eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ‍ تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره. یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟ او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ... همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم @Dastan1224
در زمان متوکل عباسی، زنی ادعا کرد که من زینب دختر فاطمه ی زهرا هستم. متوکل گفت: از زمان زینب تا به حال سال‌ها گذشته و تو جوانی؟! گفت: پیامبر و دست بر سر من کشید و دعا کرد در هر چهل شمالی جوانی به من برگردد؟ متوکل، بزرگان آل ابوطالب و اولاد عباس و قریش را جمع کرد و آنها گفتند: او دروغ می‌گوید؛ زیرا زینب در سال شصت و دو هجری قمری وفات کرده است. زینب کذابه گفت: ایشان دروغ می‌گویند، من از مردم پنهان بودم تا الآن که ظاهر شدم. متوکل قسم خورد که باید شما با دلیل، ادعای این زن را باطل کنید. آنان گفتند: دنبال امام هادی بفرست تا بیاید و ادعای او را باطل کند. متوکل امام را طلبید و جریان را بازگو کرد. امام فرمود: او دروغ می‌گوید و زینب در فلان سال وفات کرد. متوکل گفت: دلیلی بر بطلان قول او بیان کن. امام فرمود: گوشت فرزندان فاطمه علی بر درندگان حرام است، او را نزد شیران بینداز اگر راست میگوید! متوکل به آن زن گفت: چه میگویی؟ گفت: می‌خواهند مرا بکشند. امام فرمود: این جا جماعتی از اولاد فاطمه (ع) هستند و هر کدام را خواهی بفرست. راوی گفت: صورتهای تمام سادات تغییر یافت، بعضی گفتند: چرا حواله بر دیگری می‌کند و خودش نمی رود؟ متوکل گفت: چرا خودتان نمی روید؟ فرمود: اگر بخواهی می‌روم؛ متوکل قبول کرد و دستور داد نردبانی نهادند؛ حضرت داخل جایگاه شیران درنده شدند و آنها از روی خضوع سر خود را جلوی امام بر زمین نهادند و امام دست بر سرشان می‌مالید، بعد امر کرد کنار روند و همه ی درندگان کنار رفتند. وزیر متوکل گفت: زود او را بطلب که اگر مردم این کرامت را بینند به او میگروند. پس نردبان نهادند و امام بالا آمد و فرمود: هرکس اولاد فاطمه عالی است بیاید میان درندگان بنشیند؟ آن زن گفت: ادعایم باطل است، من دختر فلان مرد فقیر هستم، بی چیزی سبب شد که این خدعه را به کار برم. متوکل گفت: او را نزد شیران بیندازید؛ اما مادر متوکل او را شفاعت کرد و متوکل او را بخشید. 📙منتهی الآمال 678/2. @Dastan1224
🔸روزی نامه ای از سوی شخصی به دست جناب خواجه نصیرالدین طوسی(ره) که از علما و بزرگان اسلام است رسید. از جمله مطالبی که در آن نامه آمده بود این خطاب بسیار زشت بود: "ای سگ و ای فرزند سگ."!! خواجه هم در جواب او گفت: "این که مرا سگ خوانده ای صحیح نیست؛ زیرا سگ با چهار دست و پا راه می‌رود و ناخن‌های دراز دارد اما من راست قامت هستم و بر روی دو پا راه می‌روم، بدنم بدون مو است و ناخن هایم پهن است، سخن می‌گویم و می‌خندم و این ویژگی‌ها غیر از صفاتی است که تو به من نسبت دادی و مربوط به سگ می‌شود."! و بقیه نامه او را با کمال متانت و بزرگواری و به دور از هرگونه سخن تند پاسخ داد!! 🌿حضرت علی علیه السلام فرمودند: عادَةُ الْکِرامِ حُسْنُ الصَّنیعَةِ.🌹 «عادت انسان‌های بزرگوار نیک رفتاری است.» @Dastan1224
📚 بعد از دستگیری میرزا رضا کرمانی و هنگام بازجویی ، از او پرسیدند : چرا حضرت ناصر الدین شاه را کشتی ؟ او پاسخ داد : سراسر مملکت را فساد و فقر گرفته و همه تقصیر از او بود ، چرا که سر رشته ی همه چیز در مملکت به او ختم می شد و تمام قوا در شخص او متمرکز بود ... گفتند : این ربطی به والا حضرت ندارد و اطرافیان او مقصرند ، او از خیلی امور و بی عدالتی ها و ناهنجاری ها بی اطلاع بود ... پاسخ میرزا شنیدنی و تاریخی است و همیشه در تاریخ ایران به یادگار خواهد ماند ... او پاسخ داد : اگر اطلاع داشت که حقش بود و اگر بی اطلاع بود ، وای به حال مملکتی که شاهش از این همه دزدی ، بی عدالتی ، فقر و فساد بی اطلاع باشد ، همان به که بمیرد ... @Dastan1224
📚 جوانی طلبه استادش گفت، برو فلان کتاب را بخر و بخوان، 10 روز بعد از تو امتحان خواهم گرفت. طلبه برای خرید کتاب به بازار رفت و انگور فروشی دید با انگورهایی طلایی. شدید هوس انگور کرد. با خود گفت: اگر انگور بخرم پولی برای کتاب نخواهم داشت و اگر انگور نخرم و کتاب بخرم، هوس انگور مرا از خواندن کتاب باز خواهد داشت و خواندن کتاب بی‌فایده خواهد بود. پس از ساعت‌ها کلنجار رفتن با خودش، یک خوشه انگور خرید و پولش برای کتاب نرسید. به منزل برگشت. از شدت ناراحتی از این که نتوانسته بود تسلیم نفس نشود ، بر خود می‌پیچید. برای تنبیه نفسش و این که علم را فدای شکم کرد، انگور را بر چوب سقف منزل آویزان کرد و تماشا کرد و نخورد و دانه های انگور سیاه و خراب شده و یک یک بر زمین افتادند. 10 روز بعد استاد خواست از او امتحان بگیرد. طلبه، داستان نخریدن کتاب را گفت. استاد گفت: نمره قبول گرفتی، موضوع آن کتاب در مورد مبارزه با نفس و کشش‌های نفسانی و راه‌های مقابله با آن بود که تو عملی آن را تجربه کردی، برو آنچه در این 10 روز دیده‌ای فکر کن و بنویس. طلبه رفت و اندیشه کرد و نوشت. کتابی که او در مورد غلبه و جهاد با نفس نوشت بسیار شیرین‌تر و حقایقش عینی‌تر از کتابی بود که باید می‌خرید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
عین واقعیته👇 زندگی دیگران را نابود نکنیم🙏 🔆جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ 5000. همه‌ش همین؟ 5000 ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. 🔆زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. 🔆پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند 👹این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! ⚠️شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم. @Dastan1224
⏳⌛️⏳ ⏳⌛️ ⏳ ⏳ساعت شنی به من یاد داد باید خالی شوی تا پر کنی دلی را… چشمی را… گوشی را… خالی کنی خودت را از نفرت تا پر کنی کسی را از عشق…💖 خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش…😇 یادت باشد ☝️ ساعت شنی روزی میچرخد⏳ و این بار این تو هستی که پر میشوی…🎈 از آنچه خودت پر کرده ای دیگران را …💎 @Dastan1224
⁉️کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد... ✅ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم... ⁉️وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!! هر چه بود باز بود... ⁉️گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟ ✅✨✅ندا آمد: این را گفتم که بیایی... ✔️وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم! ☑️☑️☑️کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر @Dastan1224
📚پادشاه و نوجوان یکی از پادشاهان به بیماری هولناکی که نام نبردن آن بیماری بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گردید. گروه حکیمان و پزشکان یونان به اتفاق رأی گفتند : چنین بیماری ، دوا و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند. پادشاه به مأمورانش فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد ، بپردازند و او را نزدش بیاورند. مأموران به جستجو پرداختند ، تا اینکه پسری (نوجوان) با را همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند ، یافتند و نزد شاه آوردند. شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زیادی به آنها داد و آنها به کشته شدن پسرشان راضی شدند. قاضی وقت نیز فتوا داد که : ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتی شاه جایز است. جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه ، از بدنش درآورد. آن نوجوان در این حالت ، لبخندی زد و سر به سوی آسمان بلند نمود. شاه از او پرسید : در این حالت مرگ ، چرا خندیدی ؟ اینجا جای خنده نیست .نوجوان جواب داد : در چنین وقتی، پدر و مادر ناز فرزند را می گیرند و به حمایت از فرزند بر می خیزند و نزد قاضی رفته و از او برای نجات فرزند استمداد می کنند و از پیشگاه شاه دادخواهی می نمایند ، ولی اکنون در مورد من ، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچیز دنیا ، به کشته شدنم رضایت داده اند و قاضی به کشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاکت من مقدم می دارد. کسی را جز خدا نداشتم که به من پناه دهد، از این رو به او پناهنده شدم. سخنان نوجوان ، پادشاه را منقلب کرد و دلش به حال نوجوان سوخت و اشکش جاری شد و گفت : هلاکت من از ریختن خون بی گناهی مقدمتر و بهتر است. سر و چشم نوجوان را بوسید و او را در آغوش گرفت و به او نعمت بسیار بخشید و سپس آزادش کرد. لذا در آخر همان هفته شفا یافت .(و به پاداش احسانش رسید.) همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیل بانی بر لب دریای نیل زیر پایت گر بدانی حال مور همچو حال تست زیر پای پیل @Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃اگر‌ میخواهی محبت خدا را بدست بیاوری چیزی بهتر از صلوات ‌زیاد فرستادن نیست 🍃اگر‌ عاشقانه‌ صلوات بفرستید میبینید چگونه محبت خدا در وجودتان زیاد میشود 🍃و فقط خدا میداند‌ در این صلوات چه چیزهایی هست 🍃نگاه به قرآن عبادت است و همچون نگاه ‌به امام زمان عج است و محبت خدا را جلب میکند ... ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل‌ فرجهم ❤️ @Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺آیت‌الله بهجت قدس‌سره: خوشا به حال کسانی که این مطالب (قرآن) را تنها تلفظ نباشد، بفهمند. کسی گفته بود: وقتی من سوره یاسین را می‌خوانم از روی ذوق و شوق حس می‌کنم که دارم قند می‌خورم. [یاسین] بهار قرآن است؛ و لذا خیلی از مردان و زنان که مقدس هستند دیگر یاسین را حفظ هستند و یاسین را دیگر ترک نمی‌کنند. خدا توفیق بدهد که قدردان باشیم. @Dastan1224
💠شیخ بهایی شیخ الاسلام اصفهان بود در همان موقع ها زمانی در مسجد چهار باغ نشسته بود و مشغول تصحیح نماز مردم بود در بین مردم پیرزنی هم آمده بود ، بعد که نوبتش شده شیخ به او گفت نمازت را بخوان: پیرزن شروع کرد به غلطی پلوتی حمد خود را خواندن ، که شیخ نیمه کاره حمدش را قطع کرد و گفت: تو که همه ی نمازت اشتباه هست. پیرزن گفت: نماز من اشتباهه؟؟ نماز تو اشتباهه؟ شیخ بهایی گفت: من شیخ الاسلام اصفهان هستم چطور می گی که نماز من اشتباهه؟؟ پیرزن گفت : نماز باید اثر داشته باشد، تو حمد بخوان و به این آب فوت کن ، من هم می خوانم و به این آب فوت می کنم، ببینیم نفس کدوم یک از ما می تونه این آب رو نگه داره؟ شیخ حمدش رو خوند و به آب فوت کرد ولی آب ناایستاد پیرزن با همون حالت اشتباه خوند و آب ایستاد. شیخ بهایی حیران شد و بعد از این جریان مدتی جزء شاگردان اون پیرزن قرار گرفت و پیش اون به تهذیب نفس پرداخت 📚به نقل از سخنرانی های جناب دکتر @Dastan1224
شاگرد و عابد ✍️شاگردی از عابدی پرسید:: تقوا را برایم توصیف کن؟ عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند. @Dastan1224
🔆سر این پل یا سر پل صراط ؟ ! روزی ملک شاه به شکار رفته بود در قلعه ای نزول نمود جمعی از غلامان او گاوی دیدند که صاحب ندارد گاو را کشته و گوشت آن را خوردند . گاو از پیرزنی بود که با سه یتیم خود از شیر آن زندگی می کرد ، وقتی زن با خبر شد که سربازان ملک شاه گاوش را کشته اند ، بسیار اندوهناک گردید ، سحرگاه بر سر پل زاینده رود آمد . ملک شاه وقتی خواست از پل بگذرد ، پیرزن از جای برخاست و گفت : ای پسر آلب ارسلان داد مرا بر سر این پل می دهی یا بر سر پل صراط ، خوب فکر کن ببین کدامیک برایت بهتر است ملک شاه گفت : سر پل زاینده رود ، زیرا طاقت دادخواهی تو را بر سر پل صراط ندارم ، اکنون بگو تو را چه شده تا به آن رسیدگی کنم . گفت : گاوی داشتم ، غلامان تو آن را کشته اند ، در واقع این ظلم از تو سر زده که درباریان و اطرافیان را خود سرانه تربیت کرده ای . ملک شاه دستور داد : غلامانی که این عمل را مرتکب شده اند ، پیدا کنند ، طولی نکشید که مجرمین را آوردند ، ملک شاه آنها را سخت مجازات کرد و در عوض یک گاو پیره زن صد گاو به او داد و گفت : ای پیره زن آیا از پسر آلب ارسلان راضی شدی ؟ عرض کرد ، آری به خدا راضی شدم . پس از درگذشت ملک شاه پیره زن صورت بر خاک او گذاشته گفت : پروردگارا پسر آلب ارسلان با همه پستی خود درباره من عدالت نمود و سخاوت کرد تو نیز اکرم الاکرمینی ، اگر درباره او تفضل فرمایی و از جزایش بگذری دور نیست . در آن ایام یکی از زهاد ملک شاه را در خواب دید . از حالش پرسید ؟ گفت : اگر شفاعت پیره زن که در سر پل زاینده رود به دادش رسیدم ، نبود وای بر من @Dastan1224
زني شوهرش مُرد. براي اينكه خدمتی به شوهر كرده باشد شبهای جمعه غذایی تدارک می كرد و به وسيله فرزند يتيم خود به خانه فقرا می فرستاد. طفل بيچاره با اينكه گرسنه بود ، غذا را از مادر می گرفت و به فقرا مي رساند و خود با شكم گرسنه به خانه بر می گشت و می خوابيد! تا اينكه شبي كاسه صبرش لبريز شد و در راه غذا را خودش خورد و با شكم سير به خانه برگشت و آسوده خوابيد! آن شب زن شوهر خود را در خواب ديد كه به او می گفت : تنها غذای امشب به من رسيد . زن از خواب بيدار شد و با كمال شگفتی از فرزندش پرسيد شبهای جمعه گذشته و ديشب غذا را كجا می بردی و به كی می دادي ؟ من ديشب پدرت را خواب ديدم كه مي گفت تنها غذای ديشب به او رسيده است .طفل راستش را گفت كه شبهای جمعه غذا را به خانه فقرا مي بردم ، ولي ديشب چون زياد گرسنه بودم ، خودم خوردم و آسوده خوابيدم . زن دانست بهترين خدمت به شوهر اين است كه يتيم او را سير نگهدارد و از اينجاست كه در حديث است كه صدقه صحيح نيست در حالی كه خويشاوندان خودت محتاج و نيازمند باشند.. @Dastan1224
📚 داستان کوتاه مراقبت پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره... باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان. پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت... هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟ مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمین‌گیر نشدم ازش مراقبت می‌کنم. پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد. زن جوان انگار با نگاهش به او می‌گفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
💠 خاطره‌ای از شهید رجایی 💠 ✍حاج آقای قرائتی نقل کردند: شهید رجایی یتیم بود، بزرگ شد، در تهران با یک کسی برای خرجی‌ شان دوره گردی می کردند، یعنی با دوچرخه قراضه یک چیزی در بازار تهران می خریدند، در کوچه پس کوچه‌ ها، محله فقرا، می فروختند. شریکش برای من گفت!!! یک سال با یک دوچرخه قراضه با شهید رجایی قبل از اینکه معلم شود کار می کردیم، بعد از یک سال هشت هزار تومان گیرمان آمد. شهید رجایی گفت: تو شش تا بچه داری، شش تومان تو بردار، من فعلا دو تا بچه دارم، دو تومانش را من برمی دارم. چه زمانی از این دو تومان گذشت؟ آن زمانی که با دو تومان می شد تهران یک قطعه زمین خرید، الان با چند ده میلیون هم زمین گیرت نمی آید، اصلا رجایی روحش بزرگ بود. یتیم بود، اما بزرگ بود، یک لحظه از دو هزار تومان گذشت. و آدم هم هست اگر یک جعبه گز می خواهد بدهد به یک کسی، نصف روز فکر می کند. دو تا خودنویس در جیبش هست، یکی را می خواهد بدهد به کسی، یک ربع فکر می کند، بدهم؟ ندهم؟ نکند بدهم پس ندهد. . . 💥آن وقت این مرد بزرگ، زمانی که به عنوان رئیس جمهور ایران رفت در سازمان ملل سخنرانی كند كارتر رئیس جمهور آن زمان آمریكا از او وقت ملاقات خواست، این معلم ایرانی به او اجازه ملاقات نداد، این عزت است که در سایه ایمان به خدا به دست می‌ آید. @Dastan1224
✨﷽✨ ✨ ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ ﺣﺘﯽﺍﮔﺮﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻗﺪﺭﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍﻧﺪﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺫﺍﺕ ﻭﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ @Dastan1224
💙 دائم سوره قل هوالله را بخوانید. و هدیه کنید به امام زمان علیه السلام این عمل باعث می شود مورد توجه خاص حضرت مهدی علیه السلام قرار بگیرید. @Dastan1224
🍃راه خلاص از گرفتاری‌ها منحصر است به دعا در خلوت برای فرج ، برای فرج ولی‌عصر (عج) ، نه دعای همیشگی و لقلقه زبان، بلکه دعای با خلوص و صدق نیت و همراه با توبه آیت @Dastan1224
🔆آیت الله بهجت : 🍀ای کاش می نشستیم و درباره اینکه حضرت غایب(عج)چه وقت ظهور می کند،با هم گفت و گو می ڪردیم،تا لااقل از منتظرین فرج باشیم . 📗همان،ص۱۸۸ 🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل @Dastan1224
☘ امام صادق (علیه السلام) : ‌ 👌 وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُکِرَ بِهِ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ ✍ در شگفتم از آنکه مورد مکر و حیله واقع شده، و چرا به این ذکر پناه نمی‌برد : ‌ 🤲 أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ. ‌ 📚 من لایحضره الفقیه ، ج۴ ، ص۲۸۰ ‌ ‌ @Dastan1224
🌹 ✴️ آیت الله بهجت: 🔺 را کِدِر می کند و نورانیت دل را از دست می دهد و باعث می شود شخص هنگام حضور نداشته باشد. 📿 🤲 @Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ◼️◽️ از کنار رنج‌های رسول خدا ساده نگذریم! ⚫️ چطور مظلومیت‌های امام حسین (ع) باید ذکر شود، اما مظلومیت‌های پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟! @Dastan1224
✨امام صادق عليه السلام فرمودند: هر زنى كه به شوهرش بگويد: «من هرگز از روى تو، خيرى نديده ام»، اعمالش بر باد مى رود أيُّمَا امرَأَةٍ قالَت لِزَوجِها: «ما رَأَيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها 📚وسائل الشيعه ج14 ص115 کمی @Dastan1224
✨امام صادق عليه السلام فرمودند: هر زنى كه به شوهرش بگويد: «من هرگز از روى تو، خيرى نديده ام»، اعمالش بر باد مى رود أيُّمَا امرَأَةٍ قالَت لِزَوجِها: «ما رَأَيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها 📚وسائل الشيعه ج14 ص115 @Dastan1224
❣ ✍️نماز تکرار نیست! 🔸بعضی ها فکر میکنند تکراری است!! نماز تکراری نیست؛ کسی که چاه میکند، در نگاه اول کندن او و کلنگ زدنش تکراری به نظر می‌آید، ولی این کار حقیقتا تکرار نیست... 🔹چون با این تکرار هربار یک مقدار عمق چاه بیشتر میشود. کسی هم که از نردبان بالا میرود، هر قدم که بر میدارد،بالاتر میرود؛ این قدم ها هیچگاه تکرار نیست... نمازهم تکرار نیست. اگر در نماز توجه داشته باشیم، نماز ‌هجدهم ما غیر از نماز هفدهم خواهد بود و یک پله بالا خواهیم رفت. 💥نماز معراج و نردبان مومن است برای رسیدن به کمالات. 📿 🤲🏻 @Dastan1224