eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
یه نفر را بیشتر دوست د اشته باشه مثل آدمیکه میخواد نقاشی کنه ولی بجای اینکه هنر و فنش رو یاد بگیره میگه منتظر موضوع مناسبی برای نقاشیه و ادعا میکنه اگه موضوع رو پیدا کنه زیباترین نقاشی رو میکشه. استاد عشق را تقسیم بندی کرد گفت:عشق مادرانه و روابط مادر و فرزند به سبب ماهیت خاصی که داره بالاترین نوع عشق و مقدس ترین پیوند عاطفیه.دوم عشق برادرونه است یعنی همون احساس مسئولیت دلسوزی احترام و ارزوی زندگی بهتر برای آدما. استاد بعد از لبخندی پر معنی گفت:حالا درباره عشقی حرف میزنم که منظور شماست یعنی عشق زن و مرد یا بهتر بگم عشق پسر و دختر.این نوع عشق غالبا با محبتی شدید شروع میشه شتاب زده و توام با شور و هیجان و لذته.دو بیگانه با همه وجود سعی میکنن مانعی رو که تا اون لحظه بین آنها بوده از میون بردارن.اگر موفق بشن.احساس تبدیل به دلبستگی میشه که طبیعتا عمر اون دلبستگی کوتاهه چرا؟چون از همون ابتدا محبت از طریق تماس جنسی برقرار میشه و جدایی رو در درجه اول یه جدایی جسمی میدونن.وصل جسمانی براشون به معنی غلبه بر جداییه بهمین خاطر عشق زن و مرد گاهی فریبکارترین عشقاست. آنچه او گفت خلاصه ای از دهها کتاب بود استاد معتقد بود بحث د رمورد عشق احتیاج به هفته ها وقت دارد. از آن شب به بعد من و مجید راغب شدیم بیشتر در محضر استاد باشیم و حرفهایش را بشنویم. روزها و هفته ها به سرعت میگذشتند و من چنان در درس دانشکده سیما و خانواده اش و دوستانم غرق شده بودم که گاهی هویت خودم رو فراموش میکردم.رفته رفته سیما برایم تکلیف میعنی میکرد و در انتخاب لباس و ارایش موهایم نظر میداد با اینکه سلیقه او را قبول داشتم ولی حتی الامکان سعی میکردم از حریم سادگی و متانت تجاوز نکنم. رفت و آمد من بخانه سرهنگ د رحدی بود که کم کم با بیشتر فامیلهایشان آشناشدم.اقوام سیما برای من احترام خاصی قائل بودند.و چندین بار از من دعوت کردند.در جشنهایشان شرکت کنم ولی به بهانه های مختلف شانه خالی میکردم.سیما از این بابت دلخور بود برای جلب رضایت او قرار شد در جشن عروسی یکی از اشنایان نزدیکشان شرکت کنم بعد از ظهر یکی از روزها به اتفاق سیما کت و شلواری را که رنگ و دوختش به سلیقه او بود از خیاطی گرفتیم سر راه به خیاطی زنانخ رفتیم از لباسی که سیما سفارش داده بود خوشم نیامد ولی چیزی نگفتم.از چهره در هم رفته من متوجه شد لباسش مورد پسندم نیست با لبخند و خوش زبانی گفت:این جور لباسا فقط مخصوص مهمونیاست دیگه کم کم باید عادت کنی. حرفی برای گفتن نداشتم.از خیاطی بیرون آمدیم و سوار اتومبیل شدیم.در حال رانندگی ساکت بودم.ناگهان سیما با عصبانیت گفت :چیه؟چرا یکمرتبه اوقاتت تلخ شد؟ گفتم:چیزیم نیست. گفت:میدونم بخاطر لباسمه. گفتم:سادگی رو بیشتر دوست دارم. سیما با کنایه گفت:تو معتقدی کیسه ای سوراخ کنم و بندازم گردنم؟ گفتم:منظور من از سادگی کیسه نیست لباس باید در حد متعارف شیک و خوش فرم باشه نه اینکه بدن رو لخت و عریان نشان بده.... ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌