📚#حکایتهای_بهلول_دانا
بهلول و بوی غذا
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت وگفت؟ ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است:«کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️حضرت موسی (ع) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی (ع) آمد. وقتی که نزدیک شد کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مؤدبانه نزد موسی (ع) ایستاد. حضرت موسی گفت: تو کیستی؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم.
موسی (ع) پرسید: تو ابلیس هستی؟!! خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمدهام بخاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم. موسی (ع) پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری؟ ابلیس پاسخ داد: با (رنگها و زرق و برقهای) این کلاه، دل انسانها را میربایم.
موسی (ع) پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او پیروز میشوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا میکشی. ابلیس گفت: سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره میگردم: (اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنبُهُ)
🔸1) هنگامی که انسان خودبین شود و از خودش خوشش آید.
🔹2) هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد.
🔸3) زمانی که انسان گناه در نظرش کوچک گردد.
📖برگرفته از کتاب ارشاد القلوب، ج1، ص50
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚حکایت پادشاه و اعدام نجار
پادشاه به نجارش گفت:فردا اعدامت میکنم،آن شب نتوانست بخوابد.
همسرش گفت:”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشا یش بسیار ”
کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شدوخوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید،چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی وافسوس به همسرش نگاه کردکه دریغاباورت کردم بادست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیرکنند.دو سرباز باتعجب گفتند:
پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد وگفت:
“مانند هرشب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند ”
@Dastan1224
زمانی که ابلیس دچار لعنت خدا شد ،
از خداوند برای بقایش تا روز قیامت
مهلت خواست ،
به او مهلت دادند ، از او سؤال شد:
این مهلت گسترده را برای چه می خواهی ؟
جواب داد:
خداوندا !
به عزّتت از کنار بنده ات نمی روم ،
تا جان از بدنش بیرون رود.
خطاب رسید :
به عزّت و جلالم قسم ،
درِ توبه را به روی بنده ام
تا فرا رسیدن م
@Dastan1224
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#یک_داستان_یک_پند
🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبتنام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود.
🌴 اتاق ما چشمانداز خاصی نداشت و کمنور بود. یکی از دوستان بیتاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد.
حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم.
در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟
تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمدهایم یا زیارت اتاق؟
دوم اینکه مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشمبه همزدنی این چند روز تمام میشود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش.
✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمیدانند برای چه و کجا آمدهاند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بیخودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری میکنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا میروند. 🍀
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱#استوری
🎤 کربلایی محمدحسین پویانفر
@Dastan1224
❤️اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
💠لا یسخر قوم من قوم
👈🏻همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
💠ولا تلمزوا انفسکم
👈🏻از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
💠ولا تنابزوا بالالقاب
👈🏻 «لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
💠و انفقوا فی سبیل الله
👈🏻در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
💠و بالوالدین احسانا
👈🏻و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
💠اجتنبوا کثیرا من الظن
👈🏻از بسیاری «
@Dastan1224
اعلام معجزه ای عجیب در نزدیکی قبر مطهر حضرت ابوالفضل
خواندن توضیحات شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) بوده است، در مورد راز جریان آب در اطراف قبر علمدار کربلا خالی از لطف نیست.
وی گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لولهکشی نبود این آب مرتب میجوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج میشد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم میآمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده میکردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود.
اما یک فرد از خدا بیخبر آمد به بهانه اینکه تَرَکی در دیوار حرم اباالفضل پیدا شده گفت، میخواهم آزمایش کنم این آب از کجا میآید و بعد آن دو چشم را کور کرد و هر چه تلاش کردند، آن دو چشمه احیا نشد.
اما بعد از دو ماه آب دوباره بالا آمد و به سرداب رسید و آن آب چشمهای کور شده را شفا میداد.از 50 سال قبل تا کنون این آب در یک سطح ثابت مانده و نه کم و نه زیاد میشود.
وی ادامه داد: شما به خوبی میدانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده میشود، اما این آب با وجود اینکه در ورودی آن بسته شده مانند گلاب میماند و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
وی افزود: هم اکنون در بخش درب صاحبالزمان مرقد مطهر اباالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب میاید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بستهاند.
این آب چند ویژگی دارد. اول اینکه اگرچه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است.
ویژگی دوم آن که سطح آب بالاتر از قبر مطهر آقا ابوالفضل(ع) است آب از دیواره دور قبر به داخل نفوذ نمیکند./باشگاه خبرنگاران جوان
@Dastan1224
📔 داستان ایمان داشتن به خدا
✨آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد,به یاد من باش که همواره به یاد تو هستم.
✨سوره بقره /152
🔹مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
پی نوشت:
خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به
رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .
وقتی تنهایی بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!
@Dastan1224
💠آیت الله #بهجت:
🍃شخصی پسر نابینایش رانزد مرحوم شیخ جعفر شوشتری برده بود که به جهت استشفای او سوره حمد بخواند. ایشان فرموده بود: ما جوانها هنوز حال و نَفَس پیرها را نداریم، به نزد پدرم بروید.
🍂وی نزد پدر ایشان رفته بود و ایشان هم دست روی چشم بچه گذاشته و مشغول خواندن سوره حمد شده بود، مقداری که خوانده بود بچه گفته بود:
🔹بابا! از میان انگشتانِ آقا می بینم و وقتی که حمد تمام شده بود، همه جا و همه چیز را کاملا دیده بود.
📚در محضر بهجت/ج1/ص17
@Dastan1224
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
لا یسخر قوم من قوم
همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
ولا تلمزوا انفسکم
از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
ولا تنابزوا بالالقاب
«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
و انفقوا فی سبیل الله
در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
و بالوالدین احسانا
و «به پدر و مادر نیکی کنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
اجتنبوا کثیرا من الظن
از بسیاری «از گمان ها دوری کنید»
@Dastan1224
🌹سال اول طلبگی هادی بود. یک روز به او گفتم: می دانی شهریهای که یک طلبه می گیرد از سهم امام زمان (عج) است؟
با تعجب نگاهم کرد و گفت: خب شنیدم منظورت چیه؟
گفتم: بزرگان دین می گویند اگر طلبه ای درس نخواند گرفتن پول امام زمان (عج) برای او اشکال پیدا میکند.
🌹به فکر فرو رفت... بعد از آن دیگر از حوزه علمی شهریه نگرفت! با موتور کار میکرد و هزینههای خودش را تامین میکرد.
"شهید هادی ذوالفقاری"
@Dastan1224
🌷به قول شهید بلباسے:
اونقدر خودمونُ درگیرِ
القاب و عناوین کردیم ؛
که یادمون رفته همه باهم برادریم :)
و باید کنارِ هم،باری از رویِ...
دوشِ مردم برداریمــ...🙂
حواسمون ڪجـاست؟💔
#شهیدانه
#شهیدمحمدبلباسی
@Dastan1224
🔴 ماجرای جیب خالی #رهبر_انقلاب
💠 همسر #رهبر_انقلاب در اوایل زندگی یک روز صبح به شوهر خود میگویند برای #ظهر چیزی نداریم فکری بکن! رهبر انقلاب موقع ظهر در کوچه پس کوچههای منتهی به مدرسه نواب یادشان آمد که همسرشان چه سفارشی کرده است. ایشان میگویند: "من دست کردم داخل #جیبم. جیبهای بالا که هیچ نداشت جیب پایین حدود چهار ریال یا چهار ریال و دهشاهی بود بیاختیار #خندهام گرفت و گفتم الحمدلله واقعاً هیچی نداشتم این طور نبود که مثلاً بتوانم بروم از فلان کس بگیرم یا از توی بانک بردارم نه. نه یک ریال #ذخیره نه یک امکان ... در چنین مواقعی خیلی به من فشار میآمد."
💠 روزی نبود که رهبر انقلاب دغدغه معاش نداشته باشند. همیشه #مقروض بودند و اعداد این دیون دائم افزایش مییافت. گاه اگر #منبری میرفتند و صاحب مجلس کرامتی نشان میداد صرف پرداخت قرضها میشد. در این مورد ایشان میگویند: "باز هم #پولم تمام میشد باز هم وضع زندگیام همانطور بود."
@Dastan1224
#داستانآموزنده
روزى حضرت عیسى علیهالسلام از صحرایى میگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
دراین هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا معروف بود از آنجا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن بازماند و همان جا ایستاد و گفت: «خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.»
.
مرد عابد تا ان جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.»
.
دراین هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: «ما دعایت را مستجاب کردیم و تو رابا این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او بدلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو بدلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.»
📙(منبع: کیمیاى سعادت، ج ۱؛ ص ۱۰۵)
@Dastan1224
📚حکایتی از بزرگمهر حکیم
بزرگمهر وزیر دعوی دانستن زبان حیوانات می کرد و انوشیروان مترصد فرصتی بود تا صدق آن را معلوم کند. تا روزی که با هم برای گشت و گذار رفته بودند و پادشاه بر کنگره خرابه ای دو جغد کنار هم نگریست و با تمسخر از وزیر خواست که برود و ببیند چه می گویند.
بزرگمهر نزد جغدها رفت و بعد از لحظاتی برگشت و گفت:
قربان یکی از جغدها پسری دارد و نزد جغد دیگر که دختر دارد به خواستگاری آمده. جغد صاحب دختر صد خرابه مهریه طلبید و جغد صاحب پسر به او گفت:
اگر زمانه چنین و سلطان زمان نیز همین باشد به عوض صد خرابه، هزار خرابه پشت قباله دخترت اندازم....
گر مَلک این باشد و این روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
@Dastan1224
✨﷽✨
✅هفت بهشت زندگی!
1⃣بهشت اول: «آغوش مادریست که با تمام وجود بغلت کرد و شیرت داد!»
2⃣بهشت دوم: «دستان پدریست که برای راه رفتنت با تو کودکی کرد.»
3⃣بهشت سوم: «خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد.»
4⃣بهشت چهارم: «معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیاش هم سن تو شد تا یاد بگیری.»
5⃣بهشت پنجم: «دوستیست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند!»
6⃣بهشت ششم: «همسرتوست که با تمام وجود در کنار تو معمار زندگی مشترکتان است. گویی دو شاخه از یک ریشهاید.»
7⃣بهشت هفتم: «فرزند توست که خالق زیباییهای آینده است...»
👌آری شاید هر کدام از ما تمام هفت بهشت را نداشته باشیم اما بهشت همین حوالیست...
💥مادرت را بنگر؛ پدرت را ببین؛ خواهر یا برادرت را حس کن؛ به معلمت سر بزن؛ دوستت را به یاد بیاور؛ همسرت را در آغوش بگیر و فرزندت را ببوس... یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت! بهشت را با همه قلبت حس کن! بهشت همین نزدیکیست...
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
➫
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼غیبت و حقالناس
✍️نقل میکنند که در نجف قصابی بود که فوت کرد. قصاب رفیقی از علمای نجف داشت. بعد از مدتی آن عالم، رفیق قصاب خود را در خواب دید. عالم از قصاب پرسید: آن طرف جای شما خوب است؟ گفت: نه، بد و سخت است. گفت: چرا؟ گفت: از دست فلان همسایه. گفت: چه شده است؟ گفت: خواستگاری دختر او آمدند، من قصاب محل بودم، خواستگارها با من مشورت کردند، من یک کلمه گفتم، خود را گیر انداختم. قصاب به آن عالم اصرار کرد که من را نجات بده. عالم از خواب بیدار شد و به دنبال آن همسایه رفت. دید پدر این خانواده فوت کرده است. یک دختری دارد که سنی از او گذشته است و در خانه مانده است.
به دختر گفت شما را حقی با فلان قصاب بوده است؟ من نگران هستم، دختر شروع به نفرین کردن کرد. عالم گفت: چرا نفرین میکنی؟ اگر حقی بوده است، بگو، من برای حل این معضل آمدم. دختر گفت: شما دیگر نمیتوانید، زندگی من تباه شده است. آن عالم پرسید که چطور زندگی شما تباه شده است؟ گفت: من دختری بودم، خواستگاری داشتم. خانواده خواستگار، نزد قصاب رفتند، از آنها پرسیده بودند که اینها چطور آدمی هستند؟ همزمان بین قصاب و پدر من اختلافی پیدا شده بود، قصاب گفته بود «چه عرض کنم؟». این کلمه ما را خانهنشین کرد. یک «چه عرض کنم» ما را خانهنشین کرد. اینها پس زدند و این کلمه قصاب هم راجع به من زبان به زبان گشت و دیگر کسی به خواستگاری من نیامد؛ الآن هم سنی از من گذشته است و ازدواج من باطل شده است.
عالِم میایستد و خلاصه زندگی اینها را سامان میدهد و دختر را شوهر میدهد که آن دوست قصاب خود را هم نجات بدهد. عالَم، عالم غیب است. به آن، عالَم معنا میگویند، برای همین است که شما معنایی را که القا میکنید، منتقل میشود. چه فحش بدهی، چه بگویی «چه عرض کنم»، گاهی معنایی که القا میشود، مساوی است. گاهی همین «چه عرض کنم» در مخاطب، بیشتر، موادّ منفی القا میکند تا توضیحات مفصل و پیچیده. مؤمن باید مواظب القای مفاهیم خود باشد که دارد با این حرکات چه کار میکند؟ چه چیزی را منتقل میکند؟ چه قدر صدمه میزند؟
@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
🔻داستان ضربالمثل "خرش از پل گذشت" چه بود؟
✍در زمان ناصرالدین شاه قاجار، پیرمردی اهل حنیفقان کنار رودخانه موردکی آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را میگذراند. پیرمرد یک گاو، هشت گوسفند و 40 درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که در آن زمان وضع مالی خوبی بود. روزی، دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید.
دزد به پیرمرد گفت: میخواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو میدهم. پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها، خانه بزرگی در شهر میخرد و ثروتمند زندگی میکند، برای همین قبول کرد. از فردای آن روز، پیرمرد شروع به ساختن پل کرد و درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستونهای پل از آنها استفاده کند. روزها تا دیر وقت سخت کار میکرد و پیش خود میگفت دیگر به کلبه، آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم.
پس، هر روز حیوانات خود را میکشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست میکرد. حتی در ساختن پل از چوبهای کلبه و آسیاب خود استفاده میکرد، طوری که بعد از گذشت یک هفته ساختن پل، دیگر نه کلبهای برای خود جا گذاشت نه آسیابی. به دزد گفت: پل تمام شد و تو میتوانی از روی پل رد شوی. دزد به پیرمرد گفت: من اول شترهای خود را از روی پل رد میکنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسههای طلا بار دارد، آسیب نزند. پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت: تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده. دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت: وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را از من بگیر. پیرمرد قبول کرد و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد.
وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند. وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند، ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن.ذپیرمرد نگاهی به او کرد و گفت: همه چی خوب پیش میرفت فقط نمیدانم چرا وقتی خرش از پل گذشت، شدم تنهای تنهای تنها ...ضربالمثل خرش از پل گذشت از همین جا، شروع شد.
🔹نتیجه: توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد میکنی اگر کمی به این داستان فکر کنیم میبینیم که خیلی آموزنده است و ما خر خیلیها رو از پل گذراندیم که بعدش بهمون خیانت کردن.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Dastan1224
❣یاد پهلوهای زخمی بخیر
عاقبت ارادت صادقانه به حضرت زهرا(س)، شهادت زهراوار است.
جوان باشی و از پهلو مجروح و....
🔻 هر وقت بیاییم سر مزارش شلوغ است. خیلی از مردم در گرفتاریها و مشکلاتشان به سراغ این شهید میآیند. خدا را به حق این شهید قسم میدهند و برای او نذر میکنند، قرآن میخوانند و خیرات میدهند.
🔻 شهید محمدرضا تورجیزاده ۲۳ تیرماه ۴۳ دیده به جهان گشود، او ۵ اردیبهشت ۶۶ در بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ به شهادت رسید. در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصفناپذیر در مجالس عزاداری شرکت میکرد.
🔻شهید تورجیزاده مداح بود، سوز عجیبی هم داشت، کمتر مداحی را مثل او دیده بودم، سی دی مداحی او هم هست. او عاشق حضرت زهرا (س) بوده وقتی هم که شهید شد ترکش به پهلو و بازوی او اصابت کرده بود.
▪️روضۀ حضرت زهرا (س)
از "شهید تورجی زاده"
❣روضه را به درخواست "شهید حاج حسین خرازی" از پشت بیسیم خواند و بعد در كل بيسیم ها پخش شد
با هم بشنویم
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | #سخنرانی_تصویری
💠شرط حرکت بهسوی خدا چیست؟
🎙 حضرت آیتالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّس الله سرّه
📚 سلوک خانواده | طهران، جلسۀ ٣١
⏱ ۰۱:۱۲ دقیقه
💾 ۱۱.۵ مگابایت
📌
@Dastan1224
آیت الله مجتهدی تهرانی ره: روزی آیت الله العظمی ملا علی همدانی_رضوان الله علیه_ در مشهد بر آیت الله العظمی میلانی_نور الله قبره الشریف_ وارد می شوند.
🔹در آن جا علامه طباطبایی_اعلی الله مقامه الشریف_ صاحب تفسیر المیزان حضور داشتند.
🔹مدت یک ماه بین علامه طباطبایی و آخوند ملا علی همدانی، مناظرات عالمانه و حکیمانه واقع می شود.
🔹از علامه طباطبایی پرسیدند: آخوند را چگونه دیده اید؟ فرمودند: جا دارد که مردم از اطراف و اکناف و نقاط دور دست به همدان به قصد زیارت آقای آخوند بیایند.
🔹بعد از مدتی از آخوند پرسیدند: علامه طباطبایی را چگونه دیده اید؟ فرمودند: مدتی بود که من دعایی را می خواندم که درباره آن دعا آمده بود: هرکس این دعا را بخواند،خداوند متعال گنجی را نصیب او می کند، معلوم شد که دعای من مستحاب شده و آن گنج آقای طباطبایی است که در این مدت نصیب من شده بود.
@Dastan1224
❣ عنایت امام زمان در حل همه مشکلات
🌼 حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری :
در مدیریت و انجام امور، و در مشکلات و سختی ها، نیتها را باید خالص کرد. توجه را به سمت حضرت بقیة الله روحی له فداء باید برد، عنایتی از او شامل شود کارها را بسیار پیش خواهد برد.
🔹 دشمن را دفع می کند، امور را سامان خواهد داد. تمام اسباب «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ» در اختیار آن بزرگوار هست. فقط درخواست بشود، دعا بشود و با عنایتی از آن بزرگوار امور سامان بگیرد.
#توسلات_مهدوی
#امام_زمان
@Dastan1224
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
📣🔴اطلاعیـهفوری ویژهروزه داران عزیز😍
🌙باتوجه به فرارسیدن #ماهمبارکرمضان و لزوم دستیبابی اسان وسریع به #احکامروزه 💫 تقدیم میگردد👇
📣🔴ابتدا #مرجع_تقلیدتان راانتخابکنید👇
❇️ امام خمینی (ره) ❇️امام خامنه ای
❇️ایة الله سیستانی ❇️ایة الله بهجت
❇️ایةالله جواد آملی ❇️ایةالله مظاهری
❇️ایةاللهنوریهمدانی ❇️آیةالله مکارم
❇️سایرمراجع عظام تقلید
📣🔴روزهداران عزیزسریعاواردشوید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/3010396160C2b8cef193c
پایان شعبان رسیده
مرا پاڪ ڪن حسین
.
این دل
براے ماه خدا روبراه نیسٺ
🌙 #ماه_رمضان
✨
✅ دعای مادر و زنده شدن فرزند جوان
✍ آقای محمد حسین قمشهای در نجف اشرف به (ازگور گریخته مشهور بود ) و خود در این رابطه می گفت در سن 18 سالگی در قمشه به مرض حصبه مبتلا شدم در ایام مریضی مقدار زیادی انگور خوردم و از این رو مرضم شدیدتر شد تا اینکه از دنیا رفتم در همان حال می دیدم که افراد حاضر در منزل گریه می کردند و مادرم آمد و به آنان گفت کسی به جنازه فرزندم دست نزند تا برگردم . دیدم قرانمجید را برداشت و به پشت بام رفت با تضرع و زاری به درگاه پروردگار متعال قرآن کریم و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را شفیع قرارداد.
پس از چند لحظهای روح به بدنم برگشت و چشمانم را باز کردم و با نگاه به اطرافیان دنبال مادرم میگشتم ولی او را بین آنها نمی دیدم از این رو به افراد حاضر در منزل گفتم به مادرم بگویید بیاید که خداوند مرا به آقا امام حسین علیه السلام بخشید. مادرم را خبر کردند وقتی مادرم آمد مسائلی را که اتفاق افتاده بود به او گفتم مبنی بر اینکه دونفر نورانی که لباس سفید بر تن داشتند نزد من آمدند و یکی از ایشان وقتی دست بر پایم کشید درد پایم راحت شد و دستش را به هر عضوی از بدن میگذاشت درد آنجا راحت می شد و یک دفعه دیدم تمام اهل خانه را که می گریند . و هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که من راحت شدم نتوانستم تا اینکه آن دو نفر مرا در حالی که بسیار خوشحال بودم به بالا میبردند ولی در بین راه شخصی والامقام و نورانی آشکار شد و به آن دو فرمودند در اثر توسل مادرش ما سی سال عمر به او بخشیدیم او را برگردانید.
آنانیکه او را میشناختند و این داستان زندگی اش را از خودش شنیده بودند در سال سی ام منتظر رحلت او بودند و درست سر سی سال در نجف اشرف مرحوم شد .
📚داستانهای شگفت شهیدآیة الله دستغیب صفحه 31 تا 33
@Dastan1224
💎 #گوهر_ناب
💠🔹امام زمان علیهالسلام⇩
《أنَا خاتِمُ الأوصِياءِ
بی يُدفَعُ البَلاءُ مِن أهلی وَ شيعَتی 》
من وصىّ آخرينام
به وسيله من بلا از خانواده
و شيعيانم دفع میشود
↲الغيبة، طوسى، صفحه
@Dastan1224
🔴 همراهی عمل صالح و عمل زشت
✍ قاضی سعید قمی به نقل از مرحوم شیخ بهایی میگوید: در اصفهان رفیقی داشتم که خیلی وقتها به قبرستان میرفت و بر سر مزاری به دعا و تفکر مشغول میشد. روزی دیدمش رفتم. از او پرسیدم: در قبرستان چیز عجیبی ندیده ای؟ گفت: چرا دیروز جنازه ای را آوردند و در گوشه ای به خاک سپردند. پس از مدتی بوی بسیار خوشی به مشامم رسید که از بوهای دنیایی نبود. متحیر شدم و به اطراف نگاه کردم ببینم این بو از کجاست. ناگهان صورت جوانی بسیار زیبا را دیدم که با لباسی فاخر نزدیک همان قبر رفت و ناگهان ناپدید شد.
طولی نکشید که بوی گند بسیار متعفنی به مشامم رسید که تا به حال چنین بویی به این بدی را نبوییده بودم. ناگهان سگی را دیدم که بوی گند از او بود. او هم به طرف همان قبر رفت و یکدفعه ناپدید شد. در همین لحظات تحیر و تعجب دیدم همان جوان زیبا و معطر با حال بد و مجروح از قبر خارج شد و از همان راهی که آمده بود بر گشت. دنبال او رفتم و از او خواهش کردم حقیقت حال را برای من بگوید.
گفت: من عمل صالح این مرد بودم و مأمور بودم با او باشم. ناگاه سگی را که دیدی آمد که او گناهان و عمل زشت او بود. و چون اعمال زشتش بیشتر بود، بر من غلبه کرد و نگذاشت با او باشم و مرا بیرون کرد و فعلاً با او هست تا پاک شود و نوبت من فرا رسد تا بتوانم با او باشم.
شیخ بهایی بعد میفرماید: این مکاشفه صحیح است، چرا که مسألة تجسّم اعمال و به صورتهای مناسب آخرتی درآمدن، از عقاید مسلّم ماست.
گندم از گندم بروید جو ز جو
این همان مطلبی است که بارها عرض شد که بهشت و جهنم را از جای دیگر برای ما نمی آورند. ما با خود از اینجا میبریم و همین اعمال خوب یا بد ما مصالح بهشت و جنهم است.
📚کتاب از احتضار تا عالم
@Dastan1224
✍استاد فاطمی نیا :
از صبح که پا میشه؛ فلان کس چی گفت، فلان کس چیکار کرد، فلان روزنامه چی نوشت..
ول کن!
روایت داریم که اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند...
فکر نکنید همه شراب می خورند و از در و دیوار مردم بالا می روند. نه!
یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم...
▩ امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند :
اگر هر چه را که می شنوی بگویی، دروغگو هستی!
▣ سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا میداد...
از آیت الله بهاءالدینی راز سید سکوت را پرسیدم!
با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند :
"درِ آتش را بسته بودند..."
▩ علامه حسن زاده آملی :
تا دهان بسته نشود، دل باز نمیشود
و تا عبدالله نشوی، عندالله نشوی
آنگاه از انسان اگر سَر برود،
سِر نرود...!
@Dastan1224
﷽
🍃درسی از علامهحسنزادهآملی
🔸️روزى يكى از شاگردان درس ، مصرانه و عاجزانه از حضرت استاد حسن زاده آملى تقاضا كردند كه : حضرت آقا عنايتى بفرماييد ذكرى ، دعايى ، چيزى بفرماييد، بلكه از اين گرفتارى روحى نجات پيدا كنم ، خيلى گرفته و در قبض هستم .
🔹️حضرت استاد (دام عزه)چند لحظه اى درنگ فرمودند و فرمودند: دو مطلب به شما عرض مى كنم ، يقينا اثر دارد به شرط اينكه اقلا يك اربعين (۴۰ روز) بر آن مداومت داشته باشيد.
1⃣ ذكر شريف "يٰا حَىُّ يٰا قَيُّوم يامن لاالهالا انت" كه گفته اند، اكثار(یعنی زیاد گفتن) در آن سبب حيات و زيادتعقل مى شود و مجرب هم است .
2⃣سورهغنى (واقعه) را بخوانيد تا غنى در علم و بعدا هم چيزهاى ديگرى شويد. چون روايت شده كه : ابن مسعود از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده:هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند هيچ گاه محتاج نمى شود.
@Dastan1224