eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
*ـ ↶📗🌱↷ * چند نفری که در جستجوی آرامش و رضایت درون بودند نزد استاد رفتند و از او پرسیدند: استاد شما همیشه یک لبخند روی لبت است و به نظر ما خیلی ارام و خشنود به نظر میرسی لطفا به ما بگو که راز خشنودی شما چیست؟ استاد گفت: بسیار ساده من زمانی که دراز میکشم ، دراز میکشم. زمانی که راه میروم ، راه میروم. زمانی که غذا میخورم ، غذا میخورم. آن چند نفر عصبانی شدند و فکر کردند که استاد آنها را جدی نگرفته به او گفتند که تمام این کارها را ما هم انجام میدهیم, پس چرا خشنود نیستیم و آرامش نداریم؟ استاد به آنها گفت: زیرا زمانی که شما دراز میکشید به این فکر میکنید که باید بلند شوید ،زمانی که بلند شدید به این فکر میکنید که باید کجا بروید ،زمانی که دارید میروید به این فکر میکنید که چه غذایی بخورید. فکر شما همیشه در جای دیگر است و نه در آنجایی که شما هستید به این علت است که از لحظه هاتان ، لذت واقعی نمیبرید زیرا همیشه در جای دیگر سیر میکنید و حس میکنید زندگی نکرده اید و یا نمی کنید 👤 اُشو ✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ✨چقدر شیعیان باید شکرگزاری کنند که سروکارشان با اهل‌بیت علیهم‌السلام است و خداوند نعمت ولایت را به آن‌ها عطا نموده است. 📚رحمت واسعه، ویراست سوم، ص۶٢ ✾📚 @Dastan 📚✾
پرواز را یاد بگیر ..! نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن‌که به اندازه‌ی فاصله‌ی زمین تا آسمان گسترده شوی ...🕊️ ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ شهادت شهید ثانی فقیه بزرگ شیعه 🔹 زین‌ الدین بن علی شهید ثانی در ۹۱۱ ق در لبنان به دنیا آمد. در آغاز عمر، نزد علمای سنی و شیعه به کسب علم پرداخت. سپس از دیار خود به مصر، دمشق، حجاز، فلسطین، عراق و استانبول مسافرت کرد. 🔻 شهید ثانی در سن ۳۳ سالگی به رتبه اجتهاد رسید. او مذاهب پنجگانه اسلامی را تدریس می‌کرد و طبق مبانی هر یک فتوا می‌داد. شهید ثانی مولف حدود ۸۰ جلد کتاب است که معروف‌ترین آن در فقه "الروضة البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه"شرحی بر کتاب لمعه دمشقیه شهید اول است. 🔸 سرانجام در سن ۵۴ سالگی در ۵ ربیع الاول ۹۶۶، وقتی در سفر مکه بود به امر سلطان عثمانی بازداشت شد و بعد از ۴۰ روز به شهادت رسید. سپس سه روز جسد او بر روی زمین ماند و کسی او را دفن نکرد تا اینکه سرانجام جسد او را به دریا انداختند. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆جامعه رشد يافته اسلامى روزى سعيدبن حسن يكى از شاگردان امام باقر (علیه السلام ) در حضور آنحضرت بود، امام به او فرمود: آيا در جامعه اى كه زندگى مى كنى ، اين روش وجود دارد، كه اگر برادر دينى ، نيازمند شد، نزد برادر دينيش بيايد و دست در جيب او كند و به اندازه نياز خود از جيب او پول بر دارد، و صاحب پول از او جلوگيرى ننمايد؟ سعيد گفت : نه ، چنين روش و چنين كسى را در جامعه خودم سراغ ندارم . امام باقر (علیه السلام ) فرمود: بنابراين اخوت و برادرى اسلامى در جامعه نيست . سعيد گفت : در اين صورت آيا ما در راستاى سقوط و هلاكت هستيم ؟ امام فرمود: عقل اين مردم هنوز تكميل نشده است )) يعنى : تكليف به حساب درجات عقل و رشد اسلامى افراد، مختلف مى شود، اگر جامعه شما از عقيل كافى و رشد عالى اسلامى بر خوردار بود، به گونه اى مى شد كه نيازمندان از جيب بى نيازان به اندازه نياز خود بر مى داشتند، بى آنكه بى نيازان ، ناراضى شوند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مختار در مجلس ابن زياد در آن هنگام كه بازماندگان شهداى كربلا را همراه سرهاى بريده شهيدان به كوفه آوردند و به مجلس عبيداللّه بن زياد وارد نمودند، مختار در جريان حضرت مسلم (علیه السلام ) بدستور ابن زياد دستگير شده و در زندان به سر مى برد. ابن زياد براى اينكه دل مختار را بسوزاند دستور داد مختار را از زندان به مجلس خود بياورند، دژخيمان او مختار را كشان كشان با وضع توهين آميز به مجلس ابن زياد آوردند. هنگامى كه مختار وارد مجلس شد، دريافت كه امام حسين (علیه السلام ) كشته شده ، و اهل بيت او اسير شده اند و سر بريده امام در ميان طشت است ، بسيار ناراحت شد و از شدت غم ، بيهوش گرديد وقتى كه به هوش آمد، با كمال شجاعت بر سر ابن زياد فرياد كشيد كه : اى حرامزاده ! بزودى دمار از روزگار شما در آورم و 380 هزار نفر از بنى اميّه را خواهم كشت . ابن زياد خشمگين شد و به قتل او فرمان داد. حاضران ديدند كشتن مختار صلاح نيست و مساءله تاره اى ايجاد مى كند، به ابن زياد گفتند: كشتن مختار موجب بروز فتنه عظيم مى گردد و صلاح نيست ، ابن زياد از كشتن مختار منصرف شد و دستور داد او را به زندان باز گرداندند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مجازات دنيوى ساربان بى رحم روايت كننده گويد: مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش كور بود، فرياد مى زد: ربّ نجّنى من النّار: خدايا مرا از آتش ، نجات بده . شخصى به او گفت : از براى تو مجازات باقى نمانده ، در عين حال باز مى گوئى خدايا مرا از آتش نجات بده ؟ گفت : من در كربلا بودم وقتى كه حسين (علیه السلام ) كشته شد، شلوار و بند شلوار گرانقيمتى را در تن آن حضرت ديدم ، با توجه به اين كه همه لباسهايش را غارت كرده بودند فقط همين شلوار مانده بود، دنيا پرستى مرا به آن داشت تا آن بند قيمتى شلوار را در آورم ، به طرف پيكر امام حسين (علیه السلام ) نزديك شدم ، تا خواستم آن بند را بيرون بكشم ، ديدم آن حضرت دست راستش را بلند كرد و روى آن بند نهاد، نتوانستم دستش را رد كنم ، از اين رو دستش را قطع كردم ، و همين كه خواستم آن بند را بيرون آورم ، ديدم آن حضرت دست چپش را بلند كرد و روى آن بند نهاد، هر چه كردم نتوانستم ، دستش ‍ را از روى بند بردارم ، دست چپش را نيز بريدم ، باز تصميم گرفتم كه آن بند را بيرون آورم ، صداى ترس آور زلزله اى را شنيدم ، ترسيدم و كنار رفتم و در همانجا (شب ) كنار بدنهاى پاره پاره شهدا خوابيدم . ناگاه در عالم خواب ديدم كه گويا محمّد (ص ) همراه على (ع ) و فاطمه (س ) آمدند و سر حسين (ع ) را در دست گرفته اند و فاطمه (س ) آن را بوسيد و سپس فرمود: پسرم تو را كشتند، خدا آنان را كه با تو چنين كردند بكشد. شنيدم امام حسين (ع ) در پاسخ فرمود: شمر مرا كشت ، و اين شخص كه در اينجا خوابيده دستهايم را قطع كرد، فاطمه (س ) به من رو كرد و گفت : خداوند دستها و پاهايت را قطع كند و چشمهايت را كور نمايد و تو را داخل آتش نمايد. از خواب بيدار شدم ، دريافتم كه كور شده ام و دستها و پاهايم قطع شده ، سه دعاى فاطمه (س ) به استجابت رسيده و هنوز چهارمى آن (يعنى ورود در آتش ) باقى مانده ، اين است مى گويم : خدايا مرا از آتش نجات بده طبق روايات ديگر اين شخص همان ساربان بوده است . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🕊🌿 زلال باش... پرندگان به برکه های آروم پناه میبرن و انسانا به دلای پاک چون دلای پاک مثل برکه های آروم ان و دیگران بدون هیچ وحشتی به اونا اعتماد میکنن پس خوش بحال کسایی که مایه آرامش دیگران ✾📚 @Dastan 📚✾
مشغول آشپزی بودم آشوب عجیبی در دلم افتاد مهمان داشتم،به مهمانها گفتم: شما آشپزی کنید من الان برمیگردم رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم دعا کردم،گریه کردم که سالم بماند،یک بار دیگر بیاید ببینمش ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم رنگش عوض شد و سکوت کرد گفتم: چه شده مگر؟ گفت: درست در همان لحظه می‌خواستیم از جاده‌ای رد شویم که مین گذاری شده بود اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند می‌دانی چی می شد ژیلا؟ خندیدم... باخنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم تو سدّ راه شهادت من شده‌ای!بگذر از من!🤍🙃 همسرشهیدمحمدابراهیم‌همت🌱 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایتی از مرحوم نخودکی اصفهانی🌸 با بیان شیرین استاد هاشمی نژاد🎙 قدرت امام زمان علیه السلام بیشتره یا قدرت تکنولوژی های روز دشمن؟!🙄 این تازه قدرت یکی از نوکران حضرته👌🏻 (عج الله تعالی الشریف) ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ تولد مولانا جلال الدين محمد رومی معروف به مولوی 🔹 جلال الدین محمد رومی معروف به مولوی، در ۶ ربیع الاول ۶۰۴ ق در بلخ به دنیا آمد. همزمان با حمله مغولان، به ترکیه رفت و در قونیه ساکن شد. وی در نزد پدر دانشمند خود شاگردی کرد. مدتی نیز در شام کسب دانش کرد. 🔻 در بازگشت به قونیه، به تعلیم علوم دینی مشغول شد تا اینکه با عارف واصل و بزرگی به نام شمس الدین محمد بن علی تبریزی در قونیه ملاقات کرد و از نَفس گرم او چنان به تاب و تب افتاد که دیگر تا آخر عمر، سردی نیافت. 🔸 او هیچ گاه از ارشاد شاگردان و انتشار معارف الهی دست نکشید. مثنوی عظیم معنوی در ۲۶ هزار بیت، دیوان غزلیات شمس، رباعیات معروف او، مجالس سبعه و فیه ما فیه، از جمله آثار اوست. سرانجام در ۵ جمادی الاخر۶۷۲ ق وفات یافت. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نجات ماهى از منقار پرنده موشگير زغن پرنده موشگير صحرايى است كه كوچكتر از كلاغ مى باشد، چند روز يك پرنده زغن در بيابان گرسنه ماند و هر چه سعى كرد غذايى براى خود نيافت ، تا اينكه براى يافتن غذا، كنار جويبارى كه در آن صحرا بود آمد و مانند شكارچيها در كمين قرار گرفت ، تا شكارى بدست آورد، در اين ميان يك ماهى كوچك در ميان آب جوى از كنار او گذشت ، زغن برجست و او را به منقار گرفت . ماهى با زبان گريه و زارى گفت : من پيكر كوچكى دارم ، خوردن من تو را سير نمى كند، اگر از من بگذرى ، من به تو قول مى دهم كه هر روز دو ماهى قوى و فربه را در همين محل از كنار چشم تو عبور دهم ، تا يكايك آنها را بگيرى و نوش جان كنى ، اگر به راستى گفتارم اطمينان ندارى ، مرا سوگندى شديد ده تا آنچه را كه گفتم انجام دهم . زغن گفت بگو به خد، تا اين جمله را گفت ، منقارش باز شد و ماهى از منقار باز شده او گريخت و خود را به آب انداخت و فرار كرد. آنانكه گرفتار ظالمى مى شوند، بجاست كه با تاكتيكى ماهرانه ، مانند ماهى داناى مذكور، خود را از ظالمان دور سازند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شركت بزرگان در تشييع جنازه حافظ خواجه حافظ شيرازى در زندگى بسيار ساده مى زيست ، و در سلك فقيران و روش خاك نشينان بوده و هيچ تعينى براى خود قائل نبود. هنگامى كه از دنيا رفت ، رجال و بزرگان در تشييع جنازه او شركت نمى نمودند و قدر او را كوچك مى شمردند. گويند: سرانجام قرار بر اين شد تا اشعار او را كه در كوزه يا كاسه گلى هاى بارها نوشته شده بود جمع آورى كنند، و كودكى ، يكى از آن شعرها را (مانند قرعه كشى ) از ميان آن مجموعه قطعه هاى شعر نوشته شده بردارد، تا به معنى آن شعر عمل گردد. كودك يكى از آن قطعه ها را برداشت ، ديدند در آن ، اين شعر نوشته شده است : قدم دريغ مدار از جنازه حافظ اگر چه غرق گناهست مى رود به بهشت آنگاه بزرگان بر جنازه او حاضر شدند و با احترام بر جنازه او نماز خواندند و او را به خاك سپردند، از آن روز، خواجه حفظ را لسان الغيب خواندند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔻آیا ممکن است با وجود خلوص و صدق در استعلام و طلب، هدایت و ارائه آیات معرفت برای انسان نباشد؟! 🌟 باب رسیدن به کمالات و لقاءالله مفتوح است. ❓حیف نیست این مراحل را که از راه بندگی حاصل می‌شود، نداشته و از آنها محروم باشیم؟! 📚در محضر بهجت، ج۲، ص۱۹۰ ✾📚 @Dastan 📚✾
چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد... ☘ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆نگهدارى نتائج اعمال نيك جمعى در محضر رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) بودند، آنحضرت به آنها رو كرد و فرمود: كسى كه بگويد ((سبحان اللّه ، خداوند درختى در بهشت براى او مى كارد، و كسى كه بگويد: الحمدللّه خداوند درختى در بهشت براى او پديد مى آورد، و كسى كه بگويد لا اله اللّه ، خداوند بخاطر آن درختى در بهشت براى او ايجاد مى كند. مردى از قريش گفت : بنابراين درختهاى ما در بهشت بسيار است ، زيرا ما اين ذكرها را مكرر مى گوئيم . پيامبر (ص ) فرمود: نعم و لكن اياكم ان ترسلوا عليها نيرانا فتحرقوها. : آرى ، ولى بپرهيزيد از فرستادن آتش به سوى آن درختها كه موجب سوزاندن آنها شويد. چرا كه خداوند در قرآن (آيه 33 سوره محمّد) مى فرمايد: يا ايّها الّذين آمنوا اطيعوا اللّه الرسول و لا تبطلوا اعمالكم . اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و رسولش را اطاعت كنيد، و اعمال خود را باطل نسازيد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔸صرفه جوئى در زندگى معتّب يكى از غلامان امام صادق (علیه السلام ) مى گويد: روزى امام صادق (علیه السلام ) به من فرمود: قيمت كالاهاى غذائى در مدينه خيلى گران شده است ، ما چه اندازه آذوقه غذائى داريم ؟ عرض كردم : آنقدر هست كه چند ماه براى ما كفايت مى كند. امام صادق (ع ) فرمود: آن مواد غذائى را بيرون ببر و بفروش (تا بر اثر فراوانى ، قيمتهاى سنگين شكسته شود). من آن مواد غذائى را از خانه بيرون بردم و فروختم ، آنگاه امام صادق (ع ) به من فرمود: اشتر مع النّاس يوما بيوم : همراه مردم (و در صف مردم ) غذاى ما را روز به روز خريدارى كن (نه اينكه يك روز براى چند روز غذا تهيه كنى و كمبود در بازار به وجود آيد و موجب افزايش قيمتها شود). سپس فرمود: اى معتّب ، نصف غذاى خانواده ما را از گندم و نصف آن را از جو تهيه كن ، چرا كه خداوند مى داند من قدرت آن را دارم تا نان و غذاى بدست آمده از گندم را به افراد خانواده ام بخورانم ، ولى خداوند دوست دارد مرا به گونه اى ببيند كه اندازه گيرى در مخارج زندگى را به نيكى انجام دهم (قناعت را رعايت كنم و زندگى خود را با شرائط اقتصادى زمان و مكان هماهنگ نمايم ). 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شجاعت و فراست امام خمينى (ره ) در آن هنگام كه امام خمينى (قدّس سرّه ) در فرانسه بود، و در ايران ، شاه پس از تشكيل شوراى سلطنت ، به خارج گريخته بود، رئيس شوراى سلطنت ، شخصى بنام سيد جلال الدّين تهرانى بود، سيد جلال الدّين از رجال معروف و منجّمين بود و خط زيبا داشت ، در آن ايّام ايشان به عنوان معالجه بيمارى خود به پاريس رفته بود، و فرصت را مغتنم شمرد كه براى پاره اى از مذاكرات به محضر امام خمينى (ره ) برسد، به در خانه امام آمده بود و تقاضاى ملاقات كرد، جريان را به امام گزارش دادند. امام فرمود: ملاقات او با من مشروط به اين است كه او استعفاى خود را از شوراى سلطنت ، بنويسد. سخن امام را به او ابلاغ كردند، او با خط زيباى خود، استعفاى خود را نوشت ، آن نوشته را به خدمت امام آوردند. امام پس از ديدن آن ، فرمود: اين كافى نيست ، زيرا ممكن است ايشان كه از اينجا رفت بگويد من مجبور شدم و نوشتم ، بلكه بايد دليل استعفاى خود را نيز بنويسد، جريان را به سيد جلال الدّين گفتند، او اين دست و آن دست كرد و سرانجام به اين مضمون نوشت : طبق فرموده امام ، به دليل مخالفت شوراى سلطنت با قانون اساسى ، استعفا دادم )) و سپس اجازه ملاقات صادر شد و او به حضور امام رسيد، در خدمت امام در ضمن مذاكرات ، عرض كرد: جريان سخت وخيم است ، از عواقب كار مى ترسم (كوتاه بيائيد). امام به او فرمود: هيچ نترس ، شاه رفت و رفت و ديگر باز نمى گردد!! 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
پیش از آنکه دانه‌ای جوانه بزند و به نور برسد ریشه هایش تاریکی را تجربه کرده گاهی برای رسیدن به نور باید ابتدا از رنج‌ها و تاریکی ها گذر کرد...🌱 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 (۲ / ۱) .... 🌷پس از پارک ‌کردن خودروی مهمات برادر قنبریان پیاده شد، من و محمود اکبری هم آر.پی.جی و کلاش گرفتیم و خودمان را به نیروهای آخرین گروهان از گردان کربلا که فرمانده‌اش اخوی‌ عرب بود رساندیم. فرمانده دسته‌ی عقب شهید حسن قربانی از هم محله‌ای‌هایمان در شبدری بود. ما به گروهان پیوستیم تا هم در عملیات شرکت کنیم و هم به محض رسیدن پیک از هر گروهان به آن‌ها مهمات برسانیم. عملیات شروع شد و باران کاتیوشا بر سر ما می‌بارید که یکی از گلوله‌ها به ماشین تدارکات اصابت کرد و آتش گرفت و این آتش گرا شد برای دشمن. شاید پنجمین کاتیوشا بود که درست پشت سر من فرود آمد، فقط حس‌کردم ارتفاع زیادی بالا رفته و دوباره با زمین برخورد کردم. ولی.... 🌷ولی نمی‌توانستم حرکت کنم، محمود را که چند متری جلوتر بود صدا زدم. محمود سینه‌خیز خودش را رساند همان لحظه کاتیوشای دیگری نزدیک ما فرود آمد، اشهدم را خواندم و با آمدن محمود به او گفتم: محمود این سنگ رو از روی کمرم بردار، زخمی شدم باید سینه‌خیز برم پایین. محمود که با تعجب به من خیره شده بود گفت: سنگ نیست، پاهاته. منظورش را نمی‌فهمیدم هنوز درد نداشتم اما محمود می‌گفت پاهایم از کمر به داخل برگشته‌اند. پرسید: محمد چه کار کنم؟ و پاهایم را به حالت اول برگرداند که ناگهان خون فواره زد. محمود گفت: محمد خیلی داغونه. گفتم: بیا چفیه من رو بزن جای ترکش. محمود چفیه‌ام را برداشت و لوله کرده داخل سوراخی که روی کمرم ایجاد شده بود برد. 🌷بعد با تعجب گفت: محمد داره می‌ره توی کمرت. و بلافاصله چفیه خودش را هم باز کرد و داخل زخم گذاشت همان زمان برادر قنبریان رسید اما من دیگر از هوش رفتم شاید به خاطر خونریزی زیاد. فقط یادم هست وقتی می‌خواستند بدنم را داخل خودرو بگذارند. یکی از بچه‌ها می‌گفت: بگو یا مهدی (عج) اسم ائمه (ع) رو صدا بزن. و من حدس زدم وضعیت ظاهری‌ام خیلی وخیم به نظر می‌رسد. دیگر چیزی نشنیدم تا وقتی در بیمارستان صحرایی چشم باز کردم و اخوی‌ عرب را بالای سرم دیدم. او از زخمی شدن خودش و مجید آهنی گفت و تعریف کرد دسته‌ی حسن قربانی قیچی شد و ساعت حدود پنج‌ و‌ نیم صبح از لشکر فرمان عقب نشینی به گردان رسید. 🌷کم‌کم که حالم بهتر شد و قادر به تشخیص محیط اطراف بودم شنیدم من را به یک بیمارستان صحرایی بردند و به خاطر وضعیت نامطلوب جراحت، روی برانکارد کنار راهرو گذاشتند. درحین عملیات مجروحین زیادی از خط به عقب منتقل می‌شدند و پزشکان و پرستارها وقت‌شان را صرف افرادی مثل من نمی‌کردند تا این‌که اخوی‌ عرب را هم به همان بیمارستان می‌آورند و او با دیدن من و خون‌های خشک شده روی چفیه، نبض و وضعیت تنفسم را چک کرده با اصرار پزشکی را بالای سرم می‌آورد. پزشک می‌گوید: رفته. (تمام کرده). اخوی عرب قبول نمی‌کند و می‌گوید: دکتر این چشم به راه داره، هنوز بچه‌اش‌رو ندیده، بچه برادر شهیدش منتظرشه. خلاصه.... .... ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 شهادت محمد خیابانی 🔻 شیخ محمد خیابانی، در سال ۱۲۵۹ ش در خامنه متولد شد. پس از فراگیری علوم مقدماتی، از علمای بزرگ استفاده کرد. با تأسیس انجمن ایالتی در تبریز، خیابانی وارد مرحله تازه‌ای شد و در جریان محاصره تبریز، در دفاع از شهر نقش مهمی ایفا کرد. 🔹 در زمان خیابانی، اوضاع جهان اسلام و به ویژه ایران به خاطر دخالت های بیگانگان، آشفته بود. پس از خلع محمد علی شاه از سلطنت، خیابانی در سی سالگی به عنوان نماینده مردم تبریز، راهی مجلس شورای ملی شد. 🔸 وی از آنجا که حکومت مرکزی را ضعیف و وابسته می دید، ایجاد یک تحول اساسی در حکومت ایران را لازم می دانست. او گام نخست را بیرون راندن اشغالگران می دانست. و تنها راه را هم در قیام و مقاومت در برابر خارجی ها می دانست. از این رو در تبریز دست به قیام زد. ▫️ وی در جریان این قیام، شهر را از دست دولتیان خارج ساخت. قیام او، پنج ماه ادامه داشت، اما به دلیل خیانت بعض افراد و کم بودن نیرو ها، قیام شکست خورد. سرانجام با ورود نیروهای دولتی، او را در ۲۱ شهریور ۱۲۹۹ در چهل سالگی به شهادت رساندند. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای خانمی روستایی که در حرم امام رضا (علیه السلام) از دست امام رضا (علیه السلام) پول می‌گرفت تا بین قرآن آموزان کلاسش تقسیم کند! 🎤 نقل حجت الاسلام عالی از مقام معظم رهبری ✾📚 @Dastan 📚✾