eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💅🏻💅🏻💅🏻 ایده طراحی خوشگل و بانمک🤩 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔴 " اما زن صیغه‌ای‌ام می‌گوید از من باردار است" مردی که به اتهام حمل پوکه فشنگ زندانی شده و سپس متوجه شد همسرش باردار است با شکایت از همسرش مدعی شد کودکی که متولد شده فرزند او نیست. به گزارش شرق، این پرونده یک سال قبل به جریان افتاد و مرد جوانی بعد از آزادی از زندان شکایتی علیه همسرش تنظیم کرد و مدعی شد همسرش به او خیانت کرده است. مرد شاکی گفت: همسرم را به صورت صیغه‌ای عقد کردم و همسر دائمم نیست، اما بعد از اینکه از زندان آزاد شدم متوجه شدم او باردار شده است و کودک را به من نسبت می‌دهد درحالی‌که من اصلا نمی‌توانم بچه‌دار شوم و زن اولم هم به همین دلیل از من جدا شد. من این موضوع را به همسر دومم نگفته بودم و او نمی‌دانست من چه مشکلی دارم. یک روز به زندان آمد و مدعی شد که باردار است و آن‌موقع بود که فهمیدم همسرم به من خیانت کرده و اصلا برایم پاپوش درست کرده و من را به زندان انداخته است. با توجه به شکایتی که این مرد کرده بود، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. مرد شاکی در توضیح شکایتش گفت: چند سال پیش ازدواج کردم، اما چون من و همسرم بچه‌دار نمی‌شدیم بار‌ها به پزشک مراجعه کردیم و تحت درمان قرار گرفتیم. تا اینکه متوجه شدم من امکان بچه‌دارشدن ندارم. به همین خاطر همسرم از من طلاق گرفت و رفت. وی ادامه داد: دو سال قبل با زن جوانی به نام مریم آشنا شدم و او را به عقد موقتم درآوردم و او را صیغه ۹۹ساله کردم، اما مدتی بود با مریم اختلاف پیدا کرده بودم تا اینکه یک سال پیش وقتی از محل کارم به خانه برمی‌گشتم، چند مأمور به من مظنون شدند و در بازرسی از کیفم چند پوکه فشنگ به دست آوردند. وی گفت: من خودم از این ماجرا شوکه شده بودم و نمی‌دانستم پوکه‌های فشنگ چطور از کیفم سر در‌آورده‌اند، اما مأموران مرا بازداشت کردند؛ ۴۰ روز در زندان بودم. در این مدت بار‌ها گفتم احتمالا یک نفر با من دشمنی کرده و برایم پاپوش درست کرده است تا اینکه سرانجام با سپردن وثیقه آزاد شدم. من پس از بازگشت به خانه متوجه شدم همسرم باردار است. از شنیدن این خبر شوکه و به همسرم مشکوک شدم و فکر خیانت او به ذهنم رسید. آنجا بود که احساس کردم همسرم برایم پاپوش درست کرده و پوکه‌ها را در کیفم جاسازی کرده بود تا مرا به دردسر بیندازد. وی ادامه داد: با بارداری همسرم اختلاف‌ها بین ما بیشتر شد. من از همسرم خواستم حقیقت را برایم بگوید، اما قبول نکرد. او می‌گفت: فرزندی که در شکم دارد متعلق به من است و باید بعد از به‌دنیاآمدن فرزندش با نام خودم برای او شناسنامه بگیرم. اما من قبول نکردم؛ امکان آزمایش DNA هم قبل از تولد نوزاد ممکن نبود. به همین خاطر تا به‌دنیاآمدن بچه صبر کردم. حالا به دادگاه آمده‌ام و از همسرم شکایت و درخواست اثبات نسب دارم. با پایان اظهارات این مرد، زن جوان که حالا دو ماه از به‌دنیاآمدن فرزندش گذشته، به قضات دادگاه گفت: زمانی که فرهاد را دیدم، عاشق او شدم. با اینکه زن جوانی بودم و می‌توانستم موقعیت‌های خوبی برای ازدواج داشته باشم از آنجا که او را دوست داشتم تصمیم گرفتم با او باشم. فرهاد به من گفت: برای اینکه خانواده‌اش متوجه نشوند ازدواج کرده، نمی‌تواند من را به عقد دائم خود درآورد و اگر می‌خواهم با او ازدواج کنم می‌تواند من را صیغه کند؛ من هم قبول کردم. می‌دانستم فرهاد تجربه تلخی داشته و همسر اولش او را رها کرده و از ازدواج مجدد می‌ترسد. برای اینکه نشان دهم فقط به خاطر خودش با او هستم شرایط را قبول کردم. بعد از اینکه با هم زندگی مشترکمان را شروع کردیم، متوجه شدم شوهرم مرد بدبینی است و مدام من را تحت نظر دارد تا اینکه مشکلی برایش پیش آمد و او بازداشت شد؛ من اصلا نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاد که او بازداشت شد بااین‌حال وقتی متوجه شدم باردار شده‌ام، فکر می‌کردم این خبر شوهرم را هم خوشحال می‌کند و تلخی‌هایی که در زندگی تجربه کرده را کم می‌کند. وقتی شوهرم این خبر را شنید، به من تهمت زد و مدعی شد که من با کسی دیگر رابطه داشته‌ام، چون پزشکان به او گفته بودند امکان اینکه بچه‌دار شود، وجود ندارد. شوهرم مدام از من می‌خواست تست دی‌ان‌ای بدهم، اما برای بچه خطرناک بود؛ من قبول نکردم و گفتم این کار را نمی‌کنم و باید بچه به دنیا بیاید و بعد من تست بدهم. حالا چندماهی است که بچه به دنیا آمده و شوهرم هم اصلا کمکی به من نمی‌کند که بچه را بزرگ کنم و من به تنهایی و با سختی زیاد خودم بچه را بزرگ کرده‌ام؛ من کاری نکردم که بخواهم محاکمه شوم و حرف‌های شوهرم تهمت است و من از او باردار شدم. بعد از گفته‌های طرفین پرونده قضات شعبه ۱۱ که رسیدگی به این پرونده را برعهده داشتند، برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جز تو خریداری ندارم حســـــین(علیه السلام ) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
10.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خصلت انسان مؤمن... 🎙حجت الاسلام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
‍ 🔵بانویی که امام حسین علیه السلام، سه بار در قبر به دیدنش آمد!🔵 ✳️ائمه اطهار به ویژه امام زمان(علیه السلام) تاکید فراوانی بر مداومت به خواندن زیارت عاشورا داشته اند. 🌟 این زیارت از ناحیه خود خداوند متعال نازل شده و از احادیث قدسی به شمار می رود. 📜از حاج محمدعلی روایت شده که: در یزد مرد صالح و فاضلى بود که به فکر آخرت خویش بود و شبها در مقبره اى خارج شهر یزد که به آن مزار گویند، مى خوابید. 💠این مرد همسایه اى داشت که از کودکى در مکتب و غیره با هم بودند، تا اینکه بعدها باج خواهى و پول زورگرفتن را انتخاب کرد و تا آخر عمر هم چنین مى بود، تا اینکه مرد و در همان مقبره مذکور دفن کردند. 🔴هنوز یک ماه نگذشته بود که حاج محمد على او را در خواب دید، با حالت زیبا و سر حال از نعمت!! 💬او گوید: نزدش رفتم و به او گفتم: تو از کسانى نبودى که در باطن نیکو باشی و کار تو جز عذاب نتیجه اى نداشت، چگونه به این مقام رسیدى؟! ♨️آن مرد گفت: آرى مسئله همانطور است که تو گفتى، من تا دیروز در سخت ترین عذاب بودم، 🌺تا اینکه همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفت و او را در اینجا دفن کردند و اشاره کرد به مکانى که صد ذراع فاصله داشت و در همان شبى که او را به خاک سپردند، حضرت امام حسین(علیه السلام) سه بار به دیدن او آمدند. 🌺و در مرتبه سوم دستور فرمود: تا عذاب را از اهل این قبرستان بردارند، به این جهت حال من نیکو شد و در نعمت و وسعت قرار گرفتم... 💬حاج محمدعلى گوید: با تعجب از خواب بیدار شدم، استاد اشرف آهنگر را نمى شناختم و جاى او را نمى دانستم، در میان بازار آهنگرها جستجو نمودم تا استاد اشرف را پیدا کردم... از او پرسیدم،آیا شما همسر دارى؟ گفت: داشتم، ولى دیشب فوت نمود و او را در فلان جا دفن کردیم... 💥از او پرسیدم: آیا همسر شما به زیارت امام حسین (علیه السلام) رفته بود؟ گفت: خیر... ❓پرسیدم: آیا مصیبت حضرت را مى نمود؟ گفت: خیر. 🔰پرسیدم: آیا او براى امام حسین مجلس مصیبت برپا مى کرد؟ جواب داد: خیر، منظورت از این سوالها چیست ؟ ♻️ آن مرد داستان خواب خود را بیان کرد و گفت مى خواهم رمز آن ارتباط میان او و امام حسین را دریابم. 🔆استاد اشرف گفت: آن زن همواره به خواندن مداومت داشت... 📚شیخ عباس قمی، کتاب شریف مفاتیح الجنان ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✅حکایت‌های پندآموز ✍پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره . مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟» زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.» پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که به او می دهید انجام خواهم داد.» زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرارکرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. دراین صورت امروز شما زیباترین چمن را در کل شهرخواهید داشت» مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک درحالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی راگذاشت. مغازه دارکه به صحبت های اوگوش داده بود، گفت: «پسر از رفتارت خوشم آمد. به خاطراینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به توبدهم.» پسر جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند. 💥کاش ما هم گهگاهی عملکرد خود را بسنجیم. 📚مجموعه شهر حکایات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
اولياءالله 🍀صاحب اولاد شد مرحوم نقل مى کند: مردى خراسانى بین مکه و مدینه در زبده به امام (ع ) برخورد و عرضه داشت : 🔶 فدایت شوم ، من تاکنون فرزنددار نشده ام چه کنم ؟ 💎آن حضرت فرمود: هرگاه به وطن برگشتى و خواستى به سوى همسرت روى ، آیه لا_اله_الا_انت_سبحانک_انى_کنت_من_الظالمین را تا سه آیه بخوان ، ان شاء الله فرزنددار خواهى شد. اجابت دعا امام (علیه السّلام) فرمود: عجب دارم از کسى که غم زده است ، چطور این دعا را نمى خواند: 🌺چرا که خدا وند به دنبال آن مى فرماید: فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین (ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این گونه مؤ منان را نجات دهیم ) نجات از بیمارى (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن (بهبود نیافت ) و مرد ، به او داده مى شود و اگر بهبودى یافت ، خوب شده در حالى که تمام 🔥گناهانش آمرزیده شده است . 💎 (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آیا به شما خبر دهم از دعایى که هر گاه گرفتارى و غم پیش آید آن دعا را بخوانید گشایش حاصل شود؟ 🔶 گفتند: آرى ، اى رسول خدا. 💎 حضرت فرمود: دعاى که طعمه ماهى شد. 📚مفاتیح الجنان ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨گره های زندگی✨ ✍پیرمرد تهیدست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می‌گذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می‌کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس‌اش ریخت و پیرمرد گوشه‌های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می‌گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می‌گفت و برای گشایش آنها فرج می‌طلبید و تکرار می‌کرد: «ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای.» پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می‌کرد و می‌رفت، یکباره یک گره از گره‌های دامنش گشوده شد و گندم‌ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت: «من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود» 👈🏽پیرمرد نشست تا گندم‌های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه‌های گندم روی همیانی از زر💰 ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود. 📜نتيجه گيري مولانای بزرگ از بيان اين حكايت: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفـــتاح راه 📚 حکایت‌های معنوی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودت را به جریان تکرارِ زندگی نسپار ! کارهایی را بکن که انتخابِ توست ، و حال تو را بهتر می کند و در مسیری باش که دوستش داری ؛ حتی اگر مجبور باشی خلاف جریانِ رود ، شنا کنی . سخت است اما ارزشش را دارد ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔞داستان دختر زیبا و پیرمرد حیله گر عیاش روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.  دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد عیاش گفت:...  ادامه این داستان بازشو ڪپی بنر حرام🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا