✅ خواص عاشورایی:
عمرو بن خالد صیداوی
🔹 عمرو بن خالد صیداوی، یکی از بزرگان کوفه و از شیعیان با اخلاص اهل بیت علیهم السلام بود. در کوفه به یاری حضرت مسلم ع برخاست. وقتی کوفیان به مسلم ع خیانت کردند، مخفی شد.
🔻 وی پس از شنیدن شهادت پیک امام حسین ع، به همراه غلام و پسرش، از کوفه خارج شدند. طِرِِمّاح بن عدی که برای تهیه آذوقه به کوفه آمده بود، آنها را از بیراهه عبور داد تا اینکه سرانجام به امام ع پیوستند.
♦️ وقتی به امام ع رسیدند، حُر با دیدن آنها گفت: این چند نفر که از کوفه آمدند، را زندانی کنید. امام ع به حر فرمود: اینها یاران من هستند و باید آنها را آزاد کنی. حر هم پذیرفت.
🔶 روز عاشورا،عمرو باتفاق چند نفر دیگر، به دشمن حمله ور شدند. سپاه دشمن آنها را محاصره کردند، ولی با کمک حضرت عباس ع از محاصره خارج شدند. آنها در حالی که مجروح شده بودند، دوباره به دشمنان حمله بردند و در نهایت همگی آنها به شهادت رسیدند.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#عمرو_بن_خالد_صیداوی
#بصیرت
(الفتوح، ج۵، ص۱۰۵ _ مقتل الحسین، ج۲، ص۱۷)
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🔹 امام حسن علیه السلام، در ۱۵ رمضان سال سوم هجری، به دنيا آمدند. پس از شهادت امیرالمومنین ع، امام حسن ع در مسجد، مردم را به بيعت با خويش فراخواندند. پس از سخنرانی، مردم کوفه با آن حضرت بيعت کردند.
🔻سپس ایشان به تحکيم پايه های حکومت خويش پرداخت. از جمله اینکه: فرمانداران مناطق مختلف را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبيت نمود و برخی را تغيير داد و جاسوس های معاويه را پیدا کرد و گردن زد.
🔹مهمترين حادثه در زندگی ایشان، صلح معاويه با آن حضرت است. بررسي شرايطی که باعث صلح شد و دقت در نتايج صلح، روشن می کند که صلح ایشان در حقيقت انقلاب سبزی بود که زمينه انقلاب سرخ حسينی را فراهم ساخت و همچنین پايه ريز انقلاب علمی امام باقر و امام صادق عليهما السلام شد. در نتیجه، باعث حفظ اسلام ناب محمدی ص شد.
🔸 تلاش موفق امام حسن ع برای بهکرسی نشاندن اهداف صلح، باعث شد که معاويه طرح قتل حضرت را پيگيری کند تا بتواند به خواسته ديرين خود يعني تبديل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، برسد. به اين ترتيب سمی مهلک تهيه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند. حضرت پس از مدتي درد و رنج، در ۷ (یا به نقلی ۲۸) صفر سال ۵۰ هجری به شهادت رسیدند.
#امام_حسن_علیه_السلام
#تقویم_صفر
#۷صفر
✾📚 @Dastan 📚✾
📩 #مجله_دینی | علت موفقیت
⚠️ هرچه دارم از روضههاست ...
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
27.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💰سکه باران #مسابقه_بزرگ_اربعین💰
💰💰جایزه داریم چه جایزه ای💰💰
🟥😳😱 سکه طلا 😱😳🟥
1⃣ کلیپ مسابقه رو ببین👀☝️
2⃣ بزن رو لینک و تو مسابقه ویژه کلیپ #اربعین شرکت کن:
https://eitaa.com/joinchat/1285423161Ceeeae979fc
☝️☝️☝️
.
.
.
.
.
ظرفیت محدود...☝️
بدو بدو از مسابقه جانمونی
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان هایی از پیاده روی اربعین۲۵
✅ماجرای زنی که دو دخترش را در اربعین گم کرده ....
🌹آقا خیلی مرده...😔😭
🎙حاج مهدی رسولی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_علیه السلام
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
شهید #حاج_قاسم در توصیهای به برادرزادهاش مینویسد :
✍مهدی جان!
تمام کسانی که به کمالی رسیدند خصوصاً کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها سحر است.
سحر را دریاب.
نماز شب در سن شما تاثیری شگرف دارد، اگر چند بار آن را به رغبت تجربه کردی، لذت آن را متوجه میشوی و به آن تمسک مییابی.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شعار شهيد فَخ از مناره مسجد
عصر خلافت منصور دوانيقى (دومين خليفه عباسى ) بود، حسين بن على بن حسن مثلث در روز هشتم ذيحجه سال 169 هجرى قمرى ، با جمعى از ياران و بستگان بر ضد طاغوتيان بنى عباس قيام كرد، و در سرزمين فخ در حدود يك فرسخى مكه ) به شهادت رسيدند، از اين رو، حسين بن على بن حسن مثلث به شهيد فخ معروف گرديد.
امام جواد عليه السلام فرمود: براى ما اهل بيت بعد از كربلا، قتلگاهى بزرگتر از فخ ديده نشده است (1)
جالب اينكه : چون جمله حى على خير العمل در اذان ، شعار شيعيان بود، حسين بن على ، شهيد فخ قيام خود را با اين شعار، شروع كرد.
فرماندار مدينه كه از طرف منصور دوانيقى منصوب شده بود، در مسجدالنبى نشسته بود، و مؤ ذن بر فراز مناره مسجد اذان مى گفت ، حسين بن على شمشير به دست از مناره مسجد بالا رفت و به مؤ ذن گفت :بگو: حى على خير العمل )) ، مؤ ذن وقتى شمشير او را ديد فرياد زد: حى على خير العمل .
فرماندار وقتى كه اين جمله را شنيد، خيال كرد يكى از علوى ها قيام كرده است ، وحشت زده شد، خواست بگويد: درهاى مسجد را ببنديد. گفت :
استرها را ببنديد (2)
1- مروج جلد 4 ص 158.
2- مقاتل الطالبين ص 464.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆زيارت عاشورا بخوان
مرحوم حاج شيخ عباس قمى رضوان اللّه تعالى عليه در مفاتيح نوشته مرحوم حاجى نورى رضوان اللّه تعالى عليه فرمايد: جناب مستطاب تقى صالح ، سيد احمد بن سيّد هاشم بن سيّد حسن موسوى رشتى ، تاجر ساكن رشت ، ايداللّه تعالى برايم نقل كرد و گفت : در سال هزار و دويست و هشتاد به قصد حج از رشت به تبريز آمدم و در منزل حاج صفر على تاجر تبريزى معروف وارد شدم و چون قافله اى براى رفتن به مكّه نبود متحيّر بودم كه چه بايد بكنم تا آنكه حاجى جبّار جلو دار سدهى اصفهانى قصد رفتن به طرابوزن را داشت ، من هم از او مالى كرايه كردم و با او رفتم در منزل اوّل سه نفر ديگر هم به نام حاج ملاّ محمد باقر تبريزى و حاج سيّد حسين تاجر تبريزى و حاج على به من ملحق شدند و همه باهم روانه راه شديم ، تا رسيديم به ارض روم و از آنجا عازم طرابوزن شديم .
در يكى از منازل بين راه ، حاج جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت : اين منزل كه در پيش داريم بسيار مخوف است . لطفا قدرى زودتر حركت كنيد تا بتوانيم ، همراه قافله باشيم البته در ساير منزلها غالبا ما از قافله فاصله داشتيم . ما فورا حركت كرديم و حدود دوساعت و نيم و يا سه ساعت به صبح با قافله حركت كرديم ، حدود نيم فرسخ كه از منزل دور شديم ، برف تندى باريدن گرفت ، هوا تاريك شد، رفقا سرشان را پوشانده بودند و با سرعت مى رفتند، من هرچه كردم كه خودم را به آنها برسانم ممكن نشد، تا آنكه آنها رفتند و من تنها ماندم ، از اسب پياده شدم و در كنار راه نشستم و فوق العاده ناراحت و مضطرب بودم ، چون حدود ششصد تومان براى مخارج همراهم بود، بالاخره فكرم به اينجا رسيد كه تا صبح همينجا بمانم و چون هنوز تازه از شهر بيرون آمده بوديم ، مى توانم به جائى كه از آنجا حركت كرده ام برگردم و چند محافظ بردارم و خودم را به قافله برسانم . ناگهان همان گونه كه در اين افكار بودم در مقابل خود آن طرف جادّه باغى ديدم و در آن باغ باغبانى به نظرم رسيد كه بيلى در دست داشت و به درختها مى زد كه برف آنها بريزد، باغبان نزد من آمد و با فاصله كمى ايستاد و با زبان فارسى گفت : تو كه هستى ؟ گفتم : رفقا رفته اند و من مانده ام و راه را نمى دانم .
فرمود: نافله بخوان تا راه پيدا كنى ! من مشغول نافله شدم پس از پايان تهجّدم ، باز آمد و فرمود نرفتى ؟ گفتم واللّه راه را نمى دانم .
فرمود: زيارت جامعه بخوان من با آنكه زيارت جامعه را حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نيستم ، آنجا مشغول خواندن زيارت جامعه شدم و تمام آن را بدون غلط از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود: هنوز نرفتى و اينجا هستى من بى اختيار گريه ام گرفت ، گفتم بله هنوز هستم راه را بلد نيستم كه بروم . فرمود: زيارت عاشورا را بخوان با آنكه حفظ نبودم و تا به حال هم حفظ نيستم ،از اوّل تا به آخر با صد لعن و صد سلام و دعاء علقمه خواندم پس از آنكه تمام كردم باز آمد و فرمود: نرفتى هستى !؟ گفتم تا صبح اينجا هستم .
فرمود من الا ن تو را به قافله مى رسانم ، سوار الاغى شدم و بيلش را به روى دوشش گذاشت و فرمود: رديف من بر الاغ سوار شو، من سوار شدم و مهار اسبم را كشيدم اسب نيامد و از جا حركت نكرد.
فرمود: مهار اسب را به من بده به او دادم بيل را به دوش چپ گذاشت و مهار اسب را گرفت و به راه افتاد، اسب فورا حركت كرد، در بين راه دست روى زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله شب نمى خوانيد؟ نافله ، نافله ، نافله اين جمله را سه بار براى تاءكيد و اهميّت آن تكرار كرد باز فرمود: شما چرا زيارت جامعه نمى خوانيد؟ جامعه ، جامعه ، جامعه و با اين تكرار بر اهميت آن . بعد فرمود شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا و با اين تكرار به اين سه موضوع تاءكيد زيادى فرمود، او راه را دائره وار مى رفت يك مرتبه برگشت و فرمود آنها رفقاى شما هستند، ديدم آنها لب جوى آبى پائين آمده اند و مشغول وضو براى نماز صبح هستند، من ازالاغ پياده شدم ، كه سوار اسب شوم و خود را به آنها برسانم ولى نتوانستم به اسب سوار شوم آن آقا از الاغ پياده شد و مرا سوار اسب كرد و سر اسب را به طرف هم سفرانم برگرداند در آن حال به فكر افتادم كه اين شخص كه بود؟ كه اولا فارسى حرف مى زد باآنكه در آن حدود فارسى زبان نيست و همه تركند و مذهبى جز مسيحى در آنجا نيست ، اين مرد به من دستور نافله و جامعه و زيارت عاشورا مى داد، و مرا پس از آن همه معطلى كه در آنجا داشتم به اين سرعت به رفقايم رساند؟!
و بالاخره متوجه شدم كه او حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه است ولى وقتى به عقب سر خود نگاه كردم ، احدى را نديدم و از او اثرى نبود.
📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆آيت اللّه امامى
مرحوم آيت الله حاج سيد احمد فقيه امامى رضوان الله تعالى عليه يكى از علماى برجسته اصفهان بود كه زحمات زيادى جهت ترويج دين و علوم آل محمد (ص) نمود و طلبه هاى زيادى را پرورش داد.
از خصوصيات اين مرد بزرگ اين بود كه انفاق و كمكهاى زيادى ميكرد و موسسات خيريّه و مراكز عام المنفعه بسيارى بنا نمود. غير از آن شخصاً به در خانه هاى اشخاص گرفتار و ضعيف و مورد نظر مى رفت و به عنوان عيادت و احوالپرسى از آنها ديدن وكمك هاى مورد نظر را مى نمودند واين مساعدتها بيشتر در تاريكى هاى شب بود.
مى گويد: دريكى از شبها حدود اذان صبح ، ديدم آسيد احمد امامى ، در يكى از كوچه هاى نزديك مسجد سلام قدم مى زند، پس از عرض سلام گفتم آقا اگر كارى يا امرى داشته باشيد بنده در خدمت هستم ، ايشان فرموده بودند نه . مسئله اى نيست و از آقا خداحافظى كردم ولى حس كنجكاوى ما گل كرد، كه حاج آقاى امامى در اين وقت سحر، در اين كوچه ها كه دور از منزلشان هم هست چه كار دارند؟!
آقا را تعقيب كردم متوجه شدم كه راننده تاكسى كه ايشان را در مواقع نياز منتقل مى كرد با ظرفى از عدس و مقدارى نان تازه رسيد و ايشان اين غذاها را در خانه ها دادند و رفتند.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 | مثل بقیه نباشی!!!
📌 به فکرآقاامام زمان(ع)باشید.
یک کلمهای دارند آقای بهجت ،
این راهم برای شمابخوانم.
میفرماید:
هرکدام درفکرحوائج شخصی خود
هستیم وبه فکرآن حضرت که نفعش
به همه برمیگرددوازاهمّ ضروریات
است نیستیم.
ای کاش مینشستیم ودربارۀ اینکه
(حضرت غائب )چهوقت ظهورمیکند
باهم گفتگومیکردیم تالااقل از
منتظرین فرج باشیم! ❣
🎙استادپناهیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
✾📚 @Dastan 📚✾
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﯿﺌﺖ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺘﻢ ﻭ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﮔﻮﻫﺮﺩﺷﺖ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ.
ﺍﻭﻝ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺭﺏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛
ﺍﻣﺎ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪﻡ.
دیدم ﻣﺤﺴﻦ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ، ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷﺐ، ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ.
ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻝﭘﺮﺳﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺰﺍﺣﻤﺶ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ بگذﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
«ﮐﺎﺵ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺑﺸﯿﻢ. ﮐﺎﺵ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺸﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﮐﺠﺎ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﺠﺎ؟»
شهید_مدافع_حرم_محسن_کمالی
✾📚 @Dastan 📚✾