سلام بر این روز زیبای خداوند🌸🍃
گلچینی از زیبـاترین🌸🍃
گل هـای آرزو را
در زرورقـی🌸🍃
از دعا میگذارم
ومـزیـن به🌸🍃
روبانی از آمین
تـقدیم قـلب🌸🍃
مهربانتان میڪنم
صبح زیبـاتـون بخیر 🌸
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه رسيدگى به فقرا در هنگام سختى
عالم عامل ، و حاوى دقايق فضائل ، و ماحى دقايق رذايل ، مجمع البحرين علم و تقوى مولانا الاءجل آخوند ملا فتحعلى ايد الله تعالى نقل فرمود از يكى از ثقات ارحام خود كه گفت :
در يكى از سالهاى گرانى مرا قطعه زمينى بود كه در آن جو زرع كرده بودم . اتفاقا پيش از سايز مزارع خرم شد و خوشه بست و به خوردن رسيد. مردم از هر طبقه در سختى و گرسنگى بودند. دلم سوخت . دست از نفع آن برداشتم . پس به مسجد در آمدم و فرياد كردم كه جو آن زمين را واگذاشتم به شرط آن كه غير فقير از آن نبرد و فقير هم زياده از قوت روز خود و عيالش از آن نگيرد تا ساير زراعت ها به دست آيد.
پس فقرا رو به آن جا آوردند و از سختى و شدت درآمدند و از آن هر روزه بردند و خوردند. مرا خبرى از آن نبود چون چشم از آن پوشيده بودم و اميدى از آن زرع نداشتم . تا آن گاه كه همه زرع رسيد و مردم در رفاهيت افتادند، و از آن زمين ديگر اميدى نماند و از جمع آورى ساير زراعت هاى خود فارغ شدم . گفتم به مباشرين جمع آورى مزارع كه به سمت آن قطعه روند و درو كنند؛ شايد از كاه آن چيزى عايد شود و در ميان خوشه ها چيزى مانده باشد.
پس رفتند و درو كردند. پس از كوبيدن و پاك كردن آن چه به دست آمد از جو، چند برابر ساير زمين ها بود! علاوه بر آن كه بردن فقرا تاءثيرى در آن نكرد، بر آن چه متعارف بود افزود. و به حسب عادت مُحال بود كه يك خوشه در آن مانده باشد.
و عجب آن كه چون پاييز شد، حسب مرسوم كه هر زمين زراعت شده بايد يكسال از او دست برداشت و زراعت نكرد آن قطعه معهوده را به حال خود گذاشتيم . نه شخمى كرده ، و نه تخم در آن افشانده بودم . تا آن كه اول بهار شد و برف ها را به اعانت خاكستر از روى زراعت ها برداشتند. ديديم كه آن قطعه بى شخم و تخم سبز و خرم و از همه زراعت ها بيشتر و قويتر است . چنان متحير شديم كه احتمال اشتباه در مكان آن داديم . چون زراعت ها رسيد حاصل آن چند برابر ساير زرعت ها بود. ((والله يضاعف لمن يشاء)).
و نيز نقل فرمود از آن مرحوم كه او را بستان انگورى بود در كنار شارع عام . چون خوشه مو در اول مرتبه خوردن رسيد، امر نمود به نگهبان باغ كه از يك كرت آن كه متصل است به شارع دست بردارند و به مترددين واگذارند كه هر كس از هرجا به آن جا عبور كند بر او مباح باشد و حاجت خود را از او بردارد، و جز دادن آب كارى به آن كرت نداشته باشند. چنين كردند و از آن وقت چيدن تمام انگور هر عابرى از ان خورد و برد و كسى به آن كارى نداشت .
چون در آخر پاييز بناى چيدن شد و از همه كرت هاى باغ فارغ شدند، به احتمال آن كه در ميان مو شايد چيزى از نظر عابرين پوشيده و در ميان برگ ها خوشه مخفى شده باشد، به آن كرت رفتند. چون محصول آن را آوردند، چندين برابر ساير كرت ها انگور داشت و خوردن آن همه مترددين علاوه بر نكاهيدن چيزى از آن بر آن افزود.
📚كلمه طيبه ، ص 272.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب
📍قسمت پنجم
📚 عنوان: مسجدی که برای آمریکا خطر ندارد
📖 تفسیر سوره جمعه
#آیتالله_خامنهای
#تفسیر
#سوره_جمعه
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
چیزی تا شب یلدا نمونده🍉🌒
پسته شب یلداتو با «قیمت مناسب و با کیفیت » از اینجا بخر 🌱🧑🌾
👇
https://eitaa.com/joinchat/3530818355Cba4ae99cb0
#داستان_آموزنده
🔆پاداش شايان حاج على شاه بازرگان
جمعى از اجله دوستان از مرحوم حاج على شاه حكايت كردند كه : در ايامى كه مال التجاره به مكه معظمه مى بردم ، در بين راه جوانى را كه از گرسنگى و برهنگى مى لرزيد ديدم . بر حالت او ترحم نموده چند قرص نان و يك پيراهن كرباس به وى دادم . بسيار خوشحال شده دعا كرد.
بعد از سه سال مال التجاره اى به بيروت بردم . وارد گمرك شده ديدم معطلى دارد. اجناس را گذاشته بيرون آمدم تا براى چند ساعتى غذا خورده استراحتى نمايم . سپس به گمرك براى خلاصى اموال كوشش كنم . وارد بازار شدم . مى گشتم تا جاى مناسبى پيدا كنم . ناگاه شنيدم يك نفر مرا به نام صدا مى زند. پيش رفتم جوانى در نهايت جلال و زيبايى و وقار ديدم . سلام كرديم . دست مرا گرفت و به مغازه اى كه به همان جوان تعلق داشت وارد شديم و نشستيم . منشى و نوكرهاى متعدد مشغول كار و رفت و آمد بودند. چاى و شيرينى آوردند؛ خورديم . سپس جوان گفت : براى چه كار به اين ديار آمديد؟
گفتم : مال التجاره آوردم و در گمرك مى باشد.
فورا يكى از شاگردها را صدا كرد و گفت : برويد به رئيس گمرك بگوييد: اين اجناس به ما بستگى دارد؛ هرچه زودتر رسيدگى كنيد و اجناس را مرخص نماييد.
چند ساعتى گذشت . اموال را آوردند. پرسيد: مى خواهيد همين جا بفروشيد؟
گفتم : بله .
چند نفر دلال را طلبيد و قلم قلم اجناس را به آن ها داد. به قيمت مرغوب امر فروش نمود. شب شد. با هم ديگر به منزل رفتيم . خانه منظم و دستگاه عالى و غذاى ملوكانه وى از هر تازه واردى جلب نظر مى كرد. شب را با نهايت خوشى و كامرانى به سر بردم صبح به مغازه رفتيم . دلال ها آمدند و اجناس را فروخته ، پول ها را نقد كرد و منفعت زيادى بردم . بسيار خوشوقت شدم . روز را به گردش در شهر و ديدن مناظر عالى و غيره با هم ديگر گذرانده شب به منزل آمديم . تمام اين مدت در فكر بودم كه اين جوان كيست و از كجا با من آشنا شده ؟ ولى بزرگى او مانع بود از سؤ ال حال مى شد.
شب راخوابيدم . بامداد اجازه مرخصى خواستم .
گفت : نمى شود؛ امشب را هم نزد ما باشيد.
گفتم : عاليجناب ، حاضرم . لطف و مرحمت شما بر اين غريب بى نهايت است . لكن چون غريب كور است ، درست بندگى به خدمت شما ندارم .
گفت : حق دارى مرا نمى شناسى . آيا يادت هست كه در راه مكه نان و لباسى به فقير برهنه اى دادى ؟
گفتم : آرى ؛ يادم آمد.
گفت : من همانم كه دو سال قبل مرا به آن حال ديدى .
با يك دنيا تعجب گفتم : خواهش دارم سرگذشت خود را بفرماييد كه باوركردنى نيست .
گفت : آرى ؛ راست مى گويى ، ولى بشنو. من در آن ايام در سخت ترين روزهاى زندگانى خود به سر مى بردم و با يك رنج و تهيدستى به مكه مكرمه مشرف شدم . و در همان روزها بود كه تو نيز به من كمك كردى . يك روز خود را به پرده كعبه چسبانيده عرض حاجت به درگاه كريم بى نياز و پروردگار ساز نمودم . گفتم : تو خدايى ؛ غنى على الاطلاق . و من بنده و آفريده تو هستم . آيا سزاوار است كه گرسنه و برهنه شب و روز به سر برم ؟!
(بارى ) مال حلال و جاه و جلال از درگاه خداى متعال مساءلت نمودم . در همان عرض حاجت ناگاه مردى روبه روى من آمده گفت : آيا ميل دارى نوكرى بكنى ، به شرط آن كه فقط لباس و خوراك تو را بدهم ؟
گفتم : آرزوى من همين است و ديگر خواهشى نخواهم داشت .
با همديگر به منزل ارباب چند دقيقه اى خودم رفتم و در ملازمت او از شهر به شهر در خدمتش كمر بستم . چند روز گذشت يك روز با كشتى سفر كرديم . چون به مقصد رسيديم . از كشتى بيرون آمديم . اسباب را كول حمال داديم و دو عدد چمدان را كه يك لحظه از خود دور نمى داشت به دست من داد. به حمال گفت :
از پيش برو و ما را به فلان كوچه و خيابان راهنمايى كن و خودش از عقب حمال ، و من هم دنبال او مى رفتيم . وارد بازار شديم ، ناگاه سقف بازار خراب شد. و بر سر مردم ريخت . ارباب و حمال هم در زير آوار رفتند، ولى به من آسيبى نرسيد، وقت را غنيمت شمرده سرم را زير انداختم و راه ديگر پيش گرفتم . و ابدا پشت سرم را نگاه نكردم . به مسافرخانه اى رسيدم . داخل شده اطاق گرفتم . لختى در فكر و حيرت فرو رفتم . سپس يكى از چمدان ها را زير و رو كردم . به زحمت قفل را شكستم . زيرا كليد آن در جيب ارباب ، و زير آوار مانده بود. چون چمدان را باز كردم ديدم . به به ! خدا بده بركت ! پر از اسكناس و پول هاى مملكت هاى مختلف .
مبلغى پول برداشته به بازار رفتم رخت و لباس تاجرانه خريدم . حمام رفتم پوشيدم . نوكرى هم پيدا كردم ، و همان روز از آن شهر بيرون رفتيم و در بين راه مشغول خريد و فروش و تجارت گرديدم . تا آن كه قضا و قدر ما را به شهر بيروت انداخت . دلم ميل كرد كه اين جا بمانم . با بعضى تجار مشورت كردم . گفتند: اگر پول دارى مغازه فلان تاجر را بخر كه مى خواهند بفروشند.
✾📚 @Dastan 📚✾
📌درگذشت ابن ابیالحدید، شارح نهجالبلاغه
🔹 عبدالحمید بن هبةالله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶-۵۸۶ ق)، ادیب، متکلم، مورخ، شاعر، فقیه شافعی و اصولی معتزلی در قرن هفتم هجری است. کتاب «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید» از مهمترین آثار اوست.
🔸ابن ابی الحدید در مدائن بزرگ شد و در همانجا علم کلام و اصول را آموخت. در اوایل جوانی به بغداد رفت و در آن شهر در محضر علما و بزرگان مشهور بغداد که بیشتر آنها شافعی مذهب بودند، به کسب علم و دانش پرداخت.
🔹در بررسی شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید میتوان او را معتزلی معتدلی دانست. وی در آغاز کتابش اتفاق نظر همه شیوخ معتزلی خود را بر صحت شرعی بیعت با ابوبکر نقل میکند و تصریح مینماید که از رسول خدا صلاللهعلیهوآله دلیلی بر آن بیعت وارد نشده، است.
🔸ایشان شرح نهج البلاغه را در ۲۰ جزء نگاشته است. این کتاب حاوی مجموعه عظیمی از تاریخ، کلام و فرهنگ اسلامی است که در شهرهای قاهره، بیروت و قم به چاپ رسیده و بهویژه در میان شیعیان از شهرت و اهمیت خاصی برخوردار است.
🔹یکی از کهنترین نسخههای این شرح که صورت اجازه شرح به ابن علقمی را دارد و به احتمال قوی در حیات ابن ابیالحدید کتابت شده است، در کتابخانه آستان قدس رضوی نگهداری میشود.
#تقویم_تاریخ
#جمادی_الاول_۵
#شارح_نهج_البلاغه
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا پس از فوت به آسمان بردند و از من پرسیدند که چه آوردهای؟
داستان قبول شدن عمل آیت الله عبدالله گلپایگانی با تغییر نیت...
#استاد_عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
💔خرما گرفته بود دستش به تک تک بچهها تعارف میکرد. گفتم:«مرسی»
گفت:«چی گفتی؟»
گفتم:«مرسی»
❤️🔥ایستاد و گفت:«دیگه نگو مرسی؛
بگو خدا پدر مادرت رو بیامرزه.»
🥀به یاد شهید معزز حاج احمد متوسلیان
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معیار پیداکردن رفیق چیست؟
🎤حجه الاسلام قرائتی
✾📚 @Dastan 📚✾
📌درگذشت جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی
🔹جلال الدین محمد بلخی متولد 604 هـ.ق معروف به مولوی و ملای رومی، صاحب "مثنوی معنوی" و از بزرگترین عرفا و شاعران ایرانی به شمار میرود. مولوی به مانند اجدادش سنی حنفی بود برخی به واسطه اشعار متعددی که مولوی در وصف امام علی (ع) و واقعه کربلا داشت، او را شیعه میدانند.
🔸مولوی از مردان عالی مقام، از بزرگترین شاعران ایرانی و در ردیف حافظ و سعدی است. این عارف بزرگ در وسعت نظر، بلندی اندیشه، بیان ساده و دقت در خصال انسانی یکی از برگزیدگان جهان بوده است.
🔹اشعار مولوی به دو بخش تقسیم میشود: نخست منظومه معروف است که از مشهورترین کتابهای زبان فارسی است و آن را مثنوی معنوی نامیده است. این کتاب به شش دفتر تقسیم شده و آن را بعضی صیقل الارواح نیز نامیدهاند.
🔹قسمت دوم اشعار او مجموعه بسیار قطوری است شامل صدهزار بیت غزلیات و رباعیات، که در پایان اغلب غزلیات، نام شمس الدین تبریزی را برده و به همین جهت به کلیات شمس معروف است. البته گاهی نیز در غزلیات، خاموش و خموش نیز تخلص کرده است.
🔸 از دیگر آثار مولانا مجموعه مکاتیب او و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست. همچنین پسر مولانا به نام بهاءالدین احمد و معروف به سلطان ولد" که جانشین او نیز شد، مطالبی را که از پدر خود شنیده بود در کتابی گرد آورد و نام آن را فیه ما فیه نهاد.
🔹مولوی در ۵ جمادی الثانی سال ۶۷۲ق در قونیه (یکی از مناطق ترکیه امروزی) درگذشت و در کنار پدرش در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد.
#تقویم_تاریخ
#جمادی_الثانی_۵
#مولانا_جلال_الدین
✾📚 @Dastan 📚✾
عاقبت رعایت نکردن حق الناس
🔹زمان شاه معدوم که تقسیم اراضیها شد! و زمینها را بین ارباب و رعیت تقسیم کردند. و گفتند از هر پنج سهم دو تا به رعیت برسد و سه تا به ارباب. یک نفر از کشاورزها بود که خیلی پافشاری کرد که اینطور تقسیم نشود نصف و نصف باید بشود. خیلی پافشاری کرد و آخر هم کار خودش را کرد. این مرد نیمی از زمینهایی که دستش بود را گرفت و مدتی از آنها استفاده کرد و مرد. یکی از بزرگان در مکاشفهای او را دیده بود. آن بزرگ میگفت: دیدم که با چه وضعی است! یک بدن بلندی دارد و مثل قیر سیاه یک بیل بسیار بزرگ هم دستش گرفته بود گفت به من دستور داده¬اند که این زمینها را صبح تا شب باید برگردانی و شخم بزنی و من دارم کار تراکتور را میکنم. گرسنگی به قدری به من فشار آورده است که در این بیابان میروم. تا یک سوخته نان پیدا کنم بخورم اما پیدا نمیکنم. در طول بیست و چهار ساعت کارم این شده است.
🔸خوب ارزش دارد؟ حالا چهار صباحی ملک دیگران را ضبط کردی و او هم به بیچارگی و بدبختی ساخت. تو هم اینها را ضبط کردی و درآمدش را خوردی. حالا تا قیامت به همین بلیه مبتلا بشوی، ارزش دارد؟ یا مثل بعضی افراد که مستاجر بوده اما مغازه یا خانه مردم را ضبط میکند و میگوید: آقا من سی سال است اینجا بودم. حالا سی سال بودی به صاحب آن چه چیز دادی؟ سی سال بودی و از همین مغازه زندگی ات را به جا آوردی. دختر شوهر دادی، پسر زن دادی، مسافرت رفتی و همه کارهایت را با این مغازه کردهای، حالا صاحب مغازه، مغازه را میخواهد میگوید من سی سال اینجا بودم پول هم میخواهم. حالا ماهی چه قدر به صاحب مغازه میدادی؟ درستش همین است؟ این عدالت است؟ اینها حساب و کتاب دارد. یک مقداری دست به عصا راه برویم. آقا حواسهایمان را جمع بکنیم.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
📚 آیت الله ناصری
✾📚 @Dastan 📚✾
بهترین دعایی که میتونم برات کنم:
امیدوارم آرامش درونت قوی تر از هرج و مرج اطرافت باشه...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆صبر بر فقر
در زمان خليفه دوم جوانى بعد از فراغت از نماز بدون خواندن تعقيبات بلافاصله از مسجد بيرون مى رفت . روزى به همان منوال از جاى خود برخاست كه روانه شود، عمر او را مخاطب قرار داد كه چرا شرط ادب در برابر نماز نگه نمى دارى ؟ و تعقيبات كه فضيلت زياد دارد نمى خوانى ؟
جوان از اين عتاب و سرزنش ناراحت شد و به گريه آمد و گفت : مى ترسم از گفتن علت ناراحت شوى ، تو چه مى دانى كه بر ما بيچارگان چه مى گذرد، و فقر و احتياج و نيازمندى ما به حدى رسيده است كه من و عيالم با يك جامه مى گذرانيم ، اگر او بپوشد مرا لباس نيست و اگر من بپوشم او لباس ندارد. بنابراين هر روز صبح من پيراهن را مى پوشم و به نماز حاضر مى شوم و بعد از فراغت از نماز به خانه مى روم تا او نيز از اين جامه استفاده كند و از نماز عقب نماند.
عمر از اين بيان و از دانستن وضع او ناراحت شد و حضار به گريه در آمدند. سپس از بيت المال هشتاد درهم نقره آورد و به او گفت : اين دراهم را بگير و صرف مايحتاج كن و نيازمندى هاى خود را برطرف ساز.
جوان آن پول ها را گرفت و به خانه آمد.
عيال او از تاءخير ورودش پرسيد.
او آن چه كه با خليفه گفته بود با عيال خود در ميان گذاشت .
عيال او از اين پيش آمد و از فاش شدن اسرار سخت ناراحت گرديد و شوهر خود را مورد ملامت و توبيخ قرار داد و گفت : مگر تو نشنيده اى ، فقير صابر، روز قيامت هم نشين پيامبر صلى الله عليه و آله است .
تو چنين عزتى را به مال دنيا فروخته اى ، بهتر آن است كه اين پول ها را هر چه زودتر به خليفه برگردانى و بگو گرچه نيازمند و فقير هستيم اما صبر بر فقر اسلحه ما است .
آن جوان با اين تحريك از جاى خود برخاست و تمام دراهم را به خليفه برگرداند و چون شب شد آن زن براى تهجد و نماز شب از رختخواب برخواست .
بعد از پايان نماز به شوهر گفت : تا حال راز ما نزد خدا محفوظ بود حال كه ديگران دانستند من از اين زندگى بيزارم . با هم دعا كنيم تا روح ما قبض شود و از چنين زندگى خلاص شويم ، هر دو به سجده درآمدند و از خداوند درخواست مرگ كردند و فورا جان به جان آفرين تسليم نمودند و بنا به خبرى آن زن تمناى مرگ كرد و جوان صبح به مسجد آمد و مردم را به تشييع جنازه عيال خود دعوت كرد.
📚برگزيده اى از داستانهاى اسلامى ، حاج عباس احمدى اديب ، ص 14-12، به نقل از داستان زنان ، ص 125.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب
📍قسمت ششم
📚 عنوان: مخاطب دعوت بعثت پیغمبر صلاللهعلیهوآله چه کسانی بودند
📖 تفسیر سوره جمعه
#آیتالله_خامنهای
#تفسیر
#سوره_جمعه
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 داستان های آموزنده 📚
⭕️ مرکز فرهنگی رسانهای هاتف برگزار میکند: 💠 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔹 با موضوع منطق مقاومت 🔸 همرا
📚📚📚📚📚📚📚📚
مخاطبان گرامی! این مسابقه رو از دست ندید، هم جوایز خوبی داره، هم فرصت خوبیه برای آشتی با کتاب و اطلاع از وضع منطقه. کلا 20 صفحه هست. حتما بخونید و شرکت کنید
📚📚📚📚📚📚📚📚📚
✾📚 @Dastan 📚✾
📌ولادت محمد تقی بهار، ملقب به ملک الشعرا
🔸محمد تقی بهار ۱۸ آذر ۱۲۶۵ در محله سرشور مشهد به دنیا آمد. پدرش میرزا کاظم متخلص به صبوری ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی شاعر و قصیده سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه قاجار میدانند.
🔹محمد تقی بهار مشهور به ملک الشعرا از چهرههای ممتاز و بیبدیل فرهنگ و ادب معاصر ایران است. بعد از فوت پدر به جای وی به خدمت آستان قدس رضوی درآمد و از طرف مظفرالدین شاه لقب ملک الشعرای آستان قدس رضوی به او داده شد.
🔸ایشان در دوران استبداد صغیر روزنامه خراسان و پس از آن روزنامه بهار را در مشهد منتشر کرد. یک سال بعد مردم خراسان او را به نمایندگی مجلس برگزیدند. پس از تاسیس دانشگاه تهران در دانشکده ادبیات به تدریس مشغول شد و تا آخر عمر قلم زد.
🔹آزادی و وطن از مضامین عمومی شعر بهار بود. از ویژگیهای شعر بهار این است که اندیشههای اجتماعی جدید را در قالب شعر و قصیده و قطعه و مثنوی مطرح کرده است.از ترکیب بندی های معروفش «آیینه عبرت» میباشد.
🔸با شروع انقلاب مشروطیت به سلک آزادی خواهان پیوست و بعد از سقوط محمدعلی شاه به نمایندگی مجلس سوم انتخاب شد و در زمان معرفی کابینه قوام السلطنه در ۲۵ بهمن ۱۳۲۴ وی به سمت وزیر فرهنگ انتخاب شد.
🔹از مهمترین آثار وی میتوان به سبک شناسی نثر فارسی، مجموعه اشعار، دستور زبان فارسی و دروس دانشکده ادبیات اشاره کرد.
🔸محمد تقی بهار سرانجام در اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ چشم از جهان فرو بست و در باغ آرامگاه ظهیرالدوله در تهران به خاک سپرده شد.
#آذر_۱۸
#ملک_الشعرای_بهار
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌درگذشت آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی
🔹 سید محمدرضا گلپایگانی ۸ ذیقعده ۱۳۱۶ ق دربخش گوگده گلپایگان چشم به جهان گشود. پدرش سید محمد باقر امام، عالمی معروف به زهد و تقوا بود. علوم دینی را در اراک و قم نزد اساتیدی چون حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، میرزای نایینی، سیدابوالحسن اصفهانی و آیت الله بروجردی گذراند. بزرگانی همچون مرتضی مطهری، سید اسدالله مدنی، محمد مفتح و نیز آیات عظام مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی و جعفر سبحانی از جمله شاگردان ایشان بودند.
🔸 آیت الله گلپایگانی پس از فوت آیت الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ در جایگاه مرجعیت تقلید شیعیان قرار گرفت. ایشان از شیخ عبدالکریم حائری اجازه اجتهاد و از شیخ عباس قمی اجازه روایت داشت.
🔹 آیت الله گلپایگانی حکومت پهلوی را نامشروع میدانست و از حامیان امام خمینی (ره) در مبارزه با رژیم شاه بود.
🔸از جمله خدمات فرهنگی و اجتماعی این مرجع عالیقدر: تاسیس بیمارستان، دارالقرآن، مدارس علمیه، مجمع جهانی اسلامی درلندن و موسسه خیریه حضرت ولیعصر (عج) می باشد. از ایشان تالیفات بسیاری به جا مانده که موضوعات فقه، قواعد فقهی، فقه استدلالی، فقه فتوایی، سرگذشتنامه و شعر را دربرمیگیرد.
🔹آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی سرانجام پس از طی دوره کوتاه بیماری در ۱۸ آذر ۱۳۷۲ دار فانی را وداع گفت و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شد.
#تقویم_تاریخ
#آذر_۱۸
#سید_محمد_رضا_گلپایگانی
✾📚 @Dastan 📚✾
📝』ابراهیم همیشه به دوستانش میگفت: قبل از اینکه آدم محتاج به شما رو بیاندازد و دستش را دراز کند. شما مشکلش را بر طرف کنید. او هر یک از رفقا که گرفتاری داشت، یا هر کسی را حدس میزد مشکل مالی داشته باشد کمک میکرد. آن هم مخفیانه، قبل از اینکه طرف مقابل حرفی بزند. بعد میگفت: من فعلاً احتیاجی ندارم. این را هم به شما قرض میدهم. هر وقت داشتی برگردان. این پول قرضالحسنه است. ابراهیم هیچ حسابی روی این پولها نمیکرد. او در این کمکها به آبروی افراد خیلی توجه میکرد. همیشه طوری برخورد میکرد که طرف مقابل شرمنده نشود.
📚』برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم
شهید_ابراهیم_هادی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان گلایهی یک مادر در عالم برزخ از فرزندش!
🎙استاد عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴مادر آیت الله بروجردی
آیت الله مرحوم شهید مرتضی مطهری می فرمایند: در شهر بروجرد: به مدت ده شب برای تبلیغ رفته بودم، دوست داشتم توسط بزرگان شهر از احوالات مرجع بزرگ آیت الله العظمی بروجردی مطلع شوم. پیرمرد نود ساله این طور برایم تعریف کرد، که تمام کوشش ما در آن زمان این بود که او را به وقت شیر خوردن با وضو و طهارت شیر بدهد. این مادر بزرگوار در شبی سرد به غسل نیاز داشت و امکان بیرون آمدن از خانه برایش نبود، با توکل و توسل با آب سرد غسل کرد، آنگاه پستان به دهان بچه گذاشت. توجه معنوی مادر و زحمات مخلصانه ی پدر کسی را به دنیای اسلام تحویل داد که باعث تحولات عظیمی از نظر علمی و عملی و اخلاقی در حوزه های علمیه شیعه شد.
📚زنان در آخرالزمان
داستانهای آموزنده
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تودهنی حجه الاسلام حامد کاشانی به حجاب استایلها که با دروغهاشون جیب مردم بدبخت رو میزنن
✾📚 @Dastan 📚✾
📣 شوخى زن و شوهر با رضايت خداوند
سمان فارسى حكايت نمايد:
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر پدرش ، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله وارد شد.
وقتى رسول خدا چشمش بر چهره فاطمه افتاد، او را گريان و غمگين ديد، به همين جهت علّت را جويا شد؟
حضرت زهراء سلام اللّه عليها در پاسخ پدر اظهار داشت : اى رسول خدا! روز گذشته بين من و همسرم ، علىّ بن ابى طالب عليه السلام جريانى اتّفاق افتاد كه با يكديگر ضمن صحبت ، شوخى و مزاح مى كرديم و من جمله اى را به عنوان شوخى به شوهرم گفتم ، كه موجب ناراحتى او شد.
و چون احساس كردم كه همسرم ناراحت است ، از سخن خويش غمگين و پشيمان گشتم و از او خواهش كردم تا از من راضى و خوشحال گردد.
و او نيز عذر مرا پذيرفت و شادمان شد و با خنده روئى با من مواجه گشت و احساس كردم كه از من راضى مى باشد؛ ولى اكنون از خداى خود وحشت دارم كه مبادا از من خشمگين و ناراضى باشد.
رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله با شنيدن چنين مطالبى اظهار نمود: اى دخترم ! همانا رضايت و خوشنودى شوهر همانند رضايت و خوشنودى خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتى شوهر سبب نارضايتى و ناراحتى خدا مى گردد.
و سپس افزود: هر زنى كه خداوند را همچون حضرت مريم عبادت و ستايش كند؛ وليكن شوهرش از او ناراضى باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمى گيرد.
اى دخترم ! بدان كه بهترين اعمال ، فرمان بُردارى و تبعيّت از شوهر است ، البتّه در مواردى كه خلاف اسلام و قرآن نباشد بعد از آن ، بهترين كارها براى زن ريسندگى است ، يعنى كارهاى سبك و فردى ، به دور از نامحرمان را انجام دهد.
اى دخترم ! هر زنى كه زحمات و مشقّات خانه دارى را تحمّل كند و خانه دارى نمايد و براى رفاه و آسايش اعضاء خانواده اش تلاش نمايد، همانا او اهل بهشت خواهد بود.
📚حقاق الحقّ: ج 19، ص 112 و 113، داستان مفصّل است ، علاقه مندان مراجعه نمايند.
✾📚 @Dastan 📚✾
فقط یک چیز در زندگی،
زیبا به شمار میآید
و آن شادیست...
هیچگاه نگذارید غم جای شادی رو بگیرد
✾📚 @Dastan 📚✾