✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ سال 1364 شمسی است. اسماعیل کارگر فصلی است که 52 سال سن دارد و در محلهی امامزاده شهر خوی زندگی میکند. در محلّهشان سوپر مارکتی به نام «آقا محمد» است. اسماعیل با اینکه فقیر است ولی خیلی خوشحساب و اعتبارش در محلّه زیاد است.
محمد صاحب سوپر اصرار میکند تا اسماعیل از آن برنج ایرانی که بتازگی از شمال برایش آمده را ببرد. اما اسماعیل سکوت میکند.
محمد میگوید: آقا اسماعیل برنج خوشمزهای است، بَردار و هر موقع که پول دستت بود، بده.
اسماعیل چشمکی با تبسّم به آقا محمد میزند و میگوید: آقا محمد در چشم انسان یک حیا وجود دارد. وقتی من به این راحتی در جلوی مغازه تو مینشینم و سیگار میکشم به این علت است که به کسی بدهکار نیستم.
اگر روزی بدهکار تو باشم و تو سلام مرا کمی سرد جواب دهی من ناراحت میشوم چون بدهکار تو هستم و زمانی که چشمم به چشم تو بیفتد، شرم میکنم. اما این شکمِ من چشم ندارد تا مرا نگاه کند که اگر نان خالی به او بدهم از او شرم کنم. پس بجای اینکه به تو بدهکار باشم به شکمم بدهکار میشوم و به شکمم میگویم هر زمان پول داشتی برنج خواهی خورد!!!!
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت میکنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانهی مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمهی نانی به ما داد.
پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمهی نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد. چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد. چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد. چوپان گفت: بر من به اندازهی بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمعام بریده باشی.
@Dastan1224
✅داستان تأمل برانگیز خواجه و درویش
✍️درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیدهام مالی در راه خدا نذر کردهای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کردهام تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد و گفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمدهام. این را بگفت و روانه شد. خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.
از او بخواه که دارد
و میخواهد که از او بخواهی
از او مخواه که ندارد
و میترسد که از او بخواهی...!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Dastan1224
#پندانه 📕
❄ تقاضای حضرت موسی و کور شدن مرد کشاورز
روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: دلم میخواهد یکی از بندگان خوبت را ببینم.
خطاب آمد: در صحرا برو، آنجا مردی هست که در حال کشاورزی کردن است. او از خوبان درگاه ماست.
حضرت آمد و دید مردی در حال بیل زدن و کار کردن است. حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند می فرماید از خوبان ماست. از جبرئیل پرسید.
جبرئیل عرض کرد: الان خداوند بلایی بر او نازل میکند ببین او چه میکند. بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. فورا نشست، بیلش را هم جلوی رویش قرار داد.
گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم، حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم.
اشک در دیدگان حضرت حلقه زد، رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبر خدا هستم و مستجاب الدعوه. میخواهی دعا کنم تا خداوند چشمانت را دوباره بینا کند ؟
مرد پاسخ داد: نه.
حضرت فرمود: چرا ؟
گفت:
آنچه پروردگارم برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خود برای خودم می خواهم.
@Dastan1224
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
✨🥀صلیاللهعلیکِیافاطمةالزهرا🥀✨
🏴 #مشارکت_مالی دربرگزاریمراسمفاطمیه #هیئتعاشقانحضرتفاطمهزهرا (سلام الله علیها)
● باپرداختحتی5000تومان بانیمجلس عزایاهلبیتشوید
💳(بنام سیدنعیمنیکجعاوله)
6037997389455784🔘راهنمایی وارسالرسیدواریز👇 @Alimadd @Alimadd 🎥 برای دیدنتصاویرمراسم کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/152436767C8a757d5f71 🚩هیئتعاشقانحضرتفاطمهزهرا(علیهاسلام) https://pay.eitaa.com/v/?link=vE8Tb
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️ مردی نزد عارفی آمد و از بینمازی همسرش شکایت کرد.
گفت: نمیدانی که از بینمازی همسرم چه اندازه در عذاب هستم!!عارف گفت: اگر همسرت نماز نمیخواند اشکالی ندارد بر سلب توفیق عبادت از او ناراحت باشی و غم بخوری و سعی کنی نصیحتاش کنی که نماز بخواند؛ ولی در این جا مواظب شیطان باش که مبادا گمان کنی نمازی هم که خودت میخوانی حتماً تو را در روز قیامت نجات خواهد داد.
🍂 بهای زیادی بر عبادت خود قایل نباش.
🍂 اگر نمازی خواندی عافیت آن را خودش داده بود.
🍂 اگر زکاتی دادی بدان او بود که مالی به تو بخشید و شیطان را از تو دور کرد.
🍂 اگر کسی را نصیحتی کردی بدان او بود که این علم را به تو بخشید.
🍂 ما هرگز فیض نیستیم، بلکه ما منتخب او برای انتقال فیض هستیم. هر چه هست اوست.
بدان اگر کلی طاعت و عبادت کرده باشی، اگر او نخرد در دست تو میماند و کسی را توان خرید آن نیست و برای همین است که بعد از اتمام هر عبادتی دعا میکنیم خدا قبول کند.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Dastan1224
✅يكی ما را می بيند !
✍فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند. سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.
فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «هو الله الّذی یری کلّ احد و یعلم کلّ شیء؛ او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد!
@Dastan1224
حضرت آیت الله بهجت(ره):
🔴 نباید مغرور شویم.
⚠️ تا نزدیکیهای وفات و تا زمانی که شیطان زنده است، انسان در مخاطره است!
✨به خدا پناه میبریم.
📚 در محضر بهجت، ج٢، ص١٩۶
--------------------------------
@Dastan1224
✍امام صادق علیه السلام:
الشِّتاءُ رَبِيعُ المُؤمِنِ، يَطُولُ فيهِ لَيلُهُ فَيَستَعِينُ بهِ على قِيامِهِ، ويَقصُرُ فيهِ نَهارُهُ فَيَستَعِينُ بهِ على صِيامِهِ
زمستان، بهار مؤمن است؛ شبهايش طولانى است و براى عبادتِ نيمه شب از آن كمک مىگيرد و روزهايش كوتاه است و براى روزه گرفتن از آن مدد مىجويد.
📚 ميزان الحكمه جلد ۲ صفحه
@Dastan1224
#حدیث_روز
🌸 پیامبر رحمت(ص):
به كسى كه به تو خيانت كرده است خيانت نكن كه تو نيز چون او خواهى بود.
🍃چه بخششی بهتر از آنکه فقط جهت رضایت و خشنودی خدا ببخشیم و بگذریم
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
🌸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
✍️مَن أذاعَ فاحِشَةً كانَ كمُبتَدِئها ، و مَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِشَيءٍ لَم يَمُتْ حَتّى يَركَبَهُ .
🔸هر كس زشت كارى و گناهى را فاش كند، مانند كسى است كه آن را انجام داده است و هر كه مؤمنى را به چيزى سرزنش كند، نميرد تا خود مرتكب آن شود.
📚الكافي : 2/356/2
@Dastan1224
🏴بهترین الگو برای امام زمان(عج)
🔵 امام عصر علیه السلام می فرمایند:
«اِنَّ لی فی ابنة رسولِ الله اُسوةٌ حَسَنَةٌ»
🌕 الگو و اسوهی نیکوی من دختر فرستاده خدا (فاطمه زهرا «سلام الله علیها») است.
📚 بحارالأنوار ج ۵۳ ص ۱۸۰
@Dastan1224
🌸 امام #صادق (ع):
🍃هر كه به دنيا دل بسته شود، دلش به سه چيز بسته مى شود: اندوه پايان ناپذير، آرزوى دست نيافتنى، و اميد نارسيدنى
📚کافی، ج ۲، ص ۳۲۰
@Dastan1224
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
انسانهای بزرگ قامتشان بلندتر نیست
خانهشان بزرگتر نیست
ثروتشان هم بیشتر نیست
آنها قلبی بزرگ و نگاهی مهربان دارند...
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍حضرت عیسی مسیح علیه السَّلام میفرمایند:
حقیقتی را به شما بگویم، چگونه که شخص بیمار خوراک خوب و خوشمزه را مینگرد اما به سبب درد شدید که دارد حتی از خوردن آن لذتی نمیبرد، انسان دنیادوست هم به سبب دوستی دنیا از عبادت لذتی نمیبرد و طعم شیرین آن را نمیچشد.
به عنوان مثال: منظور از حدیث فوق آن است که کسی که فکرش در داشتن خانهای بزرگ مشغول است گویی روح او مریض است و زمان خواندن نماز، شیرینی و حلاوت نماز را هرگز نخواهد چشید.
📖تحف العقول
@Dastan1224
✨﷽✨
🌹روزی واعظی به مردمش می گفت:
✍ای مردم! هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید،
می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.
جوان ساده و پاکدل، که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود. چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه، دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت...
روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند. واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.
چون به رودخانه رسیدند، جوان "دعا" گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت، اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...
جوان گفت: "ای بزرگوار!تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین میکنم پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!
واعظ، آهی کشید و گفت: حق،
همان است که تو می گویی،
اما دلی که تو داری، من ندارم.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در کودکی یاد دارم وقتی با همسن و سالان در کوچه فوتبال بازی میکردیم، تنبلترین بازیکن را دروازهبان میگذاشتیم. همه از دروازهبان شدن و یکجا ایستادن متنفر بودیم و آن را نوعی حقارت تصور میکردیم و سعی میکردیم به راحتی تسلیم نشویم.بعدها که بزرگ شدم و از دنیای فوتبال سر درآوردم فهمیدم، هر کسی را دروازهبان نمیگذارند. حیثیت و آبرو و زحمتهای همه 11 نفری که میدوند در دستان پُرتوان دروازهبان است.
در یک خانه نیز برخی تصور میکنند زنِ خانهدار یعنی کسی که فقط در خانه میخورد و میخوابد و تنبل است، در حالیکه زنِ خانهدار مانند دروازهبان خانه است که باعث میشود زحمات دویدن و تلاش پدر به باد نرود.
در کل زن باعث میشود از حریم خانه به دقت مواظبت شود تا هر کسی قدرت حمله و وارد شدن به آن را نداشته باشد. زن اگر در خانهداری، اسراف کند٬ ولخرج باشد و کودکان را دلسوزانه مدیریت و تربیت نکند، زحمات دویدن پدر به باد میرود. هرچند زنان شاغلی هم هستند که خانهداری بسیار عالی هم از خود نشان میدهند و شاغل بودن در تضاد خانهداری یک زن هوشیار و کوشا نمیتواند باشد.
👈یک تیم فوتبال برای پیروزی به دروازهبان ماهری نیازمند است و یک خانواده برای موفقیت به زنِ خانهدار ماهر.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نظام تربیتی پروردگار عالم چگونه است؟
➕توصیه امام صادق(ع) در مورد تربیت فرزند که اکثر والدین آن را نمیپذیرند!
#تصویری
@Dastan1224
🔻مادرم حضرت زهرا نمیگذارد تو بیفتی❗
◽علامه مداح :
مدتی به خاطر سکته قلبی، چند روز در بیمارستان بودم و مریضیِ سختی گذرانده بودم
پس از چندی که طبیب اجازه حرکت داد، در اوّلین سفر به حرم امام رضا علیه السلام مشرّف شدم
به خاطر بیماری، قدمهای کوتاه برمیداشتم در هتل تهران، طبقه اوّل، منزل کرده بودم
گفتند: حضرت آیت اللّه العظمی گلپایگانی مشرّفاند و در کوچه جنبِ هتلِ تهران، منزل دارند با یک زحمتی مرا آن جا بردند
◽آقا مرحمتی فرمودند و گفتند:
از جا برخیز و یک قصیده برای امام رضا علیه السلام بخوان! عرضه داشتم:دیگر خواندن تمام شد!
عصایِ مبارک خود را به من مرحمت فرمودند و گفتند: مادرم حضرت زهرا(س) نمیگذارد تو بیفتی، حالا حالاها باید برای مادرِ ما روضه بخوانی!
من ایستادم به خواندن، مثل این که اصلاً هیچ حادثهای برایم رخ نداده است!
#حکایت
👈
@Dastan1224
✨سجود طولانی
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
اگر کسی سجود را طول بدهد، خیلی اسباب ناراحتی شیطان است!
📚گوهرهای حکیمانه، ص۹۴
👈
@Dastan1224
🔆 امام حسین علیه السلام:
🔺خداى من! مرا با رحمتت بطلب تا به تو برسم و با نعمتت جذبم كن تا به تو روى آورم ...
📚 الإقبال(طبعة دار الكتب الإسلاميّة) صفحه ۳۴۸
@Dastan1224
✍پیامبر گرامی اسلام صَلی الله عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم فرمودند:
در سه جا راستگویی زشت است: سخنچینی، دادن خبر ناخوشایند به مردی درباره خانوادهاش، تکذیب کردن خبر کسی که به تو خبر میدهد.
مثال: دوستی را ما به خانه فرستادهایم تا برای ما غذا بیاورد و میدانیم که او نرفته و به خانۀ خود رفته و خوابیده است. اگر علت را از او پرسیدیم و گفت: من خانۀ شما رفتهام و کسی درب را بر روی من باز نکرد نباید او را تکذیب کرد و گفت: دروغ میگویی!!!
📖تحف العقول
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Dastan1224
✅داستان کوتاه
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی
بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
فرو رفت از شدت درد فریادی زد
سوزن را چند متر دور تر پرت کرد .
مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد
ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش
تحویل داد و شعری را زمزمه کرد
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن انگه که خارش خوری .
این سوزن منبع درآمد توست این
همه فایده حاصل کردی یک روز که
از آن دردی برایت امد ان را دور می اندازی!
درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا
وسیله ای رنجشی آمد بیاد اوریم
خوبی های که از جانب آن شخص
یا فوایدی که از آن حیوان وسیله
یا درخت در طول ایام به ما رسیده ,
آن وقت تحمل ان رنجش اسان تر می شود ...
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍وقتی یوسف نبی (ع) را به کاروانی فروختند، یوسف (ع) را سوار مرکبی کردند و غلامی به نام یلقوس را برای مراقبت از او قرار دادند. وقتی مرکب یوسف از کنار قبرستان آل یعقوب (ع) گذشت٬ یوسفِ کودک، مزار مادرش را دید و سراسیمه خود را از مرکب شتر بر روی قبر مادرش انداخت و زار زار گریست؛ گویی میدانست که دیدار مزار مادرش دوباره نصیبش نخواهد شد.
وقتی یلقوس مرکب یوسف (ع) را خالی دید، در شبِ تاریک دنبال او گشت و او را بر سر مزار مادرش، اشکریزان یافت. سیلی محکمی بر گوش یوسف (ع) نواخت و درد یوسف (ع) را زمانِ وداع بر مزار مادرش٬ چندین برابر ساخت. یوسف پیامبر (ع) او را با چشمانی اشکبار نفرین کرد.
حضرت حق٬ جبرئیل را امر کرد که برو و قافله یوسف را نگه دار. باد شدیدی وزیدن گرفت و زمین لرزید؛ همگان فهمیدند که بهخاطر نفرین یوسف (ع) بود و حساب دست قافله آمد که کودکی که همراه آنهاست کودک خاص و محبوب خداست.
جبرئیل سوال کرد: «خدایا! یوسف (ع) را برادرانش کتک زدند و در چاه انداختند چرا بر آنها چنین خشمگین نشدی؟»
حضرت حق فرمود: «یوسف (ع) را برادرانش که پیامبر زادگان بودند در چاه انداختند؛ اما وقتی فردی غریبه٬ بر صورت عزیز من و فرستاده و پیامبر من سیلی زد، مرا غیرتم اجازه تحمل و صبر چنین حقارت و توهینی را نداد.»
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
#امروز_به_داد_اموات_برسید
#یک_صلوات_زحمت_چندانی_نداره
☘ آیت الله بهجت (ره) :
هیچ عملی به اندازه ی #صلوات نمی تواند به اموات کمک کند و به دادِ آن ها برسد.
👈
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼خاک پای پدر و مادر باشید
✍مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند:"خدایا من از این فرزندم نمی گذرم" یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی.
پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم،
نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"
@Dastan1224
#از_فقراء_قرض_بگیریم
#داستان
✍روزی؛ پسری از خانوادهای نسبتا ثروتمند،
متوجه شد که مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست!
با تعجب به مادرش گفت:
مادر عزیزم؛ دیروز یک کیسه بزرگ نمک برایت خریدم، چرا از همسایه نمک طلب میکنی؟
مادر گفت:
پسرم؛ همسایه فقیرمان، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند.
دوست داشتم از آنها چیز سادهای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد.
ما چیزی کم نداریم که از آنها قرض بگیریم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که ما هم به آنها محتاجیم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد و شرمنده نشوند...
@Dastan1224
✅اگر خدا مُعین و یاور ما نباشد، هیچکارهایم!
✍آیتالله بهجت(ره):واقعاً آسیه زن فرعون چه ایمانی داشته که درحالیکه به چهار میخ بسته شده بود، میگفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِندَک بَیتًا فِی الْجَنةِ؛ پروردگارا! خانهای در بهشت در نزد خود برای من مقرر بفرما»[مریم: ۱۱].خداوند سبحان دربارهی اصحاب کهف میفرماید: «وَ رَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ؛ دلهایشان را استوار داشتیم»[ کهف: ۱۴].
خداوند ایمان کسانی را که در گرفتاریها ثابت قدم بمانند، تقویت میکند تا هیچ ابتلایی آنها را از پا در نیاورد، و با ایمان و ذکر و اُنس با خدا از دنیا بروند. اگر خدا مُعین و یاور ما نباشد، هیچکارهایم.
📚 در محضر بهجت، ج٢، ص٢٢۶
@Dastan1224
✨﷽✨
📗داستان کوتاه
✍روزی دخترکی که در خانواده ای بسیار فقیر زندگی می کرد از خواهرش پرسید مادرمان کجاست؟ خواهر بزرگش پاسخ داد که مادر در بهشت است؛ دخترک نمی دانست که مادر آنها به دلیل کار زیاد و بیماری صعب العلاج، چشم از جهان فرو بسته بود. کریسمس نزدیک بود و دخترک مدام در مقابل ویترین یک فروشگاه کفش زنانه لوکس می ایستاد و به یک جفت کفش طلایی خیره می شد. قیمت کفش 50 دلار بود و دخترک افسوس می خورد که نمی تواند کفش را بخرد.
کریسمس فرا رسید و پدر دو دختر که در معدن کار می کرد مبلغ 40 دلار را برای هر کدام از بچه ها کنار گذاشت تا این که در هنگام تحویل سال به آنها داد. دخترک بسیار آشفته شد و فردای آن روز سریع کیف و کفش قدیمی اش را به بازار کالا های دست دوم برد و آن را با هر زحمتی که بود به قیمت 10 دلار فروخت؛ سپس فورا به سمت کفش فروشی دوید و کفش طلایی را خرید. در حالی که کفش را به دست داشت، پدر و خواهرش را راضی کرد تا او را تا اداره پست همراهی کنند. وقتی به اداره پست رسیدند، دخترک به مأمور پست گفت که لطفاً این کفش را به بهشت بفرستید. مأمور پست و خانواده دختر سخت تعجب کردند؛ مأمور با لبخند گفت که برای چه کسی ارسال کنم؟
دخترک گفت که خواهرم گفته مادرم در بهشت است من هم برایش کفش خریدم تا در بهشت آن را بپوشد و در آنجا با پای برهنه راه نرود، آخر همیشه پای مادرم تاول داشت..
@Dastan1224
➣
🌷آیت الله تقـــــوایی:
در #مخالفتنفس نگویید این کار
کوچک است اگر می توتید حتــما
جــلوی آن را بگیرید.
دنبال #حــرام به هیچ وجه نروید
شـیطان از یک دریجه کوچک وارد
مـیشود ولی کارهای بــزرگ انجام
می دهـــــد.
↬ @Dastan1224