eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحی که شروعش با توست...خورشید دیگر اضافیست... !🌞السلام علیک یا فاطمه الزهرا السلام علیک یا صاحب الزمان... ✿ اَلَّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِڪــَ الفَرَج ✿ 🌹🌹🌹🌹🌹 به رسم هر روز صبح سلام بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْك َ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ الله ُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْن ِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌹🌹🌹🌹🌹 یارَبَّ الحُسَینِ، بِحَقِّ الحُسَینِ،اشفِ صَدرَ الحُسَینِ، بظُهورِالحُجَّة 🌹🍃اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ،فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَکَ،لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَکَ،لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَکَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني🌹🍃 یـــــامهــــــــــدی.. 🌺 اَلَّلـــــهُمَّ عَجِّـــــل لِوَلیـــــِڪَ الفـــــَرَج بسم الله الرحمن الرحيم اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَع َ الرَّجاءُ ؛وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ؛واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْك َ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْت َنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ؛فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَو ْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان ِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْث َ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَة َ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِه الطّاهِرينَ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلا ً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّک الْفَــــــــرَج بِحَقِ اَلْزِینَبْ سَلٰامُ اَللّهْ عَلَیْها 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دعای برکت روز: امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،اللّهُمَّ صَبِّح آل َ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل ِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة ِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ.بحار الأنوارج87/ص356 🌷طرح دوستی با امام زمان عج🌷 🌼هر چه زمان مي گذرد، مردمان زمين افسرده تر مي شوند!!! اين خاصيت دلبستگي به زمـــــان است… خوشا بحـــال آنان که؛ به جاي زمـــان، به صاحــــب الزمــــان دل بسته اند ...🌼 🌸اَللّٰهُمَ عَجِّلْ لِوَليِّکَ الْفَرَج🌸 "دعای غریق" «یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قلبی عَلی دِینِکَ» ای خدای بخشنده! ای مهربان! ای دگرگون کننده دل ها! دلِ ما را بر دینت پایدار ساز. http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
💧💧💧🌈🌈🌈💧💧💧 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 🌈🌈🌈 🌈💧 🌈 💔سرگذشت واقعی : براساس سرگذشت خانوادهٔ خانمی بنام "نقشین" 💧با عنوان : سرنوشت بی رحم 💧قسمت دوازدهم🌈 😞با خودم می گفتم ای کاش رامین زنده بود و من ثمره عشق خودم و او را در آغوش می گرفتم. اوضاع روحی من بهم ریخته بود و نمی توانستم با واقعیت کنار بیایم. با خودم گفتم ای کاش پیش از آنکه باردار شوم از روزبه جدا می شدم تا علاوه بر خودمان موجود دیگری بدبخت نشود. ساینا هفت ماهه بود که توسط یکی از دوستانم با خبر شدم روزبه زن دیگری را به عقد موقت خودش درآورده.😨 😏شاید باورتان نشود اما من اصلا از شنیدن این خبر ناراحت نشدم، حتی به رویش هم نیاوردم. 😏او حق داشت کنار زن دیگری طعم خوشبختی را بچشد. روزبه تا دیر وقت بیرون می ماند و گاهی شب ها به خانه نمی آمد. 😒می دانستم او هم از این وضع ناراحت است اما چه می توانستیم بکنیم؟ ما فقط به خاطر مصلحت با هم ازدواج کرده بودیم. 😊ساینا هر روز بزرگتر می شد و قدمی کشید. اعتراف می کنم که هیچ وقت مادر خوبی برای اونبودم.😔 😔ساینا هم همچون من ساکت و کم حرف و منزوی بود و روزبه را بیشتر از من دوست می داشت. او دختر سربه زیر و درس خوانی بود و استعداد خاصی داشت اما پایش به دبیرستان که رسید عاصی وسرکش شد. 😔دیگر آن دختر حرف گوش کن و مودب نبود و معلم ها از دستش به ستوه آمده بودند. 😔ساینا کلاس دوم دبیرستان بود که از مدرسه به خاطر بی انضباطی ها و بد رفتاریهایش اخراج شد. اولیا مدرسه می گفتند ساینا دختر بی بند و باری است و فساد را در بین بچه ها ترویج می دهد.😨 ساینا هم از خدا خواسته پرونده اش را پرت کرد گوشه ای و به خوشگذرانی با دوستانش مشغول شد. 💧ادامه دارد⬅️ 📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند 🌈💧 🌈💧💧 🌈🌈🌈🌈 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 💧💧💧🌈🌈🌈💧💧💧
و اطمینان داشتم که اگر خودش هم زنده بود بی تردید طلاهایش را با رضایت می داد.فقط حلقه و گوشواره هاي زمردش را دلم نیامد بردارم.همیشه می گفت این گوشواره ها رو خانوم جون(مادر پدرم)به من داده و من هم براي عروسم گذاشتم.راه می رفت و براي همان یک جفت گوشواره سبک وزن،کلی نقشه می کشید.((سر عقد،وقتی عروس گلم،بله را گفت،اینها را به گوشهاي خوشگلش می اندازم!))در آن لحظه تصمیم گرفتم هر طوري شده کاري پیدا کنم و در همان خانه ساکن شوم.دیگر وقتش بود که روي پاهایم بایستم!همان سال در خود دانشگاه در قسمت فرهنگ و معارف،مشغول کار نیمه وقت شدم.چون بیکار بودم و کسی هم در خانه انتظارم را نمی کشید ساعتها در سایت کامپیوتر دانشگاه مشغول برنامه نویسی و تمرین می شدم.این بود که خیلی زود،دربرنامه نویسی مهارت پیدا کردم و پروژه هاي کوچک بچه ها را در ازاي مبلغ ناچیزي قبول می کردم.ترم دوم،به راحتی توانستم شهریه ام را بپردازم و از پس خرج خورد و خوراکم بر آیم.مادر و پدر علی قبول نمی کردند که من به خانه خودم برگردم.اما سرانجام با بحث و گفتگو راضی شان کردم.حوصله تمیز کردن خانه را نداشتم،فقط اتاق اصلی را تمیز کردم ودر اتاق دیگر را بستم.دیگر زندگی ام فقط بین دانشگاه و خانه می گذشت.سعی می کردم فکرم را فقط روي این دوموضوع متمرکز کنم،تا به حال هم در این امر موفق بودم، تا اینکه...تا اینکه تو وارد زندگی ام شدي.تا امروز نگاه و فکرم را از نامحرم دور نگه داشته بودم.اما در مقابل تو،اصلا نمی تونم خودم رو کنترل کنم.دلم به حرف عقلم گوش نمی ده.میدونم آرزوي محالی دارم.تو کجا و من کجا؟طرز تفکرمان،طرز تربیت مان ،طرز زندگی و وضع خانواده هایمان زمین تا آسمان با هم فرق میکنه،اما چه کنم؟دست خودم نیست.حسین ساکت به گلهاي قالی خیره ماند.هوا هنوز روشن بود.به ساعتم نگاه کردم.- واي چقدر دیر شده.بعد رو به حسین کردم:می شه یک تلفن بزنم؟ حسین با سرعت گفت:حتما!آهسته شماره خانه لیلا را گرفتم.با اولین زنگ خودش گوشی را برداشت.گفتم:- لیلا... سلام.صداي پر از نگرانی اش ،فاصله خط را پر کرد:- مهتاب...تو کجایی؟مادرت ده بار اینجا تلفن کرد.- تو چی بهش گفتی؟- نگران نباش!من گفتم تو مجبور شدي بري آزمایشگاه.گفتم اسمت رو روي برد زده بودن و باید می رفتی مشکل ثبت نام در آزمایشگاهت رو حل می کردي...فقط بجنب برو خونه!نفس عمیقی از سر آسودگی کشیدم:خیلی ممنون لیلا جون.وقتی تماس قطع شد،نگاه نگران حسین را متوجه خودم دیدم.با خنده گفتم:- بعضی وقتها دروغ واقعا چیز خوبیه!صورت حسین در هم رفت و با ناراحتی گفت:بار همه این دروغ ها رو شونه منه!تو به خاطر من داري دروغ میگی!خدا منوببخشه. نگاهش کردم.چشمهاي درشت و سیاهش در محاصره مژگان بلند و جعد دار مثل دو موجود زنده به نظر می رسید.چقدر احساس نزدیکی با او داشتم.حسین با دیدن نگاه خیره ام،سر به زیر انداخت.با صدایی که از شدت هیجان می لرزید،گفتم:- حسین،تو زندگی خیلی سختی داشتی.من براي مرگ همه عزیزانت بهت تسلیت میگم و به خاطر غیرت و شجاعت خودت بهت تبریک میگم...با وجود تمام حرفهایی که زدي و فاصله هایی که واقعا بین ما وجود داره،یک سوال ازت می پرسم،دلم میخواد از ته قلبت بشنوم.حسین منتظر ،نگاهم کرد.چند لحظه اي سکوت شد،بعد به سختی پرسیدم:- تو حاضر به ازدواج با من هستی؟ صورت حسین از علامت سوال به علامت تعجب تغییر شکل داد.،بعد یک لبخند زیبا که حس می کردم تمام آن اتاق کوچک و تاریک را روشن می کند،زد و گفت: - چه سوالی!اگر همین الان بهم بگن یک دعاتو خدا مستجاب می کنه،یک چیز،فقط و فقط یک چیز از خدا بخواه ودیگر از خدایت انتظار هیچ نداشته باش،بدون لحظه اي تامل،تو رو از خدا میخوام مهتاب! در حالیکه بلند می شدم گفتم:پس زندگی سختت هنوز تموم نشده،باز هم باید تحمل کنی. حسین دنبالم به حیاط آمد،صدایش می لرزید:- تحمل می کنم مهتاب،هر کار تو و پدر و مادرت بگین،با کمال میل انجام میدم.دلم میخواد هرچه زودتر با پدرت صحبت کنم و حرف دلم رو بزنم.میدونی از این وضع اصلا راضی نیستم.در کوچه را باز کردم به طرف حسین برگشتم و گفتم: - حسین کاري نکن،تا خودم بهت بگم.اونا الان درگیر قضیه ازدواج سهیل هستن.باید کم کم با تو و اخلاق و کردارت آشنا بشن بعد صحبتی پیش بیاد. نزدیک ماشین، هردو ایستادیم.حسین معصومانه گفت:- مهتاب ببخشید که ناراحتت کردم...ولی از طرفی خوشحالم که دیگه حرفی تو دلم نمونده.سبک شدم.لحظه اي بدون فکر،دستم را روي دستش که بالاي در ماشین گذاشته بود،گذاشتم.حسین اگرچه دستش را کشید اما خیلی آرام و آهسته،می دانستم که خیلی برایم احترام قایل است که به خاطر این حرکت توي گوشم نزده،ولی همان یک لحظه هم براي گرفتن انرژي،برایم کافی بود.می دانستم که عاشق شده ام و اصلا هم از این موضوع ناراحت و نگران نبودم. داستان و رمان مذهبی http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💫🌱💫 🌸 💫🌱💫 💫🌱اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد می میرد 🌱ﭼﻪ در درﯾﺎ ✨ﭼﻪ در رؤﯾﺎ 🌱چه در دروغ ✨ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ 🌱چه در خوشی ✨چه در قدرت 🌱چه در جهل ✨چه در انکار 🌱چه در حسد ✨چه در بخل 🌱چه در کینه ✨چه در انتقام انسان بودن، خود به تنهایی یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨ 💠✨ 🌷 روزۍ، پیـــرمــرد دنــــــیا دیده‌ی عـــــارفی به فرزندش چنین نصیحت کرد: 🌷«ای فــرزنــــدم! همیشه تـــــــو را به عبـــادت خـــــــدا و دعای خالصانه به درگاهش توصیه می‌ڪنم؛ 🌷 چــــرا ڪه یڪی از ایـــــن، دو ســـــود را بــرای تـو خواهد داشت: یا گره از مشکلات تو خواهد گشود یا صبری به تو خواهد داد 🌷 تا مشڪلات خــــــــود را به راحتـــی تحمـــل ڪنی و ناله نڪنی و تن خود را فرسوده نسازی و بعد از وفات به‌خاطر این صبر در برابر مشڪلات از صابرین و بهشتیان شوی.» 💟http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
⁉️👈 3 سوال درباره فطره/حتما بخوانید ⁉️ ميهمانی كه فقط شب عيد فطر به خانه انسان بيايد، تكليف فطرهاش چه میشود؟ ✅ فطره او بر عهده صاحب خانه نيست. ⁉️ اگر ميهمان فطره خودش را بدهد، آيا از عهده صاحب خانه ساقط میشود؟ ✅ در فرضی که نان خور محسوب شود اگر با اجازه صاحب خانه و از طرف او فطره خودش را بدهد، از عهده ميزبان ساقط میشود. ⁉️ اگر انسان شب عيد فطر ميهمان داشته باشد و صبح متوجه شود كه عيد بوده؛ آيا فطره آنها بر او واجب است؟ ✅ ناآگاهی از رؤيت هلال، تأثيری در حكم پرداخت فطره ندارد لكن گذشت كه فطره ميهمان يك شبه بر عهده خودش می‌باشد. 🔶پاسخ استفتاء از حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای ↷«ڪلیڪ ڪنید»↶ 🔵http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
امام علی ع علیه السلام از مقابل دکه قصّابی می گذشت. قصاب گفت: ای خلیفه مسلمین گوشت چاق و خوب موجود است. امام علی علیه السلام فرمود: پول آن موجود نیست. قصاب گفت: من مهلت می دهم و صبر می کنم. امام علیه السلام پاسخ داد: من بر نخوردن گوشت صبر می کنم.  و افزودند: خداوند متعال پنج چیز را در پنج چیز دیگر قرار داده است: 🌱عزّت را در بندگی 🌱 ذلّت را در معصیت 🌱 حکمت را در کم خوردن و خالی بودن شکم 🌱هیبت و ابّهت را در روی آوردن به نماز شب 🌱و ثروتمندی و بی نیازی را در قناعت. 📚ارشاد القلوب http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🍃💐🍃
📜زندگینامه شهید نفر اول کنکور پزشکی «احمدرضا احدی»: 🌷شهيد احمد رضا احدي در ٢۵ آبان 1345 در اهواز و در خانواده اي مذهبي و سنتي زاده شد. پدرش درجه دار ارتش و مادر وي خانه دار بود. با شروع جنگ تحميلي همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر خويش (ملاير) بازگشت و تحصيلات متوسطه را در رشته علوم تجربي در پي گرفت و سرانجام در سال 64 در کنکور سراسري دانشگاه ها رتبه نخست را در کل کشور و در همه رشته هاي انتخابي بدست آورد و از اين پس در رشته پزشکي دانشگاه شهيد بهشتي تهران به ادامه تحصيل پرداخت.🌱 شهيد پس از مهاجرت به ملاير و همزمان با تحصيل در دبيرستان ضمن انديشه و تأمل در مسائل گوناگون، ايمان روز افزون خود را به حرکت پوياي انقلاب اسلامي و امام (ره) نشان داد تا آنکه در سال دوم تحصيل در دبيرستان، بر اثر روح کمال خواه و ايمان والاي خويش و به منظور حضور در ميدان هاي جنگ و جهاد لباس رزم بر تن کرد و نخستين بار در عمليات رمضان (سال 61) شرکت جست و در اين نبرد مجروح شد. 🖍 ماجراي اين واقعه در دو قطعه از يادداشت هاي وي با عنوان «ضيافت الله» و «با مرگ» با بياني آکنده از احساس و شور منعکس گرديده است. از اين پس احمدرضا تا هنگام شهادتش پياپي در جبهه هاي جنگ حضور يافت و در تمامي نبردها از نفرات ويژه و فعال گردان ها و دسته ها بود و در مواقع سخت و پيچيده در ميادين نبرد، ديگران را نيز هدايت و مساعدت مي کرد و گاه اتفاق مي افتاد تا يک شبانه روز در ميان سپاه دشمن پنهان مي شد و جز خدا کسي از او خبر نداشت. در مدت چهار سال حضور در جبهه جنگ بارها مجروح شد و در عين حال در بسياري از اين موارد کمتر اتفاق مي افتاد که دوستان و حتي خانواده اش از اين موضوع آگاهي يابند. ☀️ فراست ذهن و طبع لطيف او موجب آن شد که حتي براي بيان مافي الضمير و انديشه خويش از فرمول هاي رياضي و مقوله هاي علمي نيز تعابيري بديع و گيرا به وجود آورد و به راحتي قلم را در بيان مکنونات دروني و مشاهدات خود به کار گيرد و شورانگيزي و عاطفه سيال خويش را در جملات و نوشته هايش جاي دهد. افزون بر اين، گاه طرح ها و نقاشي هايي نيز پديد مي آورد و مهم تر اين که اُنس دائمي با قرآن و ادعيه داشت و بر آن همّت مي گماشت. آن چه که در نگاه نخست از او به نظر مي آمد سادگي و صميميتي بود که بيننده را از ديدار او مجذوب مي ساخت اما در پس اين چهره جذاب و شاداب، نگاه ژرف و قلبي محزون وجود داشت که باعث بي توجهي آن به تعلقات دنيايي گرديده بود و او را با عشق و ايماني خالص راهي ميدان هاي دفاع از دين و ميهنش مي کرد. هميشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر مي ديد و به محاسبه و مراقبت از نفس خويش اهتمام مي ورزيد چنان که اعمال نيک و بد خود را رمز گونه در دفتري جداگانه ثبت مي کرد. 💥 حضور پياپي او در جبهه هاي غرب و جنوب به عنوان يک دانشجوي پزشکي هيچ گاه باعث برتري و غرور وي نمي شد چرا که او دنياي غرور و خودخواهي را سخت سست و بي مقدار مي شمرد✌️. هنگام راز و نياز، حالتي وصف ناپذير داشت آن گونه که دوستان او گفته اند اهل تهجد و شب زنده داري بود. 💕امام (ره) را از ژرفاي جان دوست مي داشت تا بدان حد که وصيت نامه خود را با کوتاه ترين عبارت و در يک جمله به تحقق خواسته ها و سخنان رهبر ومقتدايش مزين کرد: «فقط نگذاريد حرف امام به زمين بماند.همين» و چون حضرت امام (ره) جنگ را در رأس امور خوانده بود، حضور در جبهه را با شگفتي تمام بر دنياي عافيت و سلامت کلاس درس و دانشگاه ترجيح داد. او در شب دوازدهم اسفند ماه سال 65 همراه تني چند از همرزمانش در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد و به لقاءالله پيوست و پس از 15 روز که پيکر خونينش ميهمان آفتاب بود بازگردانيده و درآرامگاه عاشوراي ملاير به آغوش خاک سپرده شد. http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌼🌸🌺🌼🌺🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸 OO═════OO ..........╭╬╮ ◢ ..-_╭▅▇□□█▇▆▅▄▃▂▁(╳)█╮ .....╰═▃_▁∠════▔▔▔ ...........╙O ╙O 🌼 🌻 🍃 🌹 🌾 🌷 🌼 🌸 🌺 🌸 🌼 🍃 🍁🌹 🍃🌸 🌻 🌹🌿 🌷 🌾 🌹 🌼 🍃 🌺 گلباران کانال به مناسبت نزدیک شدن عید فطر تقديم به بچه هاى ڪانال که همشون گل هستن 🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 ‌‌╲\ ╭┓ ‌ ╭🌼╯ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ┗╯ \╲‌