: ۱. چگونه ممكن است انسانى ۳۰۹ سال بدون آب و غذا زنده بماند؟
۲. كسانى كه براى مدّت كوتاهى بسترى مى شوند و نمى توانند راه بروند، پس از بهبودى بايد فيزيوتراپى شوند تا به تدريج قادر بر راه رفتن شوند. اصحاب كهف چگونه پس از اين مدّت طولانى به راحتى از جاى خود برخاسته و راه رفتند؟
۳. هدف از اين خواب طولانى چه بود؟
پاسخ اين سؤالها در مباحث آينده خواهد آمد، امّا در اين جا به پاسخ سؤال سوم مى پردازيم.
هدف از اين خواب طولانى سه چيز بوده است
الف) خداشناسى؛ خداوند مى خواهد علم و قدرت خود را به بندگانش نشان دهد، كه اگر او اراده كند، انسان مى تواند ۳۰۹ سال بدون آب و غذا زنده بماند.
ب) يادآورى معاد؛ زنده شدن مردگان (معاد جسمانى) كه شبهه بسيارى از مردم آن عصر و زمان بود، خداوند با اين حادثه كه براى اصحاب كهف ايجاد كرد به مردم فهماند زنده كردن مردگان براى او كار سختى نيست، چرا كه بيدار شدن از خواب بعد از ۳۰۹ سال شبيه معاد است.
ج) نصرت و يارى خدا؛ مطلب ديگر اين كه اگر كسى خود را به خدا بسپارد و در راه او قدم بردارد، خداوند به بهترين وجه او را نصرت و يارى مى دهد.
همان گونه كه در آيه ۱۶۰ سوره آل عمران مى خوانيم:
« «إِنْ يَنْصُرْكُمْ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى يَنْصُرُكُمْ مِّن بَعْدِهِ»؛ اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد؛ و اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او، شما را يارى كند؟ ».
----------
[۱]: سوره كهف، آيه ۹.
[۱]: سوره كهف، آيه ۱۰.
[۲]: تفسير نورالثقلين، ج ۳، ص ۲۴۴ و ۲۴۵.
[۱]: سوره كهف، آيه ۱۱.
بنابراين هدف از اين خواب طولانى ارائه قدرت الهى و تصويرى از معاد و نصرت و يارى خداست.
« «ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً»؛ سپس آنان را برانگيختيم تا آشكار گردد كه كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر احصا كرده اند». [۱]
اصحاب كهف پس از ۳۰۹ سال از خواب بيدار شدند، در مورد مدّت خواب اختلاف نظر پيدا كردند. عدّه اى معتقد بودند نصف روز و بقيّه عقيده داشتند يك روز خوابيده اند، امّا با توجّه به اين كه اين بحث فايده اى نداشت و هيچ كدام دليلى بر اثبات عقيده اش در دست نداشت آن را رها كرده، و تلبيخا را مأمور تهيّه موادّ غذايى كردند. و به او سفارش نمودند كه با احتياط كامل و به صورت كاملًا محتاط در شهر رفت و آمد كند، تا كسى متوجّه هويّت واقعى او نشود. ادامه داستان در آيات مفصّل خواهد آمد.
----------
[۱]: سوره كهف، آيه ۱۲.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
ادلّه جواز تقيّه
حداقل از سه آيه قرآن جواز تقيّه استفاده مى شود. توجّه فرماييد:
الف) خداوند متعال در آيه ۲۸ سوره مؤمن مى فرمايد: « «وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّى اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَّبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَايَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ»؛ و مرد مؤمنى از فرعونيان كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت: آيا مى خواهيد مردى را به قتل برسانيد به خاطر اين كه مى گويد پروردگار من خداوند يگانه است، در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد، (لااقل) بعضى از عذاب هايى را كه وعده مى دهد به شما خواهيد رسيد؛ خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمى كند».
اين شخص، كه آيه شريفه در مورد او سخن مى گويد، تنها انسانى بود كه در آن زمان به حضرت موسى عليه السلام ايمان آورده بود، ولى از تقيّه استفاده مى كرد و عقيده واقعى اش را در نزد فرعونيان ابراز نمى نمود و آنها تصوّر مى كردند كه او هم از جنس آنهاست، و همين مسأله باعث شد كه پيشنهاد او را در مورد حضرت موسى عليه السلام بپذيرند، و از كشتن آن حضرت صرف نظر كنند.
طبق اين آيه شريفه، تقيّه نه تنها عامل حفظ جان مؤمن آل فرعون شد، بلكه جان حضرت موسى عليه السلام را نيز نجات داد. آقايان وهابىها كه اطّلاعاتشان از معارف قرآنى ضعيف است و تقيّه را جايز نمى دانند، اين آيه شريفه را چگونه تفسير مى كنند؟!
ب) آيه ديگرى كه دلالت بر جواز تقيّه دارد آيه شريفه ۱۰۶ سوره نحل است.
خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد: « «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَّنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»؛ كسانى كه بعد از ايمانشان به خدا كافر شوند (مجازات مى شوند) - به جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند در حالى كه قلبشان با ايمان آرام است- آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظيمى در انتظارشان! ».
اين آيه شريفه در مورد عمّار ياسر نازل شده است. او در چنگال كفّار عنود و كينه توز قريش اسير و گرفتار شده بود. به وى گفتند: «يا از محمّد برائت بجو و اعلام بيزارى كن، و يا سر از بدنت جدا مى كنيم».
عمّار ياسر براى نجات جانش به صورت ظاهرى از آن حضرت برائت جست و بدين وسيله از چنگال آنها آزاد گشت. سپس گريان و نالان به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله رسيد و از آن حضرت پرسيد: «آيا من كافر شده ام؟! » آيه فوق نازل شد كه چنين كسانى كافر نيستند. چگونه وهّابى هاى تندرو بر خلاف اين آيه قرآن كسانى كه با تمسّك به اين گونه آيات قرآن تقيّه مى كنند را كافر و مشرك مى پندارند؟!
ج) سومين مورد از آيات قرآن كه تقيّه را مجاز مى شمارد همين آيات مورد بحث (آيه ۱۹ و ۲۰) از سوره كهف است، كه هم اصل تقيّه را بى اشكال مى داند و هم دليل عقلى آن را بيان مى كند. آن جا كه دوستان تلبيخا خطاب به وى كه مأمور خريد اجناس لازم از محل حكومت دقيانوس شده بود گفتند: « «وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً* إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِى مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»؛ امّا بايد مراقب باشيد و هيچ كس را از وضع شما با خبر نسازد؛ زيرا اگر آنان به شما دسترسى پيدا كنند، سنگسارتان مى كنند، يا شما را به آيين خويش بازمى گردانند؛ و در آن صورت، هيچ گاه روى رستگارى را نخواهيد ديد».
طبق اين آيه شريفه تلبيخا موظّف مى شود به گونه اى رفتار كند كه هيچ كس پى به اعتقادات واقعى او و دوستانش نبرد. يعنى تقيّه كند، و در صورت نياز
عقيده اش را كتمان نمايد. سپس به دليل عقلى لزوم تقيّه در آيه بعد اشاره شده كه همان حفظ جان و جلوگيرى از هدر رفتن خون بدون هيچ اثر و ثمر مهمّى است.
بنابراين، يكى از وظايف ما حفظ نيروهاست، و نبايد بى جهت آن را هدر دهيم، بلكه بايد آن را براى مبارزه، و مقابله با دشمن ذخيره كنيم.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳. مراء و جدال
خداوند در پايان آيه مورد بحث خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اگر مى خواهى با آنان بحث كنى دو اصل را فراموش مكن: نخست اين كه براى آنها دليل ظاهر و آشكار و محكمى ارائه كن. ديگر اين كه خصوصى با آنها بحث نكن، بلكه در حضور مردم و به صورت علنى باشد، تا نگويند با پيامبر صلى الله عليه و آله صحبت كرديم و نبوديد ببينيد كه او را محكوم كرديم».
سؤال: در اين آيه شريفه واژه مراء به كار رفته است. منظور از مراء چيست؟
و نظر اسلام در مورد اين جرّ و بحث هايى كه هر از چندى در جامعه، ميان افراد و گروه هاى مختلف رخ مى دهد چه مى باشد؟
جواب: مراء در اصل لغت به معناى دوشيدن شير از پستان گوسفند و گاو است. سپس به بحث هايى كه مى خواهند نتيجه اى از آن بگيرند نيز گفته شده، ولى بايد توجّه داشت كه مراء بر سه قسم است:
۱. اين كه يك نفر با شخصى ديگر، كه منكر حقيقتى است بحث مى كند و ادلّه محكم و متقنى ارائه مى دهد، تا او را به حقيقت رهنمون گردد. اين گونه بحثها كه هم هدف حق است و هم نيّت خالص اشكالى ندارد. مثل اين با شخصى كه منكر اسلام است بحث مى كند و ادلّه منطقى و محكمى ارائه مى دهد تا او را به اسلام متمايل سازد. اين مراء ممنوع نيست، بلكه گاه واجب است.
۲. سخن حق مى گويد، اما نيّتش حق نيست، بلكه هدفش برترى جويى است، و مى خواهد سخنش را به كرسى بنشاند، اين نوع جرّ و بحثها حرام است.
۳. گاه هم سخن باطل است، و هم قصد برترى جويى است. حرمت اين نوع مراء از قسم دوم شديدتر است. متأسّفانه بسيارى از جرّ و بحث هاى سياسى و مانند آن، از قبيل قسم دوم و سوم است. به دو روايت در اين زمينه توجّه كنيد، تا اهميّت بحث روشن تر و خطر مراء باطل آشكارتر گردد:
الف) پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند: «
لا يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الإيمَانِ حَتَّى يَدَعَ الْمِرَاءَ وَانْ كَانَ مُحِقّاً
؛ هيچ بنده اى به حقيقت ايمان نمى رسد مگر اين كه مراء را ترك كند؛ هر چند سخنش حق باشد». [۱]
اين روايت اشاره به نوع دوم مراء دارد كه سخن حق است، ولى قصد شخص برترى جويى است مى گويد: «مى خواهم بر تو پيروز شوم، بينى ات را به خاك بمالم، آبرويت را ببرم، رسوايت كنم، حرفم را به كرسى بنشانم». بنابراين، تا زمانى كه هدف روشنگرى و كشف حقيقت با استفاده از روش هاى مناسب و ادلّه معتبر است به بحث ادامه بده، اما هر زمان احساس كردى از اين مرز عبور شده و هدف طرف مقابل برترى جويى و پيروزى در بحث و مانند آنهاست، بحث را رها كن، هر چند طرف مقابل از وسايل مناسبى براى رسيدن به آن هدف نامقدّس استفاده كند.
ب) امام صادق عليه السلام فرمود: «
ايَّاكَ وَالِمراءُ؛ فَانَّهُ يُحْبِطُ عَمَلَكَ وَايَّاكَ وَالْجِدالُ؛ فَانَّهُ يُوبِقُكَ. وَايَّاكَ وَكَثْرَةُ الخُصُومَاتِ؛ فَانَّهَا تُبْعِدُكَ مِنَ اللَّهِ
؛ از مراء (نوع دوم و سوم) بپرهيز كه اعمال (و عباداتت نظير نماز و روزه و مانند آن) را حبط و نابود مى كند.
واز جدال (نيز) پرهيز كن كه تو را هلاك مى نمايد. و از دشمنى زياد (و درگيرى فراوان نيز) خوددارى كن، كه تو را از خداوند دور مى كند». [۲]
متأسّفانه در مباحث سياسى، مخصوصاً در جرّ و بحث هاى انتخاباتى اين گونه مراءها و جدالها و خصومتها فراوان است، آثار تخريبى آن هدر رفتن نيروها، ايجاد اختلاف، بغض، كينه، عداوت، و غفلت از مسائل لازم و ضرورى و مهم جامعه است. عقل اقتضا مى كند كه اين گونه مباحث رها گردد، و به مشكلات علمى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه پرداخته شود.
----------
[۱]: ميزان الحكمه، باب ۳۶۸۶، ح ۱۸۸۳۴.
[۲]: ميزان الحكمه، باب ۳۶۸۵، ح ۱۸۸۲۵.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
اشاره
قبل از پرداختن به داستان اصحاب الفيل و با توجّه به اين كه موضوع اين داستان، خانه خدا مى باشد، لازم است درباره كعبه مطالبى مطرح گردد و به سئوالاتى پاسخ داده شود. از جمله: چرا خانه خدا اين همه عظمت و احترام دارد؟ چرا به سوى كعبه نماز مى خوانيم؟ چرا كعبه در مكّه واقع شده است؟
۱. اهميّت و قداست كعبه از نظر قرآن
قرآن مجيد در آيات متعدّدى پيرامون قداست و اهميّت كعبه سخن گفته
است، كه به سه مورد آن اشاره مى شود:
آيه اوّل: خداوند متعال در آيه شريفه ۹۶ سوره آل عمران مى فرمايد:
« «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ»؛ نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) بنا نهاده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است؛ كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است».
چند نكته در اين آيه قابل توجّه است:
الف) نخست اين كه طبق آيه فوق، كعبه اوّلين عبادتگاه بشر بوده است حضرت آدم عليه السلام آن را بنا كرد، و در طوفان نوح عليه السلام ويران شد، و حضرت ابراهيم عليه السلام به كمك فرزندش حضرت اسماعيل عليه السلام آن را تجديد بنا كرد؛ يعنى از زمان حضرت آدم عليه السلام اين خانه بوده است. بنابراين، قديمى ترين معبد جهان بشريّت است.
ب) از واژه «للنّاس» استفاده مى شود كه اين معبد براى خداوند فايده اى ندارد و اساساً خداوند براى جلب منفعت خود آن را نساخته، بلكه براى استفاده مردم آن را بنا كرده است. براى اسلام، ايمان، وحدت، اتّحاد و يك پارچگى مردم ساخته شده است.
ج) سومين مطلب اين كه: اين خانه، خانه مباركى است زيرا مايه هدايت، همبستگى، اتّحاد، قرب الى اللَّه و ديگر آثار و فوايد عالى است.
آيه دوم: در آيه شريفه ۹۷ سوره مائده آمده است:
« «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْىَ وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّماوَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ»؛ خداوند كعبه- بيت الحرام- را وسيله اى براى استوارى و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده؛ و همچنين ماه حرام، و قربانى هاى بى نشان، و قربانى هاى نشاندار را؛ اين گونه
احكام به خاطر آن است كه بدانيد خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است را مى داند؛ و بدانيد خدا بر هر چيزى داناست».
سؤال: منظور از قياماً للناس در آيه فوق چيست؟
جواب: منظور سامان بخشيدن به زندگى انسان هاست، كه شامل زندگى مادّى و معنوى (هر دو) مى شود. زيرا فلسفه و اسرارى كه براى حج گفته شده در حقيقت به منظور سامان بخشيدن به زندگى انسان هاست، به اين اسرارتوجّه فرماييد:
الف) بُعد اخلاقى؛ اگر حجّاج واقعاً به فكر حج و اعمال و مناسك آن باشند و به فلسفه آن بينديشند و پيام هاى آن را دريافت دارند و فقط به فكر سوغات و تهيّه اجناس نباشند، حج يك دوره تهذيب و پالايش اخلاق و تولّد ثانوى است.
ب) بُعد سياسى؛ حج باعث قوّت و قدرت مسلمين است. اگر نمايندگان تمام كشورهاى اسلامى و غير اسلامى كه سكنه مسلمان دارد جمع شوند و در مورد نقاط ضعف و قوّت مسلمانان بحث و گفتگو كنند و نقاط قوّت خويش را تقويت و نقاط ضعف را جبران نمايند، پشت دشمنان را شكسته، و باعث استوار شدن سياست اسلامى خواهد شد.
👇👇