✅داستان کوتاه و پند آموز
✍️زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
✍🏻هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ...
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
#هر_چه_کنی_بهخود_کنی
#گر_همه_نیک_و_بد_کنی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔆«دست نیازمندُ،چَشمِ مُنتَظِر🔆
🤴نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
👷کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
🔸در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند.
🔹وقتی نوبت به آنان میرسید، سَر کارگرانِ عصبانی که کار نکردهها را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند. اما شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را نا امید برگردانم!
◽️«یا صاحب الزمان!»
◾️مدتهاست در بساط شما خودم را خاک مالی کردهام!
🔸گاهی در نیمهی شعبان،
🔹گاهی جمعهها،
🔸گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهام!
◾️میدانم این کارها، کار نیست و خودم میدانم کاری نکردهام ولی خوب یاد گرفتهام خودم را خاک مالی کنم و در صف، منتظر بمانم تا دستمزد دریافت کنم.
🔅ای پادشاهِ مُلکِ وجود!
🔹این دستهای نیازمند،
🔸این چشمهای منتظر،
🔹این نگاههای پرتوقع،
🔸گدای یک نگاه شمایند!
🔹یک نگاه!
🔸از همان نگاهها که به کارکردههای با اخلاصتان میکنید!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷آرامش حاج قاسم سلیمانی در مواجهه با جنگندههای آمریکایی
🎙خاطره شهید شهید حسین پورجعفری :
🍃بین زمین و آسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم میرفتیم سوریه. نگاهم به حاجی بود، سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشمهایش را بسته بود، انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دو جنگنده آمریکایی را دیدم که مثل لاشخور دورمان میپلکیدند🛫. دلم هری ریخت، ترس برم داشت، فکرم پیش حاجی بود، یک دقیقه گذشت، دو دقیقه، همانطوری که سرش را به صندلی تکیه داده بود چشمهایش را باز کرد. خونسرد گفت: نگران نباش چند دقیقه دیگه میرن😊، دوباره چشم هایش را بست. چند دقیقه گذشت و رفتند.
هواپیما میخواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمت ما حواله شد💥. حاجی رو کرد به خلبان و گفت: ما سریع پیاده میشیم، تو دوباره تیکاف کن.
🛬تا چرخهای هواپیما به زمین خورد و سرعت کم شد پریدم پایین، خلبان دوباره سرعت گرفت و هواپیما از زمین توی چشم به هم زدن از آسمان فرودگاه دور شد و ما تغییر موضع دادیم و آمدیم یک کنج امن👌
تا خودمان را پیدا کنیم چند خمپاره درست خورد همان جایی که پیاده شده بودیم، خدا بخیر گذراند.🌹
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥راز عجیب صحیفهای که نزد #امام_حسن_مجتبی (ع) بود و نام تمام شیعیان در آن ثبت بود ...
🎙حجت الاسلام_انصاریان
#ما_ملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#عاقبت دوستی مجازی با کاظم
زن 26 ساله گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که با «شهرام» ازدواج کردم.
آن روزها فقط دوست داشتم زودتر ازدواج کنم و زندگی مستقلی تشکیل بدهم اما خیلی زود فهمیدم که در انتخابم اشتباه کرده ام. شهرام مرد آرزوهای من نیست
خلاصه زمانی فهمیدم راه را اشتباه رفته ام که دیگر یک سال از ازدواجم میگذشت و اختلافات بین من و همسرم شدت گرفته بود بالاخره پس از مدت ها قهر و آشتی در نهایت دو سال قبل از شهرام جدا شدم اما خلأ های عاطفی که در زندگی ام وجود داشت در فضای مجازی با کاظم دوست شدم و 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/819331137Ccc66733c46
✨﷽✨
🚨 ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت!
✍روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال میکرد و در کنار او، افندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
افندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟ سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ...، اینها چه هدفی را دنبال میکنند؟! مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش میکنیم دوباره چنین نشود. أفندی پرسید یعنی چه؟
شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است. اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد. ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است
📚صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 چطوری از عطسه های حساسیت فصلی جلوگیری کنیم؟
• چای بابونه بنوشید ؛ چای بابونه اثرات آنتی هیستامینی داشته و برای جلوگیری از عطسههای مکرر مفید است. با خوردن روزانه یک لیوان چای بابونه میتوانید به کاهش سطح هیستامینهای موجود در بدن و عطسههای ناشی از آن کمک کنید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔴روزی مردی هوسران تصمیم گرفت زن دوم بگیرد😱
مرد هوسران و بداخلاقی میخواست زن دوم بگیرد از این رو مدام همسرش را اذیت میکرد؛ مدام بهانه گیری میکرد گاه با داد و بیداد گاه با کتک
از قضا همسرش به زور راضی شد تا با او به مراسم خواستگاری بیاید😱
تا شاید از زندگی جهنمی که مرد برایش ساخته بود خلاصی یابد!
روز خاستگاری فرارسید همه چیز مرتب بنظر میرسید و مرد بسیار خوشحال؛
وقتی که مادر عروس درمجلس از همسر اول پرسید آیا او به این وصلت از صمیم قلب رضایت دارد؟
همسر اول از کیفش شیشه ای سرکه درآورد و گفت ...........😱😱
👈ادامه این داستان
جنجالی و پرماجرا در لینک زیر 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨ نشر پیام صدقه جاریه است ✨
🔆 #پندانه
🔸روزی بهلول بر خلیفه وارد شد خلیفه گفت: مرا پندی بده
🔹بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
🔸خلیفه گفت: صد دینار طلا
🔹بهلول پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
🔸خلیفه گفت: نصف پادشاهیام را
🔹بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی چه میدهی که آن را علاج کنند؟
🔸خلیفه گفت: نیم دیگر سلطنتم را
🔹بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است تو را مغرور نسازد، که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
🚨 ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت!
✍روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال میکرد و در کنار او، افندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
افندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟ سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ...، اینها چه هدفی را دنبال میکنند؟! مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش میکنیم دوباره چنین نشود. أفندی پرسید یعنی چه؟
شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است. اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد. ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است
📚صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
‼ پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي کند . امام صادق (ع) فرمود : اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود .
مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني بودند که در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان جوان باز شد . پيامبر گفت که چه مي بيني ؟ گفت : يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود که بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير . اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني ، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تکرار کرد . گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد.
📚از بیانات حجت الاسلام عالی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
قلب زیبا
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد. جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیدهاند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.
ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام میتپید اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکههایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشههایی دندانه دندانه درآن دیده میشد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکهای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود میگفتند که چطور او ادعا میکند که زیباترین قلب را دارد؟ مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی میکنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن؛ قلب تو فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است.
پیر مرد گفت : درست است. قلب تو سالم به نظر میرسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمیکنم. هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او دادهام، من بخشی از قلبم را جدا کردهام و به او بخشیدهام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکهی بخشیده شده قرار دادهام؛ اما چون این دو عین هم نبودهاند گوشههایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیدهام اما آنها چیزی از قلبشان را به من ندادهاند، اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآور هستند اما یادآور عشقی هستند که داشتهام.
امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعهای که من در انتظارش بودهام پرکنند، پس حالا میبینی که زیبایی واقعی چیست ؟ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونههایش سرازیر میشد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعهای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشهای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 آفتکش ارگانیک خانگی بسازید
• یک پرتقال را پوست بکنید. دو فنجان آب جوش روی آن بریزید و بگذارید چند ساعت بماند. بعدآن را صاف کنید. به این محلول چند قطره صابون مایع اضافه کنید و برای دفع آفات استفاده کنید. این حشرهکش برای اسپری در لانه مورچه هم مناسب است
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از بهترین و لذت بخش ترین بازی ها برای قوی شدن عضلات دست کودک 👌👌👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#باغ_مارشال_64
مدارس و دانشکده ها تعطیل شده اند و هر کس که به تهران رفته بود، به شهر و دیار خود برگتشه است. یعنی
آندقر از مادر و برادر و خواهرانت بیزار شدی که سری به شیراز نمی زنی؟ یعنی خانواده سرهنگ آن قدر به تو
محبت دارند و سیما چنان تو را اسیر خودش کرده که ما را فراموش کردی؟
دو روز بعد در میان تعجب سیما عازم شیراز شدم. بگومگوی ما زیاد طول نکشید؛ چون تا حدودی مرا شناخته بود و
می دانست اگر تصمیم بگیرم، عملی می کنم.
سیاوش خیلی دوست داشت با من بیاید ولی چون از چند درس تجدید شده بود؛ پدر و مادرش به او اجازه ندادند.
صبح زود حرکت کردم. بین راه اتومبیل اذیتم می کرد و عاقبت نزدیک سه راهی سلفچگان یک مرتبه خاموش شد.
چون از مکانیکی سر در نمی آوردم؛ مجبور شدم از راننده های کامیون که از آن مسیر عبور می کردند، کمک بگیرم.
راننده ها اصلا توجهی به من نداشتند و به سرعت از کنارم می گذشتند. باالخره؛ کامیونی بالاتر از جایی که اتومبیل
من پارک شده بود، ایستاد به سمت آن دویدم. راننده خیلی جوان بود. مرا شناخت و به اسم صدایم کرد. هرچه فکر
کردم، او را به جا نیاوردم.
عاقبت گفت: منو نشناختی ، نه؟
با شرمندگی گفتم: والله مثل این که تهرون عقل و هوش منو دزدیده، هرچه فکر می کنم...
میان حرفم آمد و گفت: من عباس پسر سیرضا ارسنجونی هستم، با انترناش براتون پغندر می کشیدیم.
بالفاصله او را شناختم. دوباره با او دست دادم و به گرمی حال پدرش را پرسیدم. پدرش سال ها برای ما پغندر به
کارخانه قند مردودشت می برد. عباس آن زمان کمکش می کرد و آرزو داشت روزی گواهینامه پایه یک بگیرد در
ضمن، پسر سر به راهی هم نبود. در حالی که با خوشرویی او را برانداز می کردم، پرسیدم: باالخره به آرزوت
رسیدی وگواهی نامه پایه یک گرفتی؟
از طرز بیانش متوجه شدم بدون گواهی نامه رانندگی می کند. با اینکه اطمینان نداشتم بتواند کاری انجام دهد، ایراد
اتومبیل را برایش توضیح دادم. مانند یک مکانیک با تجربه؛ کمتر از نیم ساعت عیب اتومبیل را رفع کرد. از او تشکر
کردم و برای اینکه زحمتش را به طریقی جبران کنم، با توجه به موقعیت سرهنگ، گفتم اگر در تهران مشکلی پیش
آمد هر کاری از دستم بربیاید کوتاهی نمی کنم. آدرس خانه را برایش نوشتم و از او خداحافظی کردم و به سمت
شیراز راه افتادم.
از اصفهان که گذشتم، خواب چشمانم را گرفته بود. حدود یک ساعت خوابیدم و دوباره راه افتادم. ساعت ده بود که
به شیراز رسیدم. آغوش گرم خانواده به خصوصص مادرم مرا به یاد سخنان آقای مفیدی انداخت که عشق مادر قید
و شرط ندارد و با دیگر عشق ها که گذراست نمی شود مقایسه کرد.
مادرم مرا در آغوش گرفت . ترگل و آویشن صورتم را غرق بوسه کردند و جمشید مثل یک مرد با من احوالپرسی
کرد. از همان ساعت اول گله مادرم شروع شد. می گفت: همه اونهایی که برای درس به تهرون رفته بودن یه ماه
پیش به خونه و زندگی خودشون برگشتن پطور تو نیومدی؟
گفتم: کلاس زبان می رفتم. در ضمن کاری هم برای خودم دست و پا کردم.
خیلی عصبانی شد و با تعجب پرسید: کار؟ مگه تو رفتی تهرون کار کنی؟ مگه پول نداشتی؟ می گفتی برات می
فرستاد.....
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#باغ_مارشال_65
از اینکه موضوع کار را مطرح کردم پشیمان شدم به نحوی به او فهماندم کار به خاطر پول و یا درماندگی نبود. سپس
از درس مشق و بچه ها پرسیدم. جمشید با شهامت و بدون کوچکترین واهمه ای گفت در بیشتر دروس تجدید شده
است.
با پوزخند گفتمک خب تو که حق داری داداش.
ترگل با معدل خوب قبول شده بود. از دائی نصراهلل پرسیدم. مادرم به نشانه تاسف سر تکان داد و گفت: بنده خدا
داداش خیلی وقته حالش خوب نیست. تو خونه بستری شده. متأثر شدم. اگر دیروقت نبود همان شب به او سر می
زدم.
روز بعد، در اولین فرصت به دیدن دائی رفتم. از درد سینه می نالید. تب و لرز هم به سراغش آمده بود. رنگ زرد و
الغری بیش از حد او مرا به فکر واداشت. از داروهایی که پزشک تجویز کرده بود؛ تا اندازه ای حدس زدم بیماری
اش باید خطرناک باشد.
از خداوند برایش آرزوی سلامتی کردم. همان روز با پزشکش که در شیراز سرشناس بود؛ تماس گرفتم. حدسم بدل
به یقین شد. دائی سرطان داشت و حداکثر چهار پنج ماه زنده می ماند قبل از اینکه دایی بمیرد، برایش گریه کردم.
دلم می سوخت. واقعا به او علاقه داشتم . تنها فرد باسواد فامیل بود. زندائی ازبیماری او خبر نداشت و پسر بزرگش
مرتب او را نزد پزشک می برد. به خانه که برگشتم چشمان اشک آلود و حال پریشانم مادر را به شک انداخت از
بیماری دایی پرسید و اینکه چرا روز به روز الغرتر می شود.
گفتم: چیز مهمی نیست و برای این که افکارش را منحرف کنم حرف جمشید و نامزدش به پیش کشیدم.
مادرم گفت: راتس بهمن خان پیغوم فرستاده امشب برای حساب و کتاب میاد اینجا، از یه ماه پیش که محصول رو
برداشت کردن منتظر تو بود. شاید زیبا رو هم با خودش بیاره.
همان شب بهمن خان به خانه ما آمد . برخوردش با من خیلی صمیمی و توام با احترام بود. با خوشرویی حالم را
پرسید و جویای وضع تحصیلم شد. مرتب برای پدرم خدابیامرزی طلب می کرد و افسوس می خورد. کم کم صحبت
زمین و محصول را چیش کشید و صورت فروش را از جیبش بیرون آورد. فروش پغندر برخالف گندم و جو دوبرابر
شده بود. طبق قرارداد می بایست پول حاصل از فروش محصول بین ما و بهمن خان نصف می شد ولی او پس از کسر
مخارج بدون این که یک ریال خودش بردارد همه پول را به ما داد. ناراحت شدم و گفتم: ما درمونده نیستیم که شما
تا این حد ارفاق می کنین.
با خوشرویی و لبخند گفت: بارها گفتم هر چه دارم از صدقه سر بهادرخان دارم و به هیچ وجه به شما ارفاق نمی کنم
و هر کار کردم وظیفه ام بوده.
همچنان که در فکر بودم موضوع سال پدرم را پیش کشید و گفت: باید سال پدرت رو خیلی مفصل برگزار کنیم چون
آدم کوچیکی نبود.
خوشم نمی آمد در زندگی ما و نحوه برگزاری سالگرد پدرم مداخله کند. چهره ام درهم رفت ولی به خاطر مادرم و
جمشید که خیلی ساکت و مودب کنار ما نشسته بود چیزی نگفتم.
خلاصه بعد از بررسی حساب مزرعه خداحافظی کرد و رفت. مادر و جمشید تا دم در بدرقه اش کردند. من با اوقاتی
تلخ گوشه ای نشستم. مادرم قیافه مرا که دید پرسید: چیزی شده؟ چرا مثل آدم های دعایی یه مرتبه دیونه می شی؟
گفتم: به بهمن خان په مربوط که خودشو جلو میندازه و درباره سال پدرم تکلیف معین می کنه؟....
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔞 رابطهی پنهانی پسر با زن عمو!!! 🔞
امیر که امسال دانشگاه قبول شده بود و خوابگاه بود، شب به درخواست زن عموش به خونشون میره.
عموی امیر که کارمند بود هفته ای یکبار خونه می اومد، از قضا اون شب هم خونه نبوده.
شب که میرسه خونه عموش، زنگ خونه رو میزنه وقتی میره داخل زن عمو با دامن کوتاه، تاپ و آرایش زیاد به استقبالش میاد، فرید که جا خورده بود با تعارف روی مبل میشینه و بعد از اینکه زنعمو شربت براش میاره کنارش میشینه و در زن عمو کمال تعجب شروع میکنه به…😱
👇 🔞👈 ادامه این ماجرای واقعی باز شود::
📕✅برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
🔴روزی مردی هوسران تصمیم گرفت زن دوم بگیرد😱
مرد هوسران و بداخلاقی میخواست زن دوم بگیرد از این رو مدام همسرش را اذیت میکرد؛ مدام بهانه گیری میکرد گاه با داد و بیداد گاه با کتک
از قضا همسرش به زور راضی شد تا با او به مراسم خواستگاری بیاید😱
تا شاید از زندگی جهنمی که مرد برایش ساخته بود خلاصی یابد!
روز خاستگاری فرارسید همه چیز مرتب بنظر میرسید و مرد بسیار خوشحال؛
وقتی که مادر عروس درمجلس از همسر اول پرسید آیا او به این وصلت از صمیم قلب رضایت دارد؟
همسر اول از کیفش شیشه ای سرکه درآورد و گفت ...........😱😱
👈ادامه این داستان
جنجالی و پرماجرا در لینک زیر 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴خواندن زیارت عاشورا و ترّحم حضرت عزرائیل و بهترین حالات و مقامات در برزخ❗️
🍃در شب 26 ماه صفر 1236 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل ملك الموت(ع) را ديدم پس از سلام پرسيدم از كجا مي آيي؟
فرمود: از شيراز مي آيم و روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم.
گفتم: روح او در برزخ در چه حال است؟
فرمود: در بهترين حالات و در بهترين باغهاي عالم برزخ و خداوند هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را ميبرند.!
گفتم: براي چه عملي از اعمال به چنين مقامي رسيده است؟
آيا براي مقام علمي و تدريس و تربيت شاگردان؟ فرمود: نه! گفتم: آيا براي نماز جماعت و رساندن احكام دين به مردم؟ فرمود: نه! گفتم: پس براي چه؟
فرمود: براي #زيارت_عاشوراء (مرحوم ميرزاي محلاتي سي سال آخر عمرش زيارت عاشوراء را ترك نكرد و هر روزي كه بيماري يا امري كه داشت و نمي توانست بخواند نايب ميگرفته است).
چون شيخ از خواب بيدار مي شود فردا به منزل آية اللّه ميرزا محمّد تقي شيرازي مي رود و خواب خود را براي ايشان نقل مي كند.
مرحوم ميرزا تقي گريه مي كند و از ايشان سبب گريه را مي پرسند؟
ميفرمايد: ميرزاي محلاتي از دنيا رفت و استوانه فقه بود، به ايشان گفتند: شيخ خواب ديده واقعيت آن معلوم نيست!
ميرزا فرمود: بلي خواب است اما خواب شيخ مشكور است نه افراد عادي، فرداي آنروز تلگراف فوت ميرزاي محلاتي از شيراز رؤياي شيخ مرحوم آشكار ميگردد.
📗ترجمه كامل الزيارات ص 446
→ | شیخ احمد ڪـافی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
آثار زیارت عاشورا:
☀️امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند :
✨زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می کنم:
✨اول، زيارتش قبول شود
✨دوم، سعی و کوشش او شکور باشد
✨سوم، حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا اميد از درگاه او برنگردد، زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد .
📚بحارالانوار جلد ۹۸ صفحه۳۰۰
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✅داستان کوتاه و پند آموز
✍زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
✍🏻هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ...
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
#هر_چه_کنی_بهخود_کنی
#گر_همه_نیک_و_بد_کنی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
‼پیامبراکرم(ص) فرمود: برای اعمال بندگان سه دفتر هست؛
❶ دفتری که خدا چیزی از آن را نمی آمرزد.
❷ دفتری که خدا به آن اهمیت نمی دهد.
❸ دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی گذرد.
سپس فرمود: دفتری که خدا چیزی از آن را نمیآمرزد، شرک به خدا است.
دفتری که خدا به آن اهمیت نمیدهد، ستمی است که بنده میان خود و خدا به خویشتن کرده است. مانند روزهای که خورده یا نمازی که ترک کرده و خداوند اگر بخواهد آنرا میبخشد و از آن می گذرد.
و اما دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمیگذرد ستمهائی است که بندگان به یکدیگر کردهاند که ناچار باید تلافی شود.
📚 نصایح، نوشته مرحوم آیت الله مشکینی
احادیث الطلاب
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
🔴چگونه گناه نکنم
✍شهید مطهری :اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد میکند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان میشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛ یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول میکند. یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می کنم، اگر روی طاقچه ای یا در جعبه ای بگذارم طوری نمی شود.
ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می خواهد وادار می کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می شود؛ در رختخواب فکر می کند، در بازار فکر می کند، همین طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند.
📚تعلیم و تربیت در اسلام، ص278
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
بسم الله الرحمن الرحیم
حتما تا آخر بخونید
✅اطلاعاتی در مورد پیامبران(ع)
🍃 4 نفر از پیامبرانی که عرب.زبان بودند:
- حضرت هود(ع)
- حضرت صالح(ع)
- حضرت شعیب(ع)
- حضرت محمد(ص)
.🍃 پیامبرانی که هرگز ازدواج نکردند:
- حضرت عیسی(ع)
- حضرت یحیی(ع)
🍃 پیامبرانی که با هم برادر بودند:
- حضرت موسی(ع) و حضرت هارون(ع)
- حضرت اسماعیل(ع) و حضرت اسحاق(ع)
🍃 پیامبرانی که پدر و پسر بودند:
- حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع)
- حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسحاق(ع)
- حضرت یعقوب(ع) و حضرت یوسف(ع)
🍃 پیامبرانی که در کنار مزار حضرت علی(ع) مدفون هستند:
- حضرت آدم(ع)
- حضرت نوح(ع)
- حضرت صالح(ع)
- حضرت هود(ع)
🍃 پیامبرانی که دو نام داشتند:
- حضرت محمد(ص)- احمد
- حضرت یونس(ع)- ذوالنون
- حضرت عیسی(ع)- مسیح
- حضرت خضر(ع)- ملیقا
- حضرت یعقوب(ع)- اسرائیل
- حضرت یوشع بن نون(ع)- ذوالکفل
🍃 حضرت یونس(ع) چند شبانه.روز در شکم ماهی بودند؟
- 7 شبانه.روز
🍃 تعداد پیامبرانی که در بنی.اسرائیل مبعوث شدند:
- 600 پیامبر
🍃 پیامبرانی که در زمین کربلا بر مصیبت امام حسین(ع) گریستند:
- حضرت آدم(ع)
- حضرت ابراهیم(ع)
- حضرت موسی(ع)
- حضرت اسماعیل(ع)
- حضرت نوح(ع)
- حضرت عیسی(ع)
🍃 پیامبرانی که پادشاه روی زمین بودند:
- حضرت سلیمان(ع)
- حضرت ذوالقرنین(ع)
🍃 آخرین پیامبری که وارد بهشت می.شود؟
- حضرت سلیمان(ع)
🍀پیامبرانی که با هم، هم.عصر بودند؟
- حضرت خضر(ع)
حضرت موسی(ع)
حضرت شعیب(ع)
- حضرت ابراهیم(ع)
حضرت لوط(ع)
حضرت یعقوب(ع)
حضرت یوسف(ع)
🍃 پیامبرانی که مقام امامت هم داشتند؟
- حضرت محمد(ص)
- حضرت ابراهیم(ع)
🍃 کدام پیامبر(ع) در کشور ایران مدفون است؟
- حضرت دانیال نبی(ع) در شهر شوش دانیال
🍃 کدام یک از پیامبران را سر بریدند؟
- حضرت یحیی(ع)
🍃قبر حضرت موسی(ع) توسط چه کسی کنده شد؟
- حضرت عزرائیل(ع)
🍃 کدام پیامبر(ع) داماد یکی دیگر از پیامبران(ع) بود؟
- حضرت موسی(ع) داماد حضرت شعیب(ع) بود!
دعا براي يك بار در عمر
روايت شده از حضرت محمد(ص)
هركس اين دعا را در هر وقت که بخواند گويا:
360 حج ادا نموده
360 قرآن ختم كرده
360 غلام آزاد نموده
360 دينار صدقه داده
در همان حال حضرت جبرائیل(ع) نیز خطاب به حضرت محمد(ص) فرمودند:
يارسول الله:
هربنده ای از بندگان خدا اين دعارا بخواند
«اگر چه يك بار در عمر»ع
خداوند به عظمت و حرمت و جلال خود قسم خورده که برای او هفت چيز ضامن ميشوم:
1-از او فقر و تنگ دستی رفع ميشود
2-از سوال منكر و نكير در امان ميماند
3- او را به سهولت از پل صراط عبور ميدهم
4-اورا از مرگ ناگهانی محفاظت ميكنم
5- داخل شدن در جهنم را برای او حرام ميكنم
6-از تنگی قبر او را حفاظت ميكنم
7- از خشم وغَضَبْ پادشاه ظالم او را امان ميدارم؛
و اين است دعا:
بِسمِاللّٰهِ الْرَّحمٰنِالْرَّحیم
لا اله إلا اللهُ الجليلُ الجبّار
لا اله إلا اللهُ الواحدُ القهّار
لا اله إلا اللهُ الكريمُ الستّار
لا اله إلا الله الكبيرُ المُتَعالْ
لا اله إلا الله وَحْدَهُ لا شريكَ لهُ إلَهاً واحداً، ربَّاً و شاهداً، اَحَداً و صمداً و نحنُ لهُ مُسْلِمونْ
لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ عابدونْ
لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريكَ لهُ إلهاً واحداً ربَّاً و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ قانِتونْ
لا اله إلا الله وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحن له صابرونْ
لا اله إلا اللهُ مُحَّمدٌ رسولُ الله
اللهُمَ إليكَ فَوَّضْتُ أمريْ و عليک تَوَكَلتُ يا أرحمَ الراحمينْ
«صدق الله و صدق رسول الله الكريم»
این پیام رو در حد توانت منتشركن ؛ الان یه دست میذاری رو دکمه میفرستی و فراموشش میکنی ولی روز قیامت چنان ثوابی برات داره که غافلگیرت میکنه .
مطمئن باش
( و خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند) قرآن کریم
: آيا مي دانيد فايده گفتن,)
(بسم الله الرحمن الرحيم)
در آغاز هر كاري چيست؟
اگر شما عادت كنيد كه در ابتداي هر كاري بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد ، فردا در روز قيامت وقتي نامه اعمالتان بدستتان داده مي شود
قبل از آنكه آن را بخوانيد
بسم الله الرحمن الرحيم مي گوييد
و ناگهان مي بينيد كه همه گناهانتان
از نامه اعمالتان پاك شده است
مي پرسيد چه شد ؟
در اين زمان ازطرف خداوند
ندايي مي آيد
كه اي بنده ، تو ما را
با نام رحمن و رحيم فراخوانده اي
پس ماهم باتو مقابله به مثل كرده ايم
و گنا هانت را بخشيده ايم
حالا اگر مي خواهي
اين را براي كسي بفرستي
اول بسم الله الرحمن الرحيم بگو .
✅یک نکتــــه مهم : نگو که دستم بنده ... همجوره پخشش کن.بسم الله
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 پشت پرده تخفیف های ویژه فروشگاههای زنجیرهای !
بعله دیگه مشتری بیچاره هم فکر میکنه کلی سود کرده...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🌸اگر موقع طبخ مرغ، دست بر قضا متوجه شدید که در خانه پیاز ندارید نباید بابت بوی زهم آن نگران شوید👇در این مواقع باید سراغ هویج بروید کافی است یک عدد هویج را درسته یا خرد کرده همراه مرغ در حال طبخ بپزید تا بوی زهم آن گرفته شود هویجدر عین حال باعث خوشمزه تر شدن و لعاب دار شدن آب مرغ شما هم خواهد شد....🍗🥘
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚قصه فداکاری اسب سیدالشهدا(ع)
چون حضرت به زمين افتاد، اسب آن جناب ازمولاي خود حمايت مي كرد ، بر سواران مي پريد و آنها را اززين به زمين مي كشيد ، و با لگد مي ماليد و مي كشت تا آنكه چهل نفر راكشت ، آنگاه خود را به خون امام حسين (ع) آغشته نمود، بلند شيهه مي كشيد و دستها به زمين مي كوفت، وبه طرف خيمه ها مي رفت.(1) درروايت امام صادق (ع) چنين آمده است ... ( واسب امام حسين (ع) يال و كاكل خود را بخون او آغشته كرد ، وشيهه كنان به سوي خيمه هامي –دويد. چون دختران پيغمبر صداي شيهه اسب را شنيدند ازخيمه ها بيرون دويدند ، واسب را بي صاحب ديدند ، دانستند كه حسين (ع) كشته شده، امّ كلثوم دست برسرنهاد و ندبه مي كرد و مي گفت: وا مُحَمَّداهُ،
اين حسين است كه دربيابان افتاده و عمّامه و ردايش به غارت رفته...(2)
علامه مجلسي رحمة الله نقل مي كند:
اسب حسين (ع) ازدست لشكر گريخت ( چون عمرسعد ملعون گفته بود او رابگيريد و نزد من بياوريد ) و كاكل بخون حضرت آغشته كرد و به سوي خيمه زنان دويد وشيهه مي كشيد ، ونزد خيمه ها سربه زمين نهاد تا جان داد .
📚بحار الانوار : 45/ 56
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
عبرت بگیریم:
اقای قرائتی نقل کرد:
روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت
داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد:
روزی شخص ثروتمندی یک من انگور خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و
خود به سر کاری که داشت رفت.
عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالش
گفت لطفا انگور را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم،
همسرش با خنده گفت:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم،
خیلی هم خوش مزه و شیرین بود ...!
مرد، با تعجب گفت تمامش را خوردید!؟
زن لبخند دیگری زد و گفت بله تمامش را!
مرد، ناراحت شد و گفت:
یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!!
الان هم داری می خندی، جالب است ...!خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت ...
ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد.
همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید، مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت.
به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری کرد.
سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت:
می خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود.
معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و مسجد کرد.
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانه اش برگشت.
همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟
چرا بی جواب و بی خبر!؟
مرد در جواب همسرش گفت:
هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش گفت چطور؟ مگر چه شده!؟
اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت می خواهم.
در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید
البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست!
جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده ام
چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید!؟
و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد.
امام جماعت تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ...
۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،
محبوب ترین مردم، تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
تربت کربلا و زن زناکار
زنی زناکار هرگاه بچه ای از زنا می زایید، آن را از ترس خانواده اش در تنور آتش می سوزاند و جز مادرش کسی از کارش آگهی نداشت. چون مرد و او را دفن کردند، زمین او را نپذیرفت و بیرونش افکند. در جای دیگر خاکش کردند، باز چنین شد. خانواده اش به حضرت صادق علیه السلام خبر دادند. حضرت به مادرش فرمود. دخترت چه گناهی در زندگانیش داشت؟
پس مادر کار زشت دخترش را خبر داد. امام علیه السلام فرمود: از زمین او را نمی پذیرد، زیرا مخلوق خدا را به عذاب خدایی معذب می کرده. پس فرمود : قدری حسین علیه السلام در قبرش بگذارید.
چون چنین کردند، زمین قرار گرفت و او را پذیرفت
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662