختصر نانى كه از روز قبل و شب باقيمانده است روى آتش گرم مى كنند و با اشتهاى كامل مشغول خوردن آن نانها هستند از ديدن اين منظره عصبانى شدم زيرا خوردن نان آن هم نانى كه از روز و شب گذشته باقى مانده براى مبتلا به مريض حصبه مضر است دختر بزرگم كه حالت عصبانيت مرا ديد گفت ما همه خوب شديم و از خواب برخواستيم و گرسنه ايم نان و چاى ميخوريم .
گفتم : خوردن نان براى مرض حصبه خوب نيست گفت پدر بنشين تا من خواب خودم را تعريف كنم و ماهمه خوب شده ايم گفتم خوابت رابگو گفت :
در خواب ديدم اطاق روشنى زيادى دارد، مردى آمد در اطاق ما و فرش سياهى در اين قسمت از اطاق پهن كرد و پهلوى درب اطاق با ادب ايستاد آن وقت پنج نفر با نهايت جلالت و بزرگوارى وارد شدند كه يك نفر آنها زن مجلله اى بود اول به طاقچه هاى اطاق به كتيبه ها كه به ديوار زده بود و اسم چهارده معصوم عليهم السلام را روى آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه كردند پس از آن اطراف آن فرش سياه نشسته و قرآنهاى كوچكى از بغل بيرون آورده و قدرى خواندند پس از آن يك نفر از آنها شروع كرد به روضه حضرت قاسم علیه السلام به عربى خواندن و من از اسم حضرت قاسم كه مكرر مى گفتند فهميدم روضه حضرت قاسم علیه السلام را مى خوانند و همه شديدا گريه مى كردند و مخصوصا آن زن خيلى سوزناك گريه مى كرد و پس از آن در ظرفهاى كوچكى چيزى مثل قهوه همان مردى كه قبل از همه آمده بود آورد و جلو آنها گذشت .
من تعجب كردم كه اشخاصى با اين جلالت چرا پاهايشان برهنه است جلو رفتم و گفتم شما را به خدا قسم مى دهم كدام يك از شما حضرت على هستيد يكى از آنها جواب داد و فرمود: منم خيلى با محبت بود، گفتم شما را به خدا چرا پاهاى شما برهنه است پس با حالت گريه فرمود: ما اين ايام عزاداريم و پاى ما برهنه است ؛ فقط پاى آن زن در همان لباس سياه پوشيده بود گفتم ما بچه ها همه مريضيم مادر ماهم مريض است خاله ما هم مريض است آن وقت حضرت على علیه السلام از جاى خود برخواستند و دست مبارك را بر سر و صورت يك يك ما كشيدند و نشستند و فرمودند: خوب شديد. مگر مادرم . گفتم مادرم هم مريض است فرمودند: مادرت بايد برود از شنيدن اين حرف گريه كردم و التماس نمودم پس در اثر عجز و لابه من برخواستند دستى هم روى لحاف مادرم كشيدند آن وقت خواستند ازاطاق بيرون روند رو به من كرده و فرمودند بر شما باد به نماز كه تا شخص مژه چشمش بهم مى خورد بايد نماز بخواند تا درب كوچه عقب آنها رفتم ، ديدم مركبهاى سوارى كه براى آنان آورده اند روپوشهاى سياه دارد آنها رفتند و من برگشتم . در اين وقت از خواب بيدار شدم صداى اذان صبح را شنيدم دست بر دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم ديدم هيچكدام تب نداريم همه برخاستيم و نماز صبح را خوانديم چون احساس گرسنگى زياد در خود مى كرديم لذا چايى درست كرده با نانى كه بود مشغول خوردن شديم تا شما بيائيد و تهيه صبحانه كنيد و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتياجى به دكتر و دوا پيدا نكردند.
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
✅به تو هم برمیخوره
🔹 اگر یک نفر را ده بار صدا بزنی و او جواب شما را ندهد چه حالی پیدا میکنی؟
🔸 حالا اگر شما کسی را صدا بزنی توقع داری او چگونه جوابت را بدهد؟
🔹 آیا اذان، صدا زدن خدا نیست که ما را دعوت به گفتگو میکند؟
🔸 آیا به اندازهای که صبح هنگام خروج از منزل به سر و وضع خودت میرسی، به همان اندازه نیز برای نماز صبحت وقت میگذاری؟
🔹 آیا برخی خانم ها به اندازهای که برای سالاد درست کردن وقت و دقت به خرج میدهند برای نمازشان نیز این وقت و دقت را میگذارند؟
🔸 آیا درست است که فقط هر وقت، مشکلی پیش آمد خدا را صدا بزنیم؟
🔹 نظر شما درباره کسی که فقط وقتی به تو زنگ می زند، که به تو احتیاج دارد، چیست؟
📚 پر پرواز ص 104
✾📚 @Dastan 📚✾
✅ خواص عاشورایی:
ماریه بنت سعد(منقذ)
🔻 ماریه بنت سعد اهل بصره بود. همسر و فرزند ماریه، در جنگ جمل در رکاب امیرالمومنین ع به شهادت رسیده بودند. پیش از حادثه عاشورا، منزل ماریه محل اجتماع دوستداران امام حسین ع و شکل گیری حرکتهای شیعیان بود.
🔸 از دل جلسات محرمانه شیعیان در منزل ماریه و خدمات فراوان او به نهضت عاشورا، افرادی مانند «ادهم بن امیه ، عامر و سیف بن مالک، يزيد بن ثُبَيط و فرزندانش عبدالله و عبيدالله " به سپاه امام حسین ع بپیوندند و امام را یاری کنند.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#ماریه_بنت_سعد
#بصیرت
( تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳ _ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۹)
✾📚 @Dastan 📚✾
﷽ #توصیه
📌راه رهایی دل از وسوسه های شیطانی
🔰علمای اخلاق، راه رهایی دل از وسوسه های شیطانی و افکار پوچ و واهی را در این دانستهاند که انسان؛ اولا صفات بد را از خود دور و خود را به اوصاف نیک بیاراید؛
چه آنکه هریک از رذایل اخلاقی چون: غضب، شهوت، آزمندی، حسد، بخل، طمع، تعصب و سوء ظن، دروازهای برای ورود افکار فاسد به قلب است؛ همچنان که هریک از فضایل و اوصاف پسندیده، دری است برای ورود افکار روشنگر و انوار الهی به خانه دل؛ ثانيا از بیکاری بپرهیزد
که بیکاری زمینهساز هجوم افکار مسموم به فضای اندیشه و وساوس شیطانی به خانه دل است؛
ثالثا همواره به یاد خدا باشد و خدا را حاضر و ناظر بداند که یاد خدا، به منزله غذایی برای روح انسان است.
📗نردبان سعادت، ص ۹۵
تلخیص کتاب معراجالسعادة ملا احمد نراقی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
تنها زمانى
"صبور"خواهى شد،كه "صبر" را
يک "قدرت" بدانی نه يك "ضعف"...
آنچه "ويرانمان" مى كند،
"روزگار" نيست!!!
حوصلهی "كوچك"، براى
"آرزوهاى بزرگ" ماست..
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆درمان مرض
از حارث بن مغيره بصرى روايت شده كه گفت : من به آقا امام صادق ع عرض كردم من مردى هستم كه به علل مزاجى به بيمارى بسيارى مبتلا هستم ، دوائى هم نبوده كه استعمال نكرده باشم ، ولى هيچ سودى از تمام آن دواها نبرده ام . حضرت فرمود كجائى تو؟ چرا از تربت و خاك قبر آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام غافلى ، زيرا در آن شفاء هر درد و ايمن از خوف و ترس است ، پس هر وقت آن را بدست آوردى و خواستى تناول كنى اين كلمات را بگو:
اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الطّينَةِ وَ بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذى اَخَذَها وَ بِحَقِّ النَّبِىِّ الَّذى قَبَضَها وَ بِحَقِّ الْوَصِىِّ الَّذى حَلَّ فى ها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا.
يعنى خداوندا از تو سئوال مى كنم و مى خواهم به حق اين خاك و به حق فرشته اى كه آن را برداشته و به حق پيغمبرى كه آن را قبض كرده و گرفته و بحق وصيّى كه در آن خاك واقع گرديده درود بفرست بر محمد و اهل بيت او و عنايت فرما به من اينطور و اين چنين يعنى حاجت مرا بر آور.
راوى گفت : آنگاه حضرت فرمودند فرشته اى كه آن خاك را قبض كرده جبرئيل علیه السلام است و به حضرت رسول ص نشان داد و عرض كرد اين خاك قبر فرزند تو حسين ع است كه امت تو پس از تو او را شهيد كنند و آن پيغمبر كه آن خاك را قبض كرد حضرت محمد ص است و امّا وصيّى كه در آن خاك دفن مى گردد، حضرت ابا عبداللّه الحسين علیه السلام است و شهيدان در ركاب اويند.
راوى گويد: عرض كردم فدايت شوم معنى شفاء خاك او را براى هر دردى دانستم پس چگونه موجب ايمنى از هر خوف و ترسى خواهد بود؟
حضرت فرمودند: هرگاه از سلطان يا غير آن بترسى ، از خانه خود بيرون نيا مگر آنكه مقدارى از خاك قبر حضرت ابا عبداللّه الحسين ع همراه تو باشد و بگو:
((اَللّهُمَّ اِنّى اَخَذْتُهُ مِنْ قَبرِ وَلِيِّكَ وَابْنِ وَلِيِّكَ فَاجْعَلْهُ لى اَمْنا وَ حِرْزا لِما اَخافُ وَ ما لااَخافُ فَاِنَّهُ قَدْ يَرِدُ ما لايَخافُ)).
يعنى خداوندا اين خاك را از قبر مطهّر ولىّ و دوست تو و پسر دوست تو برداشتم پس قرار ده آن را براى من موجب ايمنى و حفظ من از آنچه مى ترسم و آنچه را كه جهت عدم توجه نمى ترسم زيرا گاهى بر آدمى وارد مى گردد آنچه كه نمى ترسد.
حارث بن مغيره گويد: همانطور كه حضرت فرمان داده بود از آن خاك گرفتم و آنچه فرموده بود گفتم ، بدنم سالم وموجب ايمنى از آنچه مى ترسيدم و توجه نداشتم ونمى ترسيدم گرديد همچنانكه خود حضرت فرموده بود و با عملى نمودن اين دستور بحمد اللّه مكروه ناپسندى نديدم و از چيزى نترسيدم .
📚توسلات ، 85، نقل از طرائف الحكم
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سميه نخستين بانوى شهيد اسلام
سميه كنيز ابو جهل بود، او حقانيت اسلام را در يافت ، و در همان آغاز بعثت ، قبول اسلام كرد، ابوجهل آنقدر به او تازيانه زد كه از اسلام برگردد، او همچنان استوار و راسخ در عقيده اسلام باقى ماند.
ابوجهل روزى او را بقدرى زد كه او بى هوش به زمين افتاد، پس از مدتى به هوش آمد، ولى گفت :آئين من همان آئين محمّد (ص ) است ). وقتى كه ابوجهل با سرسخت ترين شكنجه ها نتوانست سميه را از آئين حق باز دارد، تصميم گرفت او را به قتل برساند.
او را كنار خانه كعبه آورد، مشركان مكه اجتماع كردند، در برابر مردم به او گفت : دو راه در پيش دارى 1- برگشتن از اسلام 2- كشتن ، ولى سميه حاضر نشد از دين اسلام باز گردد.
ابوجهل در حضور مردم نيزه خود را به شدّت درسينه سميه فرو كرد كه از پشتش بيرون آمد، و به اين ترتيب به شهادت رسيد و به نقل ديگر به دستور ابوجهل ، دو شتر آوردند و هر پاى او را به يك شتر بستند، و شترها را برخلاف هم راندند و آن بانوى شجاع دو شقّه شد و به شهادت رسيد. شوهرش ياسر قبلا به شهادت رسيده بود، فرزند او عمّار ياسر است كه در جنگ صفين شهيد شد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾