eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💑 چگونه زن و شوهر می توانند حامی یکدیگر باشند؟ مرد میتونه بدون اینکه بیش از حد کار و تلاش کنه، رابطه ی خوبی با همسرش داشته باشه. 👈قدردانی همسر او باعث می شود که انگیزه ی بیشتری برای تلاش در جهت بهبود زندگی مشترکشان داشته باشد. در این صورت مرد مجبور نمیشه خودش را قربانی خواسته های همسرش کنه یا احساس کند همسرش بر او ریاست میکنه. 👈زن هم میتونه با درک کردن شوهرش،حامی او باشدو به او کمک کند که او نیز حامی خوبی برایش باشد. 👈مرد ها نان آور خانواده هستند،آن ها دوست دارند همسرشان را خوشبخت کنند و در زندگی مشترکشان موفق باشند. فقط کافیه که از آن ها شود. 👈زن و شوهر مکمل یکدیگر هستند، مردها ازهمسرشان حمایت می کنند و زنان زمانی می تواندازشوهرشان حمایت کنند که حمایت های شوهرشان را درک کرده باشند. 👈زن هم دوست دارد شوهرش باشد؛ ولی تا به حال نشنیده ایم که زنی بگوید شوهرم به من توجه ندارد؛ ولی من عاشق او هستم! 👈مردهاهم دوست دارند که همسرشان به آنها کند؛ اما در درجه اول آن هادوست دارند همسرشان راخوشبخت و خوشحال کنند.💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رنگ آمیزی دیوار زیبا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بند کفشتون رو اینطوری ببندین 😍🙌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
😋 یک کیلو مرغ ترکیب سینه و ران مرغ باشه حتما وبا۱۰۰گرم دنبه چرخ کرده(دنبه باعث میشه کبابمون بافتی نرم ابدار داشته باشه)(میتونیدبه جای دنبه ۱۰۰گرم کره بزنید)نصفه فلفل دلمه ای قرمزیک عدد پیاز درشت،دو عدد سیر،نمک،فلفل سیاه و قرمز و سفید،زردچوبه،پاپریکا به مقدار لازم،دو ق غ آرد سوخاری یا پودر نان،رو داخل مخلوط کن ریخته مخلوط کنید و پوره که شد به مرغ چرخ شده اضافه کرده،دو ق غ زعفران غلیظ هم اضافه کرده خوب ورز بدین تا مواد یکدست شن،مزه ش و هم تست کنید ادویه هاش و نمکش کم نباشه،حدودا یک ساعت بذارید یخچال بعد کف تابه خیلی کم روغن بمالید و مواد رو پهن کنید،حرارت متوسط باشه (چون اگه کم باشه اب میندازه اگه زیاد باشه ممکنه وسط کباب خام بمونه) که روش سرخ شه،بذارید مغزپخت بشه،وقتی کمی حرارت دید برش های دلخواه بزنید بذارید یه طرفش سرخ شده بعد برگردونید تا طرف دیگه ش هم سرخ بشه،(من به سیخ های کوچک گرفتم وسرخش کردم )در کنار برنج زعفرانی نوش جان کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
کشاورزی يک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود. هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد. پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش. در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد. وقتي کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت! بهتر است ببخشيم و بگذريم.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
ایده تزیین کیک 🍰🎂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم . بیرون بیمارستان غُلغله بود . چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند . چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند . وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند . بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید . پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود . آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود . ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار ؟ ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔴 ذکر توصیه شده امام زمان برای حوائج 🔹 مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين مینويسد : 🔺زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم. نزديك سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل میكرد مرتب مینوشتم كه مبادا فراموش شود. يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند: 🔹 ذكرى نزديك‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد -صلي الله عليه و آله و سلم- در پيشگاه خداوند متعال نيست. 📚 کتاب فوايد الصلوات ص ۴۹ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔴خدا متعال ازهرچه بگذرد ، از حق الناس نمی گذرد ... حواسمان باشد ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ ، ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ ، با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ... با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ ، با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ ... با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ ، ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود جدایی انداخت ، با " زبان " میشود آشتی داد ... با " زبان " میشود آتش زد ، با " زبان " میشود آتش را خاموش کرد .... حواسمان به دل و زبانمان باشد " آلوده اش نکنیم ..." ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
تحقیقات ثابت کرده است که افرادی که موهایشان اصطلاحا کم‌پشت است می‌توانند با خوردن خرمالو و دریافت روی ( زینک ) موجود در آن به راحتی موهاى سالم و پرپشتی داشته باشند ! 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
_حرف خاصی نبود معلوم بود که هنوز دوست نداره بحثی رو باز کنه -اون روز وقت نشد بپرسم تو که با تایم کلاسمون مشکلی نداری؟ خودم زدم به کوچه ی علی چپ:کدوم کلاس؟ _خوب معلومه کلاس رقصمون -قرار نیست همچین کلاسی بریم _یعنی چی؟ یعنی همینی که شنیدی من نظرمو همون روز بهت گفتم یادت نیست من نمیام دوست داری خودت تنها بره _اون یه کلاس دونفره ست من وتو باهم میریم -خواهش میکنم تمومش کن من حال و حوصله ی جرو بحث ندارم _منم ندارم پس بهتره حرف اول واخرو بزنم ما میریم حتما میریم من میبرمت عصبانی شدم:که اینطور؟تو میتونی منو ببری اما خودمو نه جنازه مو _جاخورد:این چرت وپرت ها چیه که تو میگی اینا چرت وپرت نیست خوب گوشاتو باز کن وببین چی میگم به من میگن سوگند روی حرفی که میزنم تا اخر وایمیستم وقتی میگم نمیرم،نمیرم هیچکس هم نمیتونه رای مو بزنه توهم بیخودی تلاش نکن واسطه هم که بفرستی حرف اول وآخرم همینه _زل زده بود بهم:ولی من قرار گذاشتم زشته الان بزنم زیرش _کجاش زشته؟ زنگ بزن بگو سوگند دوست نداره بریم کلاس والسلام شد تمام _به همین راحتی؟ _حتی از اینم راحتتر _نمیشه آبروم میره میگن دانیال زن ذلیل خوب بگن مردی که زن ذلیل نباشه مرد نیست در ضمن به این نمیگن زن ذلیلی _پس چی میگن؟ میگن دانیال به زنش احترام میذاره _اصلا چرا ما نباید بریم _دانیال بسه ما این حرف ها رو قبلا یه بار زدیم من دوست ندارم -آره دیگه تو میخوای ماجرای عقد رو دوباره راه بندازی اما اینبار نمیشه چرا که نه؟اصلا من دوست ندارم شوهرم برقصه چه با من چه بی من همین _مردم مسخره میکنن به اونا چه ربطی داره عروسی ماست ما هم همر کاری که دوست داریم میکنیم تمام _نمیشه نمیتونیم -چرا میتونیم البته اگه تو بخوای؟اینا همش بهانه های خودته خوب آره اصلا من دوست دارم شب عروسیم با تو برقصم نمیخوام مثل مراسم عقدمون یه گوشه وایستمو با حرص فقط برات کف بزنم -چرا با حرص تو اون روز باید با یه حس تحسین اینکارو میکرد _تحسین .تحسینه چی؟ -تحسین من _پوزخندی زدو گفتکچه از خود راضی... ولی من نمیخوام این صحنه تکرار شه _دانیال تمومش کن -تمومش نمیکنم مشکل تو فقط همین یه مسئله نیست قضیه خیلی بزرگتر از ایناست تو کلا بامن مشکل داری ازم گریزونی انگار نه انگار که تقریبا ماه دیگه من وتو رسما میشیم زن و شوهرو باهمدیگه زیر یه سقف زندگی میکنیم اونوقت میخوای چکار کنی؟بازم میخوای ازم فرارکنی؟اونوقت چطوری میتونی از حرف زدن بامن اجتناب کنی؟اون موقع چه جوری بهانه ای مییاری تا همدیگه رو نبینیم؟ حرف هاش داشت اعصابمو خرد میکرد:فکر اونجاشو کردم تو نگران اون نباش لبخند مسخره ای زدوگفت:چه فکری؟نکنه میخوای از خونه فراری باشی؟ -اونشو بعدا میفهمی _نه بگو میخوای چکار کنی؟تو خودت هم از کارات سر درنمیاری نه میدونی چکار کردی نه میدونی چکار میکنی ونه میدونی چکار میخوای بکنی من میدونم چکار کردم چکار میکنم وچکار قرار بکنم _پس بگو تا م اهم بدونیم _لزومی نمیبینم که تو بدونی _ولی من میبینم من شوهرتم باید بدونم زنم میخواد چکار کنه -اولا من نامزدتم دوما این حریم خصوصی منه به تو هم ربطی نداره -نامزد یا همسر؟چه فرقی میکنه؟ ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
_خیلی فرق میکنه هنوز چیز زیادی بین ما اتفاق نیفتاده من وتو هنوزم براهم یه اسمیم تو شناسنامه ی هم _تا یه ماه دیگه بیشتر از یه اسم میشیم دور نیست اون روز تا چشم به هم بزنی میادو میره با گفتن این حرف خنده ی شیطنت آمیزی کرد _هیچ کی از آینده خبر نداره بودند نامزدی های چندین وچند ساله بهم خوردند بودن نامزدی های که یه شب قبل عروسی بهم خوردند پس زیاد دلتو خوش نکن چهره شو درهم کشید:منظورت از این حرف ها چیه؟نکنه تو نقشه ات اینه؟ _کدوم نقشه؟ _همین آینده ای که داری تجسمش میکنی به هم زدن نامزدیمون پوزخندی زدوادامه داد:اگه این نقشه اته باید بگم کور خوندی این خیال خامه که من دست از سرتو بردارم این فکر رو از سرت بیرون کن این فقط مرگه که میتونه تو رو از شر من آزاد کنه من تا آخرش هستم اول و اخرش تو همسر منی ومال منی فهمیدی؟ -نگاش کردم اینقدر به خوت مطمئن نباش دفعه ی پیشم گفتم سختیش در به دست آوردنت بود حالا که به دستت آوردم دیگه ول کن نیستم آینده همونیس میشه که من میگم تو خیالم گفتم:عمرا مگه این که من بمیرم که مال تو شم شاید اسما زنت باشم ولی رسما نه... هنوز تو افکار خودم بودم که از جاش بلند شد :بریم رفت سمت پیشخوان منم رفتم بیرون و نفس عمیقی کشیدم میخواستم انرژی بگیرم باخودم گفتم :من سوگندم هیچ وقت کم نیاوردم از این به بعدم کم نیارم همین.... اومد بیرون وسوار ماشین شدیم ورفتیم هیچ حرفی بین ما ردو بدل نشدرسیدیم خونه ی دختر عمه لیلا همه اونجا بودنداز دیدن ما خوشحال شدند منم ابراز خوشحالی کردم رفتم تو جمع وشروع کردم به بگو و بخند با اطرافیان من نقشمو بلد بودم اما دانیال نه گرفته یه گوشه نشسته بود مادردانیال آروم تو گوشم گفت:اتفاقی بین شما افتاده؟ -نه چه اتفاقی؟ آخه انگار دانیال حالش خوب نیست گرفته ست گفتم شاید حرفتون شده نه اصلا حتما برای چیز دیگه ایه. مادر دانیال سری تکان داد و مردد گفت:حتما دیگه برای اینکه نقشمو بهتر بازی کنم رفتم سمت دانیال یه گوشه تنها روی یه مبل راحتی نشسته بود وبا دستش شقیقه های سرشو فشار میداد رفتم رو دسته ی مبل نشستم و دستم انداختم پشت مبل خم شدم ودر گوشش گفتم:چرا نمیای پیش جمع جات واقعا اونجا خالیه این حرفو که زدم خنده ی بلندی کردم عصبانی نگام کرد.لبهامو جمع کردم وباحالت مسخره وبچه گانه ای گفتم :اینجوری نگام نکن میترسم عمو... اینکار من باعث شد لبخندی بزنه و بگه:انصافا بازیگر ماهری هستی _حالا کجاشو دیدی؟ جواب نداد وقیافه اش بازم گرفت بریم پیش بقیه جلوی اون حفظ ظاهر کن اونا فکر میکنن من و تو باهم دعوا کردیم نه کی گفته ما دعوا کردیم؟به اون دعوا نمیگن دعوا رو بعدا نشونت بدم با حالت متعجب نگام کرد _دستم خسته شد زود باش بگیرش و بلندشو دستمو گرفت و باهم رفتیم سمت بقیه شوهر عمه ی دانیال گفت:به دانیال خان بالاخره مارو قابل دونستی مرد چی شده مگه کشتی هات غرق شده من:علی آقا شما زیاد نگران نشین فقط کمی خسته است مگه نه؟ برگشتم سمت دانیال ولبخند ملیحی تحویلش دادم اونم به زور لبخندی زدو گفت سوگند راست میگه یه کم خسته ام رفتیم رو یه مبل دونفره نشستیم متوجه بودم که مادرومادربزرگ دانیال هنوز هم رفتارهای مارو زیر نظر دارند به دانیال نزدیکتر شدم وبهش تکیه دادم وآروم گفتم:دستتو بنداز دور شونه مو با تعجب نگام کرد بازم زیر لب گفتم:چرا خل بازی در میاری زود باش دیگه.... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌