eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو دیدارهای بعدی مونم نگاه تو به من همون جوری بود بی اعتنا و سرد.اولش با خودم گفتم :این دختره فکر میکنه کیه؟ولی بعدها فهمیدم که تو کی هستی.تو راست میگی دور وبر من پره از دخترهایی که شاید خیلی هاشون ازتو زیباتر و لوندتر دخترهایی که خیلی بیشتر ازتو طنازو دلبر بودن اما تو یه جاذبه ی خاصی داشتی تو مغرورتری اعتماد به نفست بالاست . پشنهاد ازدواج و مادرم داد به نظر اون بهتر بود زودترازدواج کنم تا خدایی نکرده تو این دوره زمونه گرفتارگناه نشم. اونم چند نفر و پشنهاد دادن تو هم بین اونا بودی البته اونا فکر نمیکردن من پشنهادهای اونا رو قبول کنم فکرمیکردن حتما من یکی رو زیر سر دارم ولی من گفتم که باتو موافقم اونام راضی بودن چون هر چی باشه از نظر اونا تو فامیل بودی خانواده تو میشناختن خودتو میشناختن جلو چشم بزرگ شدی .راستش هم من وهم اونا نظرشون این بود که شماهم از این ازدواج استقبال میکنید ونباید مانع بزرگی سر راه باشه اما همه چیز اونجوری نشد که همه فکرمیکردن. همه موافق این ازدواج بودن جز اصل کاری که عروس خانم بود. همه ی نقشه هارو بهم ریخت خم شد وتو صورتم نگاه کرد وآروم گفت اونم به دلایلی که هیچ کس نمیدونه حتی خودش راست ایستاد وگفت:اولش همه فکرمیکردن واسه اینکه عروس متین وباوقار نمیخوادزود جواب مثبت بده و بقیه بگن که از خداش بوده بعد گفتن میخواد ناز کنه میخوادببینه آقا داماد چقدرمیخوادش ولی قضیه از این جور چیزها گذشته اما من میخوام جواب همه رو بدم برای همینه که اینجام چرا؟ چیزی نگفتم نشست روبه روم - خسته شدم از این سکوت یه دلیلی بگوتا بتونم یه کاری کنم. ساعت هایی رو که میتونیم در کنار هم به خوشی سپری کنم بیشتر از این هدر نده . نمیخواستم بهش بگم چرا؟اگه میخواستم بگم که همون اول میگفتم وخیال خودمو راحت میکردم دلم نمیخواست غرور ستاره بشکنه نمیخواستم دانیال برا خودش حسابی باز کنه نمیخواستم مغرور ترشه ولی اون دست بردارنبود -تو میخوای بامن ازدواج کنی چون به قول خودت از من خوشت میاد خوب منم باید از تو خوشم بیاد یانه؟ _یعنی تو از من خوشت نمیاد _خوب آره خندید اونم از ته دلش :من که چند بار قبلا هم بهت گفتم این مشکلی نیست که تو به خاطرش همه رو علاف کردی _عصبانی گفتم:یعنی به نظرتو واقعا مشکلی نیست؟؟ من حلش میکنم پوززخندی زدم وگفتم:توکه لالایی بلدی چراخوابت نمیبره تو که اینقدر حلال مشکلاتی مشکل خودتو حل کن _کدوم مشکل -منو.فراموش کن کسی مثل من بوده نه دیگه نشد ببین هیچ وقت هیچ عشقی به نفرت تبدیل نشده ولی درخیلی از موارد بیشتر نفرت های تبدیل به عشق آتشین شده .مگه حرف شکسپیر رو نشنیدی:فریاد که تنها عشق من از تنها نفرت من سرچشمه گرفت -من که اینطور فکر نمیکنم _تو کاریت نباشه ریش و قیچی رو بده دست من.من کارمو بلدم به من میگن دانیال خان این یعنی اینکه تو کوتاه بیا نیستی _ابدا -شدنی نیست _چی؟ _این که همه چیزو حل کنی _من که گفتم تونگران نباش _تو داری زور میگی میخوای منو مجبور به کاری کنی که نمیخوام _بعدا ازم بخاطرش تشکر میکنی _شاید تو بعدا ازمن تشکر کنی اره اگه البته اگه جواب مثبت بدی -جواب مثبت من میتونه برات عواقب بدی داشته باشه _مثلا؟ ببین اگه الان راهمونو از هم جداکنیم شاید تا چندماهی ناراحت باشی ولی به مرور زمان حل میشه ولی اگه بعد ازدواج راهمونو جداکنیم همیشه یه زخم گوشه دلمون باقی میمونه اون موقعه حتی اطرافیان هم همه چیز رو به رخمون میکشن...... ادامه دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
همه چیز رو به رخمون میکشن حتی شناسنامه هامونم این خاطره ی تلخ رو برامون یادآوری میکنن هیچ وقت راه من وتو ازهم جدا نمیشه هیچ وقت کارما به جاهایی که تو میگی کشیده نمیشه _همیشه یه احتمالی هست _در مورد ما نه _اینقدر مطمئن نباش -هستم من به عشقم به تو و به توانایی های خودم ایمان دارم ساکت شدم منم بهش ایمان داشتم از همینم میترسیدم .میترسیدم که برم و بعد نتونم برگردم پایبند بشم ولی نه من به خودم بیشتر از اون ایمان دارم ازجام بلند شدم که برم جلومو گرفت :جواب؟ سرم بلند کردم وتوچشماش نگاه کردم :زمان میخوام _چقدر؟ -نمیدونم _چقدر؟ _یکی دو هفته باشه ولی یادت باشه من جواب مثبت میخوام فقط همین. _بازم نگاش کردم و چیزی نگفتم آرام از کنارش رد شدم و رفتم. باید فکر میکردم بیشتر و بیشتر یا من پیروز این جنگم یا اون؟ ایده اش مال الناز بود منم بدم نیومد بالاخره اینم راهی بود واسه خودش واما ایده:لیلا دوست الناز دختر فوق العاده جذابی بود ودرعین حال بسیار شلوغ ولوند.دوروبرش پربود از دوست پسرهاش.بلدبودچه جوری نظرجنس مخالف رو به خودش جلب وبه قول خودمون قاپشو بدزده سنگ ونرم میکردچه رسد به دل پسرها .تصمیم گرفتیم ازش بخوایم کمکمون کنه قرارشد اون زنگ بزنه دانیال ودل اونو بدست بیاره باهاش قرار آشنایی بزاره ومن سربزنگاه مچشوبگیرم .بقولی ازش آتو بگیرم یه گوش دنج توی یه پارک گیر آوردیم شماره ی دانیال دادم دست لیلا اونم شماره گیری کرد بعدچند تا بوق خودش برداشت _سلام -سلام _خوبید؟ _ببخشید بجا نمیارم -خوب راستش نبایدم بجا بیارید ما که باهم آشنانیستیم -خوب پس میشه بپرسم برا چی زنگ زدید؟ لیلا صداشو غمگین کردوگفت:من دلم گرفته بود همینجوری شماره رو گرفتم اونم از خوش شانسی من این شماره زدومال آدم متشخصی مثل شما شد _ ببخشید میشه بپرسم ازکجا تشخیص دادین من متشخصم؟ -از طرز صحبتتون با یه خانم - اهان..خوب من الان چکارکنم؟ _خوب راستش من با دوست پسرم دعوام شده باهاش قهرکردم دلم بدجور شکسته دنبال یه نفرمیگردم که جاشو پرکنه حتما اون یه نفرم منم؟ _خوب آره دانیال سکوت کرد -ببنیدمطمئنم شما اگه بامن آشنا بشید و منو ببنید مجذوب من میشید.اگه بخوای میتونیم همدیگرو ببینیم فکر نکنید من زشتم واسه همین اینجوری افتادم دنبال دوست پسر ،نه اصلا کلی آدم دارن واسم سرو دست میشکنن ولی چون دوست پسر قبلیمو از بین همینجور ادم ها پیدا کردم دیگه نمیتونم به بقیه شون اعتماد کنم -اونکه معلومه زشت نیستید _از کجا اونوقت؟ _از صداتون دانیال راست میگفت صدای لیلا ملیح بود البته کلی ام ناز و قر قاطی صداش کرده بود لیلا چشمکی زدوگفت:کی؟ _چی کی؟ _قرار ملاقاتمون دیگه مگه من گفتم همچین قصدی دارم _خوب خودتون گفتین معلومه که من خوشگلم ازم تعریف کردین این یعنی اینکه میخواین باهم آشنا شیم -خانم عزیز برای آشنایی دیره _چرا؟ -برای اینکه من قلبمو قبلا دادم به یکی دیگه ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
_لیلا خنده ی عشوه گرانه ای کردگفت:این که مشکلی نیست دل شما پسرا مثل هتله این میاد اون یکی میره _اره شما راست میگید ولی اونم برا خودش یه دورانی داره یهو چشم باز میکنی میبینی یکی اومده شده مدیر هتل بقیه روهم باتی پا بیرون کرده -خوب خیلی وقت ها صاحب هتل میتونه مدیرو هم عوض کنه _اره ولی اون مال وقتی که صاحب هتل دلش بخوادکه مدیرو عوض کنه ومن به هیچ وجه ممکن راضی نیستم مدیرو عوض کنم -ولی اگه منو ببینی نظرت عوض میشه اصلا و ابدا شما ملکه الیزابتم که باشی حاضر نیستم یه تارموی عشقم روباهاتون عوض کنم واه واه مگه عشقت چه شکلیه؟ مهم نیست چه شکلیه و بقیه راجع به اون چی فکرمیکنن مهم اینکه عقل و هوش منو بدجور برده _اره معلومه اگه نبرده بود که موقعیت خوبی مثل منو از دست نمیدادی صدای خنده ی بلند دانیال وشنیدم که ازاون طرف خط میومد لیلا که سعی میکرد عصبانیت شو پنهون کنه گفت :یعنی نظر اول وآخرت همینه -بله خانم محترم من یه عشق دارم اونم واسه هفت جدوابادمم بسه _خود دانی ولی من که میدونم بعداپشیمون میشی وقتی عشقت حالتو گرفت میفهمی دانیال بازم خندیدوگفتید:شما نگران نباش اون همین حالاشم حالمو میگیره بدجورراستش من عاشق همین حالگیری ها شم لیلا عصبانی گفت :خلایق هرچه لایق _نه بابا من لایق اون نیستم اون از سرمم زیادییه -واه واه هرکی ندونه فکرمیکنه دختره چیه _واسه من که همه چیه اگر هم دلتنگیتون رفع شدمن برم به کارام برسم , ممنون باعث شدی یه کم بخندم دلم باز شد ,خداحافظ گوشی که قطع شد کارد میزدی خون لیلا در نمییومد _پسره ی ایکبیری فکرکرده کیه؟من صدتا مثل اون و هرروز دارمتودستم بازی میدم من:عزیزم مثل اون نه هم جنس اون راستش ته دلم از کار دانیال خوشحال شده بودم چون لیلا خیلی به خودش مینازید فکرمیکرد هیچ پسری تاب مقاومت در برابر اونونداره ولی دانیال خوب حالشو گرفت براهمین میخواستم طرفداریشو کنم(جای خودش خالی اگه میفهمیدی چه کارها که نمیکرد)ازاین فکرخنده ام گرفت _مثل اون یا هم جنس اون چه فرقی میکنه؟ خوب عزیزم اگه مثل اون بودن که دنبالت راه نمیوفتادن _چیه سوگند خانم چی شده داری ازش طرفداری میکنه توکه میخواستی حالشو بگیری -اره خوب ولی من که از اون طرفداری نمیکنم دارم حقیقت و میگم لیلا ازعصبانیت صورتش کبود شده بودولی چیزی نگفت به جاش سریع از رو نیمکت بلندشدوگفت :من باید برم دیرم شده بامسعودقراردارم .قرارشام بریم بیرون مثلا میخواست حس حسادت مارو برانگیخته کنه ولی من بجاش بلندشدمو دستم به طرفش دراز کردم و گفتم لیلا جون ممنون ازلطفت ایشاالله که بتونم جبران کنم لیلا تیرش به سنگ خورده بودولی بخاطر لحن وحرف من ارومترشده بود _خداحافظ لیلا رفت ومن الناز تنها موندیم ای خاک بر اون سرت -وا برا چی؟ _مردم دارن دربه در دنبال همچین پسری میگردن اونوقت توداری اونو از خودت میرونی -قضیه فرق میکنه -فرق میکنه فرق میکنه.دیوونه پسره خاطرتو میخواد اونم شدید اونوقت توی احمق....دیدی چه جوری عشقم عشقم میکرد بقول لیلا کسی ندونه فکرمیکنه حالا عشقش چه تحفیه؟نمیدونن که یه دختر کم عقل بیشعور خندیدم:توچرا داری خون خودتوکثیف میکنی پاشوپاشو بریم یه چیزی بخوریم حالت بیاد سرجاش _تو آدم بشو نیستی _من اگه ادم شم تو تنها میمونی _باکیفش دنبالم کرد... ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 دادن آب به نوزاد زیر 6 ماه ممنوع • شاید باورتان نشود اما دادن آب به نوزاد زیر 6 ماه سطح سدیم خونش را پایین می‌آورد. همین مسئله میتواند منجر به مسمومیت، تشنج، کما وحتی مرگ نوزاد شود! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه افراد با سلیقه کانال 😃🙌 ساخت جاشمعی خاص با شیشه های سس و خیارشور و... اینجوری هم یه خلاقیت بخرج بدید هم میتونید کسب درآمد کنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 میزان آهن موجود در پاپ کورن حتی بیشتر از اسفناج و تخم مرغ است • این خوراکی فاقد گلوتن است و به روند استخوان سازی و رفع کمخونی در کودکان کمک زیادی میکند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 ملاک تشخیص چاقی اندازه گیری مچ دست است • اگر مچ دست کوچک و بدن چاق بود؛ شخص اضافه وزن دارد و باید ناهار را از وعده های غذایی‌ش حذف کند و یا خیلی سبک بخورد، در عوض صبحانه کامل بخورد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابزار بسیار کاربردی برای نصب راحت لامپ در سقف های با ارتفاع زیاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
رویه ماست را نخورید • برخی از ماست بندان سنتی روی سطح ماست دستمال کاغذی میگذارند تابه نظر برسد ماست رویه دارد. سلولز موجود در دستمال کاغذی غیرقابل هضم وعامل سرطان وتومور است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 برای رفع گرفتگی بینی، انگشت تان را روی ناحیه میانی ابروها و زبان تان را به سقف دهان فشار دهید. بعد از 2 ثانیه، نتیجه را احساس خواهید کرد. (درصورت نیاز این کار را تکرار کنید) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 قرار دادن بدن در این حالت چه فوایدی برای سلامتی ما دارد؟ • بعد از دیدن این گیف علمی، قطعا ۹۰ درصد شما هم همین الان این حرکت فوق العاده مفید رو تست میکنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه لباستون سوراخ شده با این ترفندا تبدیلش کنید به یه گل خوشگل 😍🙌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✍بنشین و فکر ڪن خداوند چقدر به ما نعمت داده است خودش میفرماید: نمی توانید نعمت های من را بشمارید یڪی از بزرگترین نعمـت خـداوند این است که ما هـر چه گناه مۍڪنیم.. او میپوشاند، اگـر مثلاً در پیشـانی ما یک کنتور بود وهر یک گناه یک شماره میانداخت دیگر مـا آبـرو نداشتیم ما نمۍتوانستیم زندگـے بڪنیم یا اگـر به جـای شماره انداختن بوی ظاهری قرار داده بود دیگر کسی طرف دیگری نمیرفت...!! «لَوْ تَکاشَفْتُم مٰا تَدافـَنْتُم» اگر از گناهان یکدیگر با خبـر میشُدید، یکدیگـر را دفـن نمیکردید. ببین خــــدا چقدر مهربان است که روی گناهـان ما سرپوش گذاشته استــ. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔴رحمت خداوند زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا می پرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزندخلق شده بود!؟ وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم): بنده اى نیست که به خداوند خوش گمان باشد مگر آنکه خداوند نیز طبق همان گمان با او رفتار کند. 📚بحارالانوار ج ۴۲؛ ص ۳۸۴ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
خوشبختی سراغ کسایی میره که بلدن بخندن. پس بلدشین با نیش های باز 😃🙌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌ ✨ نشر پیام صدقه جاریه است ✨
تیرمون به خطا خورد ولی یه جورهایی خوشحال بودم که بقول النازدانیال دم به تله ندادخودمم نمیدونم چرا ..... ۱۰روز از برگشتم گذشته بود.نشسته بودم تواتاقم وکتاب میخوندم که مامانم اومدتواتاقم معلوم بود که حرف مهمی داره که اومده تو اتاقم .فقط کاش راجع به دانیال نباشه راستش اومدم اینجاکه بگم پس فردا مهمون داریم با اوقات تلخی گفتم کیه؟اگه برا خاطر دانیال میان بگو نیان -نه موضوع به اونا ربطی نداره _پس کیه ان؟ _خواستگارن چشام از تعجب زدن بیرون-خواستگار؟ مدتها بود که دیگه خواستگاری دم خونه ی ما نمیومد چون یا بابا قبول نمیکنه و یا دانیال نمیذاشت مثل قضیه ی خواستگارم تو دانشگاه _کیه؟ -برادرزاده ی آقا بابک بابک دوست صمیمی بابام بود فهمیدم چرا بابا اجازه داده بیان تو رو درواسی گیر کرده بابات خوشبختی تو میخواد درسته این خواستگارتم بد نیست تحصیل کرده ست دکتر، ولی دانیال موقعیتش بهتره جلو چشم بزرگ شده مامان جان الان آدم به پسر خودشم اعتماد نداره نمیدونم شما چه جوری در مورد دانیال با این اعتماد صحبت میکنید هرچی باشه پدرت چندتا پیرهن بیشتراز تو پاره کرده راستش و بخوای اون نظر اول واخرش دانیاله میدونی دیشب چی ها بهم گفت منتظرموندم تا مادر ادامه بده میگه اگه من دانیال و تایید میکنم برای اینکه دلیل دارم با اینکه سوگند دخترمنه ولی باید اعتراف کنم دوروبر دانیال پر از دخترهایی که هم خوشگلتر از سوگندند وهم خانواده های پولداری دارن ودرضمن برا دانیال بال بال میزنن این یعنی اینکه اون سوگند وبخاطر قیافه وپولش نمیخواد این یعنی اینکه عشق اون مثل عشق های کوچه بازاری نیست اون سوگند وبخاطر نجابت ومتانتش میخواد چیزی که همیشگیه هرکی جای دانیال بود تا حال صد بار پس کشیده بود ولی اون باز پای دختر کله شق من مونده چرا؟چون واقعا دوسش داره عشقش هوس چند روزه نیست . _مادر مکثی کرد وگفت :بابات نمیگه برادرزاده ی آقا بابک بده .نه اصلا ولی میگه سوگند با دانیال خوشبختره _سرم پایین بود میخواستم بگم خوشبختیمو من خودم تشخیص میدم نه شماها ولی مامان از اتاقم رفته بود همه نظرشون اینکه من با دانیال خوشبختر میشم اما چرا نظر خودم این نیست ... مهم نیست مهم اینکه من برای خلاصی از این مخمصه الان یه فرصت دارم واین مهمه من به این خواستگاری به چشم یک شانس نگاه میکردم. ۲ روز خیلی زود گذشت .خودمونو برای اومدن خواستگارها آماده کرده بودیم ومن روحیه ام از همه بهتر بود .ساعت۸ شب بود که اومدن طبق معمول همیشگی اول از موضوعات مختلفی صحبت کردن وبعد بحث و کشیدن به موضوع اصلی برادر آقابابک از پدر خواست تادوتا یی تنها باهم صحبت کنیم من وامیرحسین رفتیم حیاط تا حرف هامونو بزنیم امیر حسین پسر فوق العاده مودب وبا شخصیتی بود .قد نسبتا بلندی داشت با یک قیافه ی معمولی چند دقیقه که رو نیمکت نشستیم شروع کرد به صحبت کردن -شمارو مادرم توی مهمونی عمو بابک اینا دیده بودمنم برای اولین بار شما رو اونجا دیدم . بنظرمن شما دختر متینی بودید که ابته بعدا عمو تایید کرد چند ماه پیش که شما رو بازم تو خونه ی عمو دیدم مطمئن شدم که شما میتونید همسر خوبی برای من باشید میدونید که من دارم پزشکی میخونم ومیخوام تخصص قلب وعروقمو بگیرم بعد تخصص بری طرح مفرستنم به یه جای دور از اینجا یه شهر دیگه تبعا اگه من و شما ازدواج کنیم شما هم بامن میاین.پس باید بتونید چند سال دوری از اینجا وخانواده تونو تحمل کنید من فقط اینو از شما میخوام شرط دیگه ای ندارم الانم آماده ام تا شرایط شما رو بشنوم سه شرط مهم دارم اول میخوام تحصیلاتمو ادامه بدم بعد اگه شغل مناسبی پیداکردم کار کنم شرط سومم اینکه من حق طلاق میخوام.... ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
از شنیدن شرط سومم جا خورد برای همین تا چند دقیقه چیزی نگفت من منتظر جوابش بودم معلوم بود که عمیقا داره رو شروط من فکر میکنه -من باشرط اول شما مشکلی ندارم تا هرکجاکه خواستید میتونید به تحصیلاتون ادامه بدین خوشحال میشم همسرم تحصیلات عالیه داشته باشه در مورد شرط دومم با اینکه بیشتر دوست دارم همسرم تو خونه بمونه ومدیریت خونه رو بر عهده بگیره بهتر به من بچه های آینده مون برسه ولی اگه شما نظرتون اینکه ومیخواین کار کنید من حرفی ندارم ولی شرط سوم .. راستشو بخوای با اینکه میدونم شما دختر عاقلی هستید وهیچ وقت زندگی مشترکتونو سر هیچ وپوچ خراب نمیکنید ولی میخوام ازتون خواهش کنم بذارین من بیشتر روش فکرکنم وجوابتون تو چند روز آینده بدم -از نظر من ایرادی نداری شما میتونید خوب روش فکرکنید -برای من مهریه زیاد امر مهمی نیست نظر شما راجع به مهریه چیه؟ هرچی که پدرو مادرهامون تعیین کنن قبول دارم نه دوست دارم مهریه ام زیاد باشه ونه کم درحد عرف جامعه وقتی این حرف ها رو میزدم یادحرفم در مورد مهریه تو خواستگاری دانیال افتادم ناخوداگاه لبخندی لبم نشست بعد یه کم امیرحسین در موردانتظارات خودش از همسر اینده اش صحبت کرد وکمی هم من در مورد مرد ایده آلم گفتم وقتی داشتم در مورد ویژگی های مرد ایده آلم صحبت میکردم توی ذهنم دانیال و با شرایطم مقایسه کردم همه شو داشت با این تفاوت که یه حس نفرت پشت همه ی اونا بود ونمیذاشت من دانیال و دوست داشته باشم دانیال میتونست همه ی اون عشقی رو من ازشوهرم انتظار دارم رو بهم بده وشایم بیشتر ازاون و بهم میدادولی من هیچ عشقی رو نسبت به اون نمیتونستم داشته باشم بعد از پایان صحبت هامون برگشتیم پیش بقیه قرار شد تا۳روز دیگه امیرحسین نظرشو درمورد شرط من بهم اطلاع بده ومنم جوابمو یه هفته دیگه بگم بعد از رفتن اونا من یه احساس مبهمی داشتم اما اینو میدونستم که دید خوبی نسبت به امیر حسین دارم شب موقع خواب امیر حسین رو با دانیال مقایسه کردم از همه ی جهات دانیال نسبت به امیر حسین سر بود ولی مهم این بود که من افکار بدی نسبت به امیرحسین نداشتم میدونستم اگه من با امیرحسین ازدواج کنم خیلی ها مسخره ام میکنن . قیمت ماشین دانیال دوبرابر قیمت ماشین امیرحسین بود خونه ی دانیال کجا وخونه ی امیرحسین کجا .تیپ وقیافه ی دانیال کجا وتیپ وقیافه ی امیرحسین کجا.دانیال وارث کلی ثروت بود این یعنی اینکه همسرش تا آخرین لحظه ی عمر یک لحظه هم غصه ی پول نخواد خورد ولی همسر امیر حسین باید حداقل اوایل زندگیشون کمی قناعت کنه همسر دانیال میتونست ملکه باشه ولی همسر امیرحسین نهایتا یک اشرافزاده میشد و الی اخر اما برای من اینا مهم نبودن مهم احساسات من به هر دوی اونا بود نمیگم شیفته ی امیرحسین شده بودم نه اصلا اما لاقل این امکان در آینده وجود داشت که دوستش داشته باشم ولی درمورد دانیال اصلا وابدا. صبح زودبود کلاس داشتم از خونه زدم بیرون به سر خیابون نرسیده یهو یه ماشین با سرعت گرفت جلوم بدجور ترسیدم نزدیک بود بخوره بهم دقت که کردم دیدم ماشینه دانیال خواستم هرچی فحش بلدم بهش بدم ولی جلو خودمو نگه داشتم شیشه ماشینو داد پایین قیافشو که دیدم وحشت کردم از عصبانیت داشت صورتش کبودشده بود خم شد در وباز کردوگفت -سوارشو _واسه چی؟ داد زد گفتم سوار شو یعنی سوار شو -اصلا حالا که اینطور شد سوار نمیشم راهمو کشیدم ورفتم از صدای کوبیده شد در ماشین فهمیدم که پیاده شد به سرعت قدم هام اضافه کردم که از پشت دوید وبازومو گرفت ومنو دنبال خودش کشید اینقدر محکم منو میکشید که احساس کردم الان بازوم از جاش کنده میشه پام گیرکرد به لبه ی پیاده رو محکم خوردم زمین سر زانوی شلوارم پاره شد وازش خون اومدولی دانیال حتی برنگشت نگام کنه بازم منو بلندکردودنبال خودش کشید وپرتم کرد تو ماشین وخودشم نشست وپاشو از عصبانیت گذاشت رو پدال گاز.من حتی نتونستم مقابلش ایستادگی کنم از دست خودم عصبانی بودم ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
_میخواستم برگردمو با همه ی قدرتم بزنم تو صورتش ولی بازم صبوری کردم. مطمئن بودم خودشم نمیدونه داره کجا میره منم صورتمو ازش برگرونده بودم ونگاش نمیکردم.چند دقیقه بعد جلوی یه درمانگاه نگه داشت فهمیدم قصدش چیه ولی به روم نیاوردم همچنان نشسته بودم وبهش نگاه نمیکردم _پیاده شو _جواب ندادم سرشو آورد کنار گوشمو وگفت :نزار همونجوری که سوارت کردم همونجورم پیاده ت کنم _برگشتم عصبانی نگاش کردم ولی بازم چیزی نگفتم لبخند تلخی زدوگفت هیچ وقت جلوی غریبه ها عصبانی نشودوست ندارم اینجوری ببیننت _میخواستم با دستای خودم خفه اش کنم ولی بجاش از ماشین پیاده شدم ومحکم درشو کوبیدم بدون اعتنا به اون راه افتادم شلوارم خونی شده بود هنوزم داشت خون میومد از عصبانیت و لجم حتی یه دستمالم روش نذاشته بودم وارد درمانگاه شدیم دانیال خواست کمکم کنه ولی دستشو پس زدم جلو رفت با پذیرش اونجا صحبت کرد وبعد منو نشون داد اونم یه اتاق نشون داد که روش نوشته بود پانسمان وتزریقات صبر نکردم اون بیادراهمو کشیدم ورفتم داخل پرستاره ازش خواست پشت در منتظر بمونه زخم پام بدجور سوزش داشت پرستار پرسید:بدجور خوردی زمین ها چکار میکردین؟یاد بچگیتون افتاده بودین و همدیگرو دنبال میکردین؟ -چیزی نگفتم -نامزدته؟ _کی؟ -همون کی مثل مرغ پر کنده جلو در وایستاده جوابی ندادم چی داشتم که بگم پرستار که دید جواب نمیدم گفت: -اون گفت نامزدشی بدجور نگرانته خواستم بگم بایدم نگران باشه خودش منو به این روز انداخته ولی باز چیزی نگفتم پرستار دیگه چیزی نگفت پانسمان که تموم شد گفت :میخوای به نامزدت بگم بیاد کمکت کنه -نه مرسی پام نشکسته که خودم میرم خواستم از در برم بیرون که گفت: قدرشو بدون الان کم پیدا میشه آدمی که واقعا دوست داشته باشه اومدم بیرون دانیال تکیه شو به دیوار کنار در داده بود تا منو دید اومد جلو ولی من حتی نگاشم نکردم و راهمو رفتم اونم پشت سرم اومد از در درمونگاه که اومدیم بیرون دستمو از پشت سر گرفت ونگهم داشت وبعد اومد جلوم وایستاد نگاش نمیکردم چونمو گرفت و صورتمو جلوی صورت خودش نگه داشت نگاش که کردم دیدم چشاش ابری شده معذرت میخوام تقصیر خودت بود من که اولش ازت خواهش کردم سوار شی تو سوار نشدی مجبور شدم اون کارو بکنم _نگاش کردم فقط نگاه. همه ی خشمم وتو چشام جمع کردم و نگاش کردم یعنی نمیخوای منو ببخشی _سرش داد زدم و گفتم نه دستشو ول کردورفت سمت ماشین در طرف منو باز کرد وباز نشست مردد بودم که بشینم یا نه به خودم که نگاه کردم و اون شلوار پاره واون باند پیچی رو دیدم تصمیم گرفتم بشینم در ضمن میخواستم ببینم دلیل کارهاش چی بود نشستم تو ماشین اما صورتم و ازش برگردوندم چیزی نگفت ماشینو روشن کردو رفت بازم بی هدف میرفت البته الان ارومتر رانندگی میکرد رفت ورفت بعد جلوی یه پارک خلوت نگه داشت وسرشو گذاشت رو فرمان ماشین ۵-۶ دقیقه به همون حال موند سرشو بلند کرد دیدم صورتش خیسه زل زد به جلو نگام نکرد همونجور پرسید:مهمونیه دیشب خوش گذشت تازه فهمیدم دردش چیه الان وقتش بود که دق ودلمو سرش باز کنم -آره جای شما خالی برگشت نگام کردوبعد دوباره به همون حال قبلیش برگشت -مهم نیست چی مهم نیست؟ -اینکه مراسم دیروز خوب بوده یا بد _مهم نیست چرا اومدی؟ _جواب نداد ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
سرعت گوشی‌تون اومده پایین و مدام هنگ میکنه؟ 🤔 این 6 نکته به افزایش سرعت گوشیهای اندرویدی کمک زیادی میکنه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📙فرهنگ یعنی... 📕فرهنگ یعنی: عذرخواهی نشانه‌ی ضعف نیست 📗فرهنگ یعنی: کینه‌ها وبال گردن خودمان هستند 📘فرهنگ یعنی: لباس گران‌قیمت نشانه‌ی برتر بودن نیست. 📙فرهنگ یعنی: به جای قدرت صدا قدرتِ کلاممان را بالاتر ببریم 📒فرهنگ یعنی: القاب ناپسند گذاشتن برای دوست نشان صمیمیت نیست 📕فرهنگ یعنی: هر کتاب یک تجربه است تجربه‌هایمان را به اشتراک بگذاریم 📗فرهنگ یعنی: وجدان کاری داشته باشیم 📘فرهنگ یعنی: چشم و هم‌چشمی را کنار بگذاریم 📙فرهنگ یعنی: تفاوت نسل‌ها را درک کنیم 📒فرهنگ یعنی: آزادی ما نباید مانع آزادی دیگران شود 📕فرهنگ یعنی: به دیگران زُل نزنیم 📗فرهنگ یعنی: برای دیگران دعا کنیم 📘فرهنگ یعنی: به اندازه از دیگران سوال بپرسیم تا دروغ نشنویم 📒فرهنگ یعنی: در دورهمی‌ها کسی را سوژه‌ی غیبت کردنمان قرار ندهیم 📕فرهنگ یعنی: در جمع از کسی سوال شخصی نپرسیم 📓فرهنگ یعنی: کتاب بخوانیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 مصرف روزی 2لیوان شیر کم‌چرب به دلیل وجود کلسیم و هفته‌ای 2وعده ماهی بخاطر ویتامین E و امگا3 آن به کاهش عوارض ناشی از آلودگی هوا کمک می‌کند. نوشابه هم جذب آلودگی را 2برابر میکند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
پرستار:بیا اینم نامزدت به هوش اومد دیدی گفتم اینقدر نگرانش نباش چیز مهمی نیست دانیال نگام کردولی من رومو ازش برگردوندم -سرمش که تموم شد میتونید ببریدش پرستار رفت ومن وموندم دانیال نگران بودم حتما تا حالا مامانم نگرانم شده ساعتو نگاه کردم دیدم نه خوشبختانه الان فکرمیکنه تازه کلاسم تموم شده _حالت خوبه؟ برگشتم نگاش کردم وپوزخندی زدم _معذرت میخوام ببخش _بخششم تموم شده خنده ی تلخی کرد وگفت:تو از اولم هیچ بخششی نسبت به من نداشتی _گوشیم کجاست؟ -دست منه دست تو چیکار میکنه؟ -چندبار زنگ زده بود برا همین پرستارم داد دست من گوشیمو بهم داد الناز کلی زنگ زده بود حتما چون کلاس نرفتم نگران شده شماره شو گرفتم -سلام -سلام وزهرمار چرا گوشیت وجواب نمیدی صد بار زنگ زدم چرا کلاس نیومدی؟اصلا تو کدوم گوری هستی؟ -بیمارستان _چی؟کجا؟ _بیمارستان -چرا؟چی شده؟(نگرانی توصداش موج میزد) چیز مهمی نیست نگران نباش به خونه مون که زنگ نزدی؟ -چرا زدم -چی؟واسه چی؟ - ولی کسی گوشی رو جواب نداد نفس راحتی کشیدم بهم میگی چی شده جون به لبم کردی -هیچی بابا یه شوک عصبی بود اومدم اینجا یه سرم زدن بهم و تموم _آخه از چی عصبی بودی؟ _میمیرم از کنجکاوی _بعدا میام بهت میگم قضیه اش مفصله -نترس چیزیت نمیشه بادمجون بم آفت نداره -بی شعور... -ببین الناز من الان زنگ میزنم به مامان بهش میگم با تو میرم جزوه بخرم خوب؟ -مگه مامانت اینا باهات نیستن؟ -نه بابا اونا خبر ندارن دوست ندارم بیخودی نگران شن باشه؟ _باشه ولی سوگند امروز بدجور مشکوک میزنی ها..پس الان کی باهات؟ _گفتم که بعدا بهت میگم -من که میدونم تو لجبازی الان اگه خودمم بکشم نمیگی چی شده _خوب پس اصرار نکن _باشه _مرسی عزیزم فعلا _خداحافظ قطع کردم وشماره ی خونه رو گرفتم -سلام مامانی _سلام _چطوری _مرسی -مامان من شاید امروز یه کم دیر بیام _چرا؟ _میرم با جزوه بگیرم _باشه ولی زیاد دیر نکنی _باشه خداحافظ _خداحافظ گوشی رو قطع کردم دانیال هنوز بالا سرم وایستاده بود نگام میکرد سرمم داشت یواش یواش تموم میشد .سرم درد میکرد -سرم داره تموم میشه میرم به پرستار خبر بدم دانیال رفت وچند دقیقه بعد با پرستار برگشت پرستارسوزن سرم و از دستم در آورد _میتونید برید _دانیال:ممنون ادامه دارد....... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فقط این چند روز داروها تو سر وقت بخور. ممکنه فعلا سردردم داشته باشی بعد رو به دانیال کردوگفت:شمام بهتره کمتر اعصابشو خرد کنیدوبیشتر مواظبش باشید دانیال:به رو چشم بازم ممنونم ازتون _بلند شدم دانیال خواست کمکم کنه _خودم میتونم چیزی نگفت کشید کنار اما طوری کنارم راه میرفت که اگراحیانا سرم گیج بره بتونه منو بگیره سوار ماشین شدیم وراه افتادیم جلو یه سوپر مارکت وایستادورفت داخل وبا دوتا نایلون پر برگشت در سمت منو باز کرد ونایلون هار و گذاشت بغلم _اینا چیه ان؟ -دکتر گفت فشارت پایین اینا رو خریدم بخوری _اولا میل ندارم دوما اگرم میل داشتم این همه رو نمیتونستم یه جا بخورم باید بخوری تاهرجاکه تونستی بخور بقیه اشم نگه دار واسه بعد -نمیخوام صورتشو آورد جلو صورتم وگفت:تصمیم گرفتم مهربون باشم کاری نکن که از تصمیمم برگردم لحنش خیلی جدی بود چیزی نگفتم دستشو کرد تو یکی از نایلون ها ویه ابمیوه ویه بسته شکلات در آورد بازشون کرد وگرفت جلوم یه جورایی احساس ضعف میکردم از طرفی ام حوصله داد وبیدادنداشتم برای امروز همینقدر کافی بود برای همین آبمیوه وشکلات واز دستش گرفتم لبخند پیروزمندانه ای زد ورفت سوار ماشین شد یه کم که رفت دوباره ماشینو نگه داشت نگاه کردم ببینم باز واسه چی ماشینو نگه داشته دیدم جلوی یه فروشگاه بزرگ لباسیم -پیاده شو _واسه چی؟ تو که نمیخوای با این شلوار پاره بری خونه شلوارمو نگاه کردم راست میگفت بدجور پاره شده بود _مهم نیست _ولی برا من مهمه پیاده شو خودش پیاده شد و درو برام باز کرد دلم نمیخواست پیاده شم ولی اون بازم دستم و گرفت .البته این بار خیلی آرومتر منو پیاده کرد.رفتیم تو من که هیچ رغبتی نشون نمیدادم برای همین خود دانیال یه شلوار انتخاب کردو داد دستم که برم پرو کنم نمیخواست برم ولی دانیال آروم زیر گوشم گفت: زشته برو بپوش لجبازی هاتو بذار واسه یه وقت بهتر رفتم شلوارو پوشیدم انصافا سلیقه اش خوب بود خیلی بهم اومد من نمیدونم این سایز کمر منو از کجا میدونست شلواره اندازه ی اندازه بود اومدم بیرون دانیال نگاه رضایتمندی کردو بعد برگشت سمت فروشنده تا قیمتشو حساب کنه شلوار گرونی بود مطمئنا اگه اون باعث نشده بود شلوارم پاره بشه عمرا اگه میذاشتم این شلوارو برام بخره ولی بقول خودش الان وقت خوبی برای جرو بحث نبود چون نه من حالشو داشتم ونه اون از فروشگاه که اومدیم بیرون بدون هیچ حرفی منو رسوند خونه پیاده که میشدم نایلون های خوراکی و داروهامو داد دستم و گفت: مواظب خودت باش --باشه وبعد خداحافظی کردو رفت اومدم خونه یکراست رفتم سمت اتاقمو وبه مامان که داشت با تعجب سر ووضعمو وبا اون نایلون ها نگاه میکرد گفتم خسته ام خوابم میاد احتیاج به استراحت داشتم فکرم خسته بودبعدا برای مامان مفصل توضیح میدادم. اونروز یه جورایی قضیه رو ماستمالی کردم رفت ولی اتفاقاتش چندروز فکرمو مشغول کرد نمیدونستم چکار کنم به تهدیدهای دانیال گوش بدم یا نه؟.. البته راستش ازش میترسیدم اگه قضیه خودم بودم به روم نمیاوردم ومثل همیشه لج بازی میکردم اما حالا امیرحسین هم هست. گیج شده بودم لحنش وقتی اون حرفا رو میزد خیلی جدی ومصمم بودنمیتونستم درست وحسابی تصمیم بگیرم تا اینکه خود امیرحسین زنگ زد گفت میخوادباهم خصوصی صحبت کنه وباهام قرار گذاشت پدر و مادرمو در جریان گذاشتم و رفتم سر قرار. ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
احساس دلشوره ی خاصی داشتم اگه دانیال متوجه این قرار میشد چکار میکرد یه ترس عجیبی داشتم. قرارمون تو یه کافی شاپ .ساعت۵ بعدازظهرامیرحسین زودتر از من اومده بود.من هم رفتم وروی صندلی روبه روی او نشستم.با دیدن من از جاش بلند شد _سلام _سلام _ممنون که وقتتون در اختیارم قرار دادید ودعوتمو قبول کردین خواهش میکنم.میشنوم -نمیخواین چیزی سفارش بدین قهوه لطفا(الان برای ارامشم به قهوه نیاز داشتم) امیرحسین پیش خدمت و صدا کرد و سفارشو داد _ببخشید میشه به من اجازه بدین با شما راحتتروخودمانی تر صحبت کنم -بله حتما چند دقیقه سکوت کرد وبعد سرشو بلند کرد وتوچشام نگاه کردوگفت: شما تاحال عاشق شدین؟ از سوالش شوکه شدم ولی با خونسردی جواب دادم :نه _خودم حدسشو میزدم _با تعجب نگاش کردم -حتما از خودتون میپرسید چطوری؟ساده ست در نگاه و رفتار شما غروری دیده میشه که در نگاه یک عاشق هیچ وقت نمیتونی پیدا کنی عشق آدم و میشکنه وغرورشو له میکنه. حتما بازم از خودتون میپرسید که من این هارو از کجا میدونم یا شایدم فکر میکنید من اینجا نشدم ویه مشت اراجیف شعار گونه تحویل شما میدم .من اگر این حرف ها رو میگم برای اینکه تجربه دارم میتونم آدم عاشق رو تشخیص بدم حتی میتونم بگم درجه ی عشقش تا چه حده وبعد دوباره سکوت کرد درمیان سکوت اون پیش خدمت سفارشاتمونو آورد حین اینکه قهوه شو هم میزد آروم ادامه داد: فقط باید یه بار عاشق شی تا بتونی اینها رو درک کنی ومن عاشق شدم باتعجب نگاش میکردم -قضیه مربوط به ۸ سال پیشه اون موقع ۱۸ سالم بود.اونا تازه به محله ی ما اسباب کشی کرده بود خونه شون درست روبه روی خونه ی ما بود واین باعث میشد من زیاد اونو ببینم دختر متین وسر به زیری بود پر بود از نجابت دخترونه. قیافه ی خوبی داشت زیبا نبود ولی دوست داشتنی بود اما مهمتر از قیافه اش حجب وحیاش بودمادرم با مادرش دوست شده بود وباهم رفت امد داشتن نفس هم با خواهرم دوست شده بود بابای نفس دکتر بود یکی از دکترهای پر اوازه .من بی سرو صدا عاشقش شدم ولی نفس از راز دل من خبر نداشت اونروزها نهایت آرزوم این بود که با نفس ازدواج کنم اما من که نمیتونستم خواسته مو به زبون بیارم باید صبر میکردم چون هنوز بچه بودم نه کارم معلوم بود نه تحصیلاتم وهزارتا چیز دیگه به خود نفس ام نمیتونستم چیزی بگم واسه اینکه میترسیدم قبول نکنه ودست رد به سینه ام بزنه واونوقت غرورم له بشه میدونی آخه من پسر خیلی مغروری بودم دوست نداشتم تب غروری رو که برا خودم ساختم به این آسونی ها بشکنم تصمیم گرفتم خوب درس بخونم چون میدونستم نه نفس و نه پدرش قبول میکنن که من با تحصیلات پایین دامادشون شم میخواستم دکتر شم درست عین بابای نفس . دوسال خودمو زندانی کردم وفقط درس خوندم تا اینکه بالاخره قبول شدم تصمیم گرفت یه چند ترمی بخونم وبعد از پدرو مادرم بخوام که برام برن خواستگاری خودمو سخت درگیر درسام کرده بودم واز دنیای بیرون غافل شده بودم نفس یه سال بعد از من تونست تو رشته ی دندان پزشکی قبول شه اونم تو دانشگاه ما این قضیه خیلی خوشحالم کرد چون دیگه حالا بیشتر میدیدمش .اما بازم به خودم اجازه نمیدادم چیزی در این مورد به نفس بگم همه چیز خوب وعالی بود منم یواش یواش تصمیم داشتم موضوع رو به خانواده ام بگم تا اینکه.....همون سال تابستون بودکه نفس با پدرو مادرش برای دیدن یکی از اقوام پدریشون رفتن آلمان رفتن وآمدنشون ۳ ماه طول کشید ولی برای من به اندازه ی۳۰ سال طول کشید هر روز برای امدنشون لحظه شماری میکردم واونا بالاخره اومدن ولی چه آمدنی ای کاش هیچ وقت نمیومدن امیرحسین بازم سکوت کرد دستاشو که در هم فشرده بود میلرزیدن نمیدونستم چکار کنم برای همین ترجیح دادم ساکت باشم -نفس با پسرعموش که تو آلمان زندگی میکرد نامزد کرده بود...... وباز هم سکوت اما اینبار من گفتم:واقعا متاسفم سرشو بلند کرد نم اشک و تو چشاش دیدم لبخند تلخی زد وگفت:جای تاثیر برانگیزش اینجاش نیست جای تاثر برانگیزش اونه که بعدا فهمیدم.... ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لباسای قدیمیتو نندازی دور😱 ازاین کلیپها ایده بگیر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
💠شیخ رجبعلی خیاط ره: بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی تر می‌شود، اگر کاملا رو به زمین گرفته شود، سریع تر خالی می‌شود. دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه، 💠قرآن می‌گوید: هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت. وَكُن مِّنَ السَّاجِدِین. سجده کن؛ ذکر خدا بگو ; این موجب می‌شود تو خالی شوی تخلیه شوی، سبک شوی؛ 👌این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: 🌀وَلَقَدْ نَعْلَمُ. ما قطعا می‌دانیم اطلاع داریم، دلت می‌گیرد؛ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ و َكُن مِّنَ السَّاجِدِینَ سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن.🌀 📖سوره ی حجر آيه ٩٨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📚خدا رو چ دیدی شاید شد... دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود «خدا رو چه دیدی شاید شد». یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی ۹ تایتانیک رو اون برای همه ی ما آورده بود. معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت... « خدا رو چه دیدی شاید شد ». وقتی این رو گفت همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره. امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته... مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت. 👈فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟! «خدا رو چه دیدی شاید شد» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌