خاطره ای از دوران کودکی حافظ کل قرآن سید محمد حسین طباطبایی
میخواهم خاطرهای را نقل کنم که مرتبط با بحثمان هم باشد. به خاطر دارم که یکی دو سال بعد از برنامههایی که در مکه و ایام حج در سال ۱۳۷۶ داشتیم، آنجا برای خانواده وزیر کشور عربستان هم برنامه اجرا کردیم و بعد هم برگشتیم. خوب این اجرای برنامه ما، بین خانواده سلطنتی عربستان خیلی پیچیده بود و بین خانوادههای خودشان نقل میشد که مثلا این بچه آمده و برنامه اجرا کرد و این طور قرآن میخواند و... به این صورت افراد دیگر و خانواده سایر مقامات عربستان هم مطلع شده بودند. به هر حال دو سال بعد از آن تهران، پیش سفیر آن زمان ایران در عربستان بودیم، ایشان میگفت که یکی از مقامات عربستان، پسر امیر عبدالله، معروف به امیر ترکی، با چند نفر هیئت همراه آمدند کاخ نیاوران و گفتند:«میخواهیم با آقای طباطبایی هم یک دیداری داشته باشیم». البته به صورت رسمی نیامده بودند، ما رفتیم آنجا و تقریبا ساعتهای نه و نیم، ده شب بود، نشستیم و ایشان کمی صحبت کرد و بالاخره گفت که ما وصف شما را که آمدید در کاخ سلطنتی و آنجا برنامههایی را داشتید شنیدیم. حالا آمدهایم خودمان از نزدیک ببینیم. به او گفتند که ایشان حافظ قرآن هستند از هر جای قرآن که دوست دارید، میتوانید سؤال کنید. امیر به مبل لم داده بود؛ البته با یک تکبر خاصی و گفت:«نه، من سؤال حفظ از ایشان ندارم». گفتند:«چه سؤالی از ایشان دارید؟» گفت:«برای من شعر بخوان». گفتند:«ایشان معروف نیست که شعر حفظ کرده باشند. ایشان حافظ قرآن هستند». اصرار کردند که نه شعر بخواند، حالا به لطف خداوند؛ چون زبان عربی را کار میکردیم، بسیاری از شعرهای عربی را که در مدح اهلبیت علیهمالسلام بود و بعضی از اشعاری که خود اهلبیت علیهمالسلام سرودند، اینها را حفظ کرده بودیم. خدا لطف کرد بین تمامی اشعاری که حفظ کرده بودم، یک شعر خیلی مناسب را انتخاب کردم، همان شعر معروف امام هادی علیهالسلام را که در مجلس متوکل، خوانده بودند، در وصف پادشاهان که بالاخره آخر و عاقبت تمام خوشیهایی که اینها داشتند چه میشود؛ خیلی با جزئیات آنجا گفته میشود که خیلی جالب است. شعر نزدیک یک صفحه است و من هم همهاش را حفظ بودم و خیلی شمرده شمرده از ابتدای آن شروع کردم به خواندن و نگفتم که شعر از کیست و برای چه کسی خوانده است. شروع کردم به خواندن خیلی شمرده شمرده و با همان شیوهای که خودم در زمان بچگی داشتم، خیلی احساسی میخواندم، بعد دیدم که یواش یواش وقتی به وسطهای شعر رسیدم، هر چه بیشتر میگذرد، این شخص خودش را بیشتر جمع و جور میکند، اول خیلی متکبرانه نشسته بود؛ اما از اواسط شعر به بعد خودش را جمع کرد، دیدم چشمانش سرخ شده، خیلی متأثر شده تا رسیدم به آخر شعر، دیدم اشک توی چشمانش جمع شده در واقع همه را تطبیق داده بود به خودش؛ بعد هم خیلی تشکر و تقدیر کردند!
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬🎤شهاب عباسی مجری صدا و سیما از استقبال بی نظیر مردم میگه 🎤🎬
🎯4 تا 7 کیلو کاهش وزن در یک ماه
🎯از بین بردن نفخ بدن
🎯کاهش فشار و قند خون
🎯کاملا گیاهی و دارای مجوز وزارت بهداشت
🟢برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبت سفارشتون همین حالا روی لینک زیر بزنید تا از تخفیف ویژه ما برخوردار شوید👇🏻📲
https://landing.saamim.com/WBCKP
https://landing.saamim.com/WBCKP
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 داستان معجزه امام هادی
(علیهالسلام) برای یکی از یاران
🎙 حجتالاسلام مسعود عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺👆👆👆توجه📣🌀 توجه 📣🌀
حراج نصف قیمت شال و روسری
مستقیم و بی واسطه از تولید کننده بخر 😍
کانال شال و روسری متنوع
روسریی که۵٠٠تومنیو اینجا زیر٢٠٠تومن بخر 😳
روی لینک بزن و وارد کانال شو👇
https://eitaa.com/joinchat/2358050820C46d6e88844