eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ تقوا سه گونه است: ۱. تقوای گریز ۲. تقوای پرهیز ۳. تقوای ستیز گریز، آن است که از محیط گناه آلود دوری کنی. پرهیز، آن است که بتوانی در محیط گناه آلود، خودت را پاک نگهداری. ستیز، آن است که در صحنه بمانی و با مظاهر گناه مبارزه کنی و محیط سالمی ایجاد کنی. گاهی باید مانند موسی در کاخ فرعون بمانی و سکوت کنی و فقط خودت را حفظ کنی. و گاهی یوسف وار باید از صحنه گناه فرار کنی و راه گریز را برگزینی. و گاهی هم ابراهیم وار با گناه و شرک و بت پرستی مقابله و ستیز کنی و بت شکن شوی. کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ هشت دوربین مداربسته دنیا....! دوربین هادر زندگی من و شما نصب شده است چه بخواهیم و چه نخواهیم. هرکس باور کند که این دوربین ها در زندگی او است و درحال فیلمبرداری است، گناه نخواهد کرد. 🎥 دوربین اول: اولین دوربین ، دوربین خود خدا است. آیه چهارده سوره ی علق: آیا نمی دانند که خدا آنها را نگاه می کند و چه زیباست جمله ی امام راحل که فرمودند: عالم محضر خدا است ، در محضر خدا معصیت نکنید. 🎥 دوربین دوم: دوربین دوم، دوربین پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) است. آیه ی چهل و پنج سوره ی احزاب: ای پیغمبر ما تو را در امت گذاشته ایم، هم شاهد هستی و آنها را می بینی. هرکاری بکنند آنها را می بینی. و مبشراً، پیغمبر به باطن بهشت بشارت می دهد. و نذیرا، و انذار به جهنم می دهد. این هم دوربین دوم است. آیا می توانم مقابل پیامبر، بی حیایی بکنم ، حرام خواری بکنم ، گناه بکنم و فردا روزی انتظار شفاعت داشته باشم؟!! 🎥 دوربین سوم: سومین دوربین امامان معصومین علیهم السلام هستند. آیه ی صد و پنج سوره ی توبه. که در هر سه دوربین یک و دو و سه را در این آیه جمع کرده است. پیغمبر به مردم بگو هر کاری می خواهید بکنید،بکنید. اما اعمال شما را خدا می بیند، پیغمبر می بیند و امامان نیز می بینند 🎥 دوربین چهارم: چهارمین دوربین شهدا هستند. آیه ی صد و پنجاه و چهار سوره ی بقره است: وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ 🎥 دوربین پنجم: پنجمین دوربین ملائک مقرب خدا هستند . آیه ی هیجده سوره ی قاف. از شما حرکتی سر نمی زند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند. یکی مأمور نوشتن خوبی ها و یکی مأمور نوشتن بدی ها است. فقط این دو ملک یک تفاوتی با هم دارند. این یکی اگر نیت خوبی هم بکنیم یادداشت می کند. آن یکی نیت بدی کنیم یادداشت نمی کند. پس از ارتکاب گناه و عدم توبه در فرصتی که برای توبه داده اند(در بعضی روایات هفت ساعت) خواهند نوشت. 🎥 دوربین ششم: ششمین دوربین زمین است. آیه ی چهار سوره ی زلزال. روز قیامت همین زمینی که ما روی آن نشسته ایم می آید و خبرهای خود را می دهد. خدایا من فیلمبرداری کردم. این افراد در این مکان نماز خواندند. در این مکان اشک ریختند. این آقا و این خانم در این مکان دست یک بینوا را گرفت. این آقا وقتی در این مکان این کار را انجام می داد نیت قشنگی د اشت. خدای ناکرده زمین شهادت می دهد که این آقا، این خانم و این فرد در این مکان گناه کرد. خدایا من ثبت کردم و هیچ چیزی را هم فراموش نکردم. این دوربین ها به اذن خدا در قیامت حرف می زنند. 🎥 دوربین هفتم:  هفتمین دوربین زمان است. آیات اول سوره ی بروج. روایات صریح از وجود امیرالمومنین علی (علیه السلام) داریم که شب جمعه اعمال شما را فیلمبرداری می کنند. شب و روز عرفه اعمال شما را فیلم برداری می کنند. ایام هم موجود زنده هستند. لذا امیرالمومنین وقتی بیدار می شوند می گویند: سلام می کنم به تو ای روزی که نه قبلاً بوده ای و نه بعداً می آیی، تو یک موجود مستقل هستی. 🎥 دوربین هشتم: هشتمین دوربین که از همه تکان دهنده تر است ، اعضاء و جوارح ما می باشند. آیه ی بیست و بیست و یک سوره ی فصلت. روز قیامت اینها می خواهند شهادت بدهند. پوست دست من علیه من شهادت می دهد. این دست با همین پوست بر سر یک یتیم زد. می گویم اگر من لذتی هم بردم، با شما اعضاء و جوارح بردم. می گویند ما مأمور مخفی خدا بودیم. خدا امروز به من گفته که به حرف بیایم. بنابراین اگر از باطن اعمال نمی ترسیم و به سراغ آن نمی رویم لااقل ، به این دوربین ها توجه کنیم. دوربین ها ما را کنترل می کنند. کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 امیرالمومنین (عليه السّلام) : ✍ فى الانفراد لعبادة الله كنوز الارباح. 🖋 گنج هاى سعات ثمره عبادت خداوند در خلوت است . 📖 غرر الحكم ، ج ۲، ص ۵۵
✨﷽✨ گاهی هم به خودت سر بزن! حالِ چشمهایت را بپرس و دستی به سر و روی احساست بکش؛ روبروی آیینه بایست و تمام تنهایی ات را محکم در آغوش بگیر وَ با صدای بلند به خودت بگو که "تو" تنها داراییِ من هستی؛ بگو که با همه ی کاستی های جسمی و روحی ، تو را بی بهانه و عاشقانه دوست دارم! برای خودت وقت بگذار ، با مهربانی دستت را بگیر و به هوای آزاد ببر . نگذار احساس تنهایی کنی ، نگذار ابرهای سیاه، چشمهایت را از پا دربیاورد... مطمئن باش هرگز کسی دلسوزتر از تو نسبت به تو پیدا نخواهد شد...! کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ، ﻋﺎﺷﻖ ﺳﯿﻨﻪ ﭼﺎﮎ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺮﺍﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍﺯ ﺩﻟﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ، ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺭﻭ ﺭﺩ ﮐﺮﺩ. ﻭ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻨﻪ، ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺳﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﻃﻼﻉ ﻣﯽ ﺩﻩ ... ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻋﺎﺷﻖ، ﯾﮏ ﺟﺰﻭﻩ ﻗﺮﺽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﻧﻮﺷﺖ : ” ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ، ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﻧﺠﻮﻧﺪﻣﺖ “ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﻢ . ﻭﻟﯽ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩ. ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﺁﺯﮔﺎﺭ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﯿﻞ ﺷﺪﻧﺪ . ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻧﺮﻓﺖ!!. ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﺴﺖ ﭘﺴﺮﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻻﯼ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﻭ ﺟﺰﻭﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ. کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ می‌گذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‌آمد، ﺷﯿﺮ را می‌خورد ﻭ سکه‌اﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ می‌انداخت. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش می‌کنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.» کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ابوتراب نخشبی گويد هرگز تن من از من هيچ آرزوئی نخواست مگر يکبار که هوس نان سفيد و سفيده مرغ کردم و قصد کردم به روستائی روانه شوم. در ميان راه مردی مدعی شد که اين مرد با دزدان بوده و اموال مرا به سرقت برده و گريبان من گرفتند و مرا هفتاد چوب بزدند تا اينکه يک نفر مرا شناخت و گفت اين ابوتراب است و نسبت سرقت به وی ناروا باشد. 🍞 از من عذر خواستند و رهايم ساختند و يک نفر مرا به خانه خويش برد و سفره ای پهن نمود که در آن نان سفيد و سپيده تخم مرغ در آن حاضر بود . نفس خويش را بگفتم بخور پس از اينکه هفتاد چوب خوردی تا تو باشی هوس نان سفيد نکنی.... کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ میشود از زندگی لذت برد . میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد. مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم... چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم. خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم ! کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد . بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد و گفت: پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید! کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ در جستجوی خدا # مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن! یک سار شروع به خواندن کرد... اما مرد نشنید! مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن......آذرخش در آسمان غرید اما مرد، اعتنایی نکرد! مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت:پس تو کجایی؟؟؟؟ بگذار تو را ببینم....... ستاره ای درخشید اما مرد ندید! مرد فریاد کشید"خدایا یک معجزه به من نشان بده"......کودکی متولد شد، اما مرد، باز توجهی نکرد! مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم.........از تو خواهش میکنم... پروانه ای روی دست مرد نشست! و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد... ما خدا را گم میکنیم. در حالی که او در کنار نفسهای ما جریان دارد.. خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست.تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟ تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟؟؟؟؟ که چه قدر همه چیز خوب است؟؟؟؟ که چه خوب که او هست ؟؟؟خدا همراه همیشگیه سختیها و خستگی های ماست. زمانی که خسته و درمانده به طرفش میرویم خیال میکنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم، او ما را دیده و حس کرده اما ..........گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه ی او به ماست. "خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم. به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد."(دیوار نوشته ای مربوط به ویرانه های جنگ جهانی ) تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست _____________________ کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
روزی بهلول داشت از کوچه ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می‌گوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم. 1⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمی‌شود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. 2⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. 3⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. 〽️ بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. ⁉️ خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. ❗️ استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت 📚 مجموعه شهرحکایات کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
🌼همسر خوب، بهترین آرامش ✍امام رضا(ع): بنده مؤمن، هیچ بهره ای نبرده است که بهتر از همسر خوب و شایسته ای باشد که هنگام حضور شوهر، مایه ی خوشحالی او و در غیاب شوهر، نگهدار ناموس و مال او باشد. حضرت زهرا(س) چگونه برای علی (ع) مایه آرامش بود؟ امام علی(ع): وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم، همه ی غم و اندوهم برطرف می شد. هرگز کاری نکردم که فاطمه از من خشمناک شود، فاطمه نیز هرگز مرا خشمناک نساخت. 📚وسائل الشیعه ج۲ کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 امیرالمومنین (علیه السلام) : 🖌 دو گرسنه هرگز سير نشوند : طالب علم و طالب دنيا 📘حکمت 457
” رازی که آیت الله بهجت در قرآن خود نوشت 💟آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت در حاشیه قرآن شخصی خود دستور عمل زیبایی را نوشته بودند که در ادامه می خوانید: هر کس در بین الطلوعین یعنی بین فجر کاذب و فجر صادق ( ۵ دقیقه قبل از اذان صبح تا ۵ دقیقه بعد از اذان) این ذکر را بگوید هر حاجتی داشته باشد برآورده میشود ولو اگر تشرف به خدمت امام زمان (عج) باشد: صلوات (۱۴ بار) یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی (۴۰ بار) صلوات (۱۴ بار) کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ⚠️ روایت یک داستان واقعی! ✍چند روز پیش کیف مدرسه‌ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپ‌های هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید‌ رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده. 💵 دو روز بعد، حدود ساعت 11 شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!» 📿 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم! گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما می‌خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده‌اید و کار کرده‌اید.» گفت: «این نذر چند سال منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!» 📋 بعد هم دسته‌ی قبض‌هاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی ته‌فیشِ قبض‌ها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن! 🔹 اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدت‌ها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر می‌کردم... 🔆 به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم. ❓ ما برای امام زمان چه کاری کردیم؟ 🙏 به امید تعجیل در ظهورش صلوات کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ⚫️هشت خاصیت تربت امام حسین علیه السلام ◾️1- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: سجده كردن بر تربت امام حسين عليه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن) نماز بر مى دارد. ◾️2- ذكر با تسبيح تربت سيّدالشّهدا براى هر ذكر چهل حسنه در نامه اعمال مى نويسند، و حتّى بدون ذكر، تسبيح را در دست چرخاندن هر يك بيست حسنه دارد. ◾️3 - هر گاه كام نوزاد را با تربت سيّد الشّهداء باز كنند مانند اكسيرى كه مس ‍ را به طلا مبدل ميسازد و وجود نوزاد را از هر پليدى دور نموده و محبّت اهل بيت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در دل او مى كارد. ◾️4 - بر لحد يعنى قبر هر ميّتى كه تربت كربلا باشد از عذاب قبر رهانيده ميشود. ◾️5 - تربت كربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد كما اينكه بسيار تجربه شده است و در كتب مختلف ذكر گرديده است . ◾️6 - خاك مقتل حسين بن على عليه السلام حصن ، يعنى حصار مى باشد از هر آفات و هر گزندى ، و هر كس آن را با خود حمل نمايد، محفوظ خواهد ماند. ◾️7- آرام بخش تلاطم موّاج درياهاست يعنى هرگاه دريا به تلاطم آيد، و چاره از همه جا قطع گردد،كمى تربت كربلا بر آن بپاشند دريا آرام ميگيرد. ◾️8 - تربت مظلوم كربلا تحفه حوريان بهشت است آن گاه كه در روز قيامت ماه و خورشيدى نيست تا نور افشانى كند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گيرد، 🌹 به دستور خداوند خاك كربلا كه تربت سيّدالشّهداء عليه السلام مى باشد برداشته شده و در بالاى بهشت قرار داده مى شود ✨و نور عظيمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى كند و همه ديدگان را خيره مى سازد كما اينكه خورشيد چشم انسان را مى زند و كسى نمى تواند مستقيم به آن نگاه كند... 📘كشكول النور ج 1 ص 186/ 📙سفينة النّجاة ص72-بحار الانوار ج 10 ‌ ‌ کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ 〽️ اولين خونی كه بر زمين ريخت 〽️ خداوند به آدم عليه السلام وحی كرد كه می خواهم در زمين دانشمندی كه به وسيله آن آيين من شناسانده شود وجود داشته باشد و قرار است چنين عالمی از نسل تو باشد، لذا اسم اعظم و ميراث نبوت و آنچه را كه به تو آموختم و هر چه كه مردم بدان احتياج دارند، همه را به هابيل بسپار. 🌴آدم عليه السلام نيز اين فرمان خدا را انجام داد. وقتی قابيل از ماجرا باخبر شد، سخت غضبناك گشت. به نزد پدر آمد و گفت: پدر جان! مگر من از هابيل بزرگتر نبودم و در منصب جانشينی شايسته تر از او نيستم؟ 🌴آدم عليه السلام فرمود: فرزندم! اين كار دست من نيست، خداوند امر نموده، و او هر كس را بخواهد به اين منصب می رساند. اگر چه تو فرزند بزرگتر من هستی، اما خداوند او را به اين مقام انتخاب فرمود و اگر سخنانم را باور نداری و قصد داری يقين پيدا كنی، هر يك از شما قربانی به پيشگاه خدا تقديم كنيد قربانی هر كدام پذيرفته شد، او لايق تر از ديگری است. 🌴رمز پذيرش قربانی آن بود كه آتش از آسمان می آمد، قربانی را می سوزاند. قابيل چون كشاورز بود مقداری گندم نامرغوب برای قربانی خويش آماده ساخت و هابيل كه دامداری داشت گوسفندی از ميان گوسفندهای چاق و فربه برای قربانی اش برگزيد. 🌴در يك جا در كنار هم قرار دادند و هر كدام اميدوار بودند كه در اين مسابقه پيروز شوند. سرانجام قربانی هابيل قبول شد و آتش به نشانه قبولی گوسفند را سوزاند و قربانی قابيل مورد قبول واقع نشد. 🌴شيطان به نزد قابيل آمد و به وی گفت چون تو با هابيل برادر هستی، اين پيش آمد فعلا مهم نيست، اما بعدها كه از شما نسلی به وجود می آيد، فرزندان هابيل به فرزندان تو فخر خواهند فروخت و به آنان می گويند ما فرزندان كسی هستيم كه قربانی او پذيرفته شد، ولی قربانی پدرت قبول نگرديد، چنانچه هابيل را بكشی، پدرت به ناچار منصب جانشينی را به تو واگذار می كند. 🌴پس از وسوسه شيطان (خودخواهی و حسد كار خود را كرد، عاطفه برادری، و ترس از خدا، و رعايت حقوق پدر و مادری، هيچ كدام نتوانست جلوی طوفان كينه و خودخواهی قابيل را بگيرد) بلافاصله اقدام به قتل برادرش هابيل نمود و عاقبت او را كشت! کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ 🌙 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع) اسمم محمدرسول حبیب اللهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز، فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: یک‌روز صبح زود جهت انجام پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره) شدم، سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خداحافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال بودند و شور و حال خاصی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن، نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم. خلاصه.. وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت: 🌹فلانی شما برو نجف! پروازت تغییر کرده! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم‌و وارد هواپیما شدم بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت: ❌ دو نفر باید پیاده شن!!! پرسیدیم: چرا ؟ گفت: از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست، کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد 😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن 🚀 هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل ننشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست‌وبرخاست کردند... 🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره!!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان، حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم، کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم. خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت: شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده؟! باشه برید صداشون کنید بیان... خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم: شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید؟! 🌺 گفت بله ! گفتم: سریع زنگ بزن ببین کجان، خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان. اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیرمرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم: مادر خدارو شکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید! گفت: آخه شما بودید میرفتید؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه! (حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه. 🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت: مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید؟! عرض کردیم: آقا نشد! نبردنمون! فرمود: پاشید خیالتون راحت برید کربلا!!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم... 🌺 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.... کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ✍امام صادق علیه السلام: خداوند متعال فرشتگانى بر مزار حسین علیه السلام گمارده است، و هنگامى که کسى قصد زیارت او را مى کند خداوند به آن فرشتگان دستور میدهد با هر گام گناهان آنها را پاک کنند، پس آن فرشتگان گناهان او را مداوم با هر گامی پاک مىکنند، و با گام دیگر حسنات او را چند برابر مى سازند پس به تدریج حسنات وى افزایش پیدا مى کند تا جایى که بهشت بر او واجب میشود تا جاییکه فرشتگان بسیار در اطراف او حلقه میزنند تا او را پاک سازند! سپس آن فرشتگان به فرشته های آسمانهای دیگر خطاب میکنند: زائران قبر حسین حبیب خداوند، و محمد و علی علیهم السلام دو حبیب دیگر خدا را از آلودگیها پاک و پاکیزه کنید پس وقتی زائر غسل زیارت میکنند رسول خدا صلى الله علیه و آله به او خطاب میکند: اى میهمان خدا! شما را به همنشینى و همراهى من در بهشت بشارت باد! سپس امیر المؤمنین على علیه السلام آنان را ندا مى کند: من ضامنم برای برآورده شدن حاجتهای شما، و دور کردن بلاها و گرفتاریهاى شما در دنیا و آخرت 💥سپس فرشتگان از سمت راست و چپ زايران حسین علیه السلام را در بر میگیرند! و آنان را محافظت مى کنند تا به خانه هاى خویش باز گردند 📚ثواب الاعمال شیخ صدوق کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ 📝ثواب یادکردن از امام حسین علیه السلام هنگام نوشیدن آب ✍در روایتی نورانی، داود رقی ملاقات خودش با امام صادق علیه السلام را چنین نقل کرده است: نزد امام صادق عليه السلام بودم و آن حضرت آب خواست. آنگاه كه آب را نوشيد، اشک ريخت به‌گونه‌اى كه چشمان ایشان غرق اشک شده بود. حضرت رو به من کرد و فرمود: اى داود! خداوند قاتل امام حسين عليه السلام را از رحمت خويش بى‌بهره سازد. من هرگز آب سرد و گوارايى ننوشم، مگر آن‌كه امام حسين عليه السلام را به ياد می آورم. كسى نيست كه آبى بنوشد و ياد امام حسين عليه السلام كند و كشنده او را لعن كند، مگر آن‌كه خداوند صد هزار پاداش براى او مى‌نويسد و صد هزار گناه از او پاک مى‌كند و صد هزار مرتبه جایگاه او بالا ببرد. چنين كسى گويى صد هزار بنده آزاد كرده است. او در روز رستاخيز، با سيماى تابان محشور مى‌شود. 📚الامالی، ص142، ح7 کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ 🌿 عجب امانی است ! ✨عجب امانی است استغفار! امان خداست. ان شاء الله خدا استغفار به شما مرحمت کند. ✨یادتان بماند که اگر توانستید در شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار سر جانماز را هیچ‌وقت ترک نکنید. این امان خداست. یعنی در امان خدا هستی... ✨اگر در هر شبانه روز یک دفعه این کار را بکنی، برای خودت دیوار چدنی گذاشته ای. 🍃استغفرالله ربی و اتوب و الیه🍃 🔆حاج محمداسماعیل دولابی کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
استاد فاطمی نیا رحمت الله علیه: خودتان را معطل نکنید؛ تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی‌آید، مـن اهل قسم نیستم ولی مجبورم زیرا دلـم می‌سوزد؛ یک کلمه می‌گویم: آقـایان! خانم‌ها! بـه حـضـرت زهـرا سلام الله علیها قـسـم، اگر لـطیف نباشید چیزی گیرتان نمی‌آید. خودتان را معطل نکنید، هی روزی چـنـد تا اوقــات تـلـخـی در خـانـه راه می‌اندازد، عصبانی می‌شـود، از این طرف هم می‌خواهد زیدة العارفین و عمدة المکاشفین بشود!! ⛔️ یک بار این قسم را با تمام وجود خوردم تا لطیف نشوید چـیزی گیرتان نمی‌آید ⚠️ کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ✅حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید ✍ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩستشاﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد ! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خوﺍﺏ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید. ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ میشود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ 🌼 اصل در کار نیک و بد، نیت شماست ✍برخی از ما به اشتباه تصور می‌کنیم که یک گناه، زمانی گناه است که فقط پیامد و نتیجه بدی داشته باشد. به‌طور مثال، وقتی کسی به کسی تهمتی می‌زند یا توهین می‌کند، فکر می‌کند که اگر دل او را نشکند این کار او گناه محسوب نمی‌شود. در حالی که این تصور کاملاً اشتباه است، چون اگر بنا بر این باشد؛ پس وقتی به کسی هم نیکی می‌کنیم، تا او شاد نشود، نیکی ما بدون اجر و ثواب است. وقتی یک فعل گناه صادر شد؛ اصل، نیت بدی است که به پشتوانۀ آن کار بد اتفاق می‌افتد، نتیجه آن هرچه باشد زیاد مهم نیست. در کار خیر هم به همین منوال است. برای عاق والدین‌ شدن نیازی به نفرین والدین نیست. هرچند نفرین کار را سخت‌تر و بخشش را تقریباً غیرممکن می‌سازد کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ حتماً بخونيد 👌👌👌 روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند . پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند : چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد. امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند : پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد . و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد. مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت. پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور . حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند. خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند . خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند. در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟ رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ». فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت». کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 امام باقر (علیه السلام) : 🔒هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان ، مدارا کردن و نرمی است. 📚 کافی ، ج2 ، ص118
❣❣❣ 💢یک داستان بسیار بسیار خواندنی 🌼🍃سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک☺️ قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا . 🌼🍃می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!!😅 🌼🍃گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم که خیلی عالی بود . فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد 🌼🍃اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. 🌼🍃واقعا عجب شرطی هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. 🌼🍃پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید. کانال داستان و پند ☀@Dastan1224