#با_تو_هرگز_125
_نه
-پس چرا انقد عجله داری؟
- دلم بدجور گرفته اگه امروز نرم دیوونه میشم
اونکه گفتم زدم زیر گریه سوگند تو داری گریه میکنی؟
_خودمو کنترل کردم وگفتم:نه نه .....
-کجایی؟
-بیرونم
-میخوام ببینمت
-واسه چی؟
-بنظر میاد حالت خوب نیست
--نه خوبم گفتم که فقط یکم دلم گرفته همین
-آخه واسه چی؟
-بیخیال رومینا فقط تو یه لطفی بکن به شهیاد بگو یه بلیط برام پیدا کنه حتی حاضرم بالای قیمت بخرمش
-باشه بهش میگم فقط کاش میومدی میدیدمت بیا خونه مون که منم دارم میرم خونه
-نه تو بلیط برام پیدا کن اونوقت میام همدیگرو میبینیم
- فقط بلیط دوتا بگیرم
-نه یکی برامن باشه
-دانیال باهات نمیاد؟
-نه
-باشه
-خبرشو بهم بدی
-باشه
-فعلا
-فعلا
_از راننده خواستم که یه گوشه نگه داره پیاده شم دلم میخواست قدم
بزنم پیاده شدم با اینکه هوا آفتابی بود ولی سوز شدیدی داشت
اشکهایی که میریختم رو صورتم میریختند باعث میشدند صورتم یخ بزنه گاهی عابرانی که از کنارم رد میشدند برمیگشتند ونگاهی بهم مینداختند وبعد میرفتند اما برام مهم نبودند
_تو خودم بودم که گوشیم زنگ زداول فکر کردم رومیناست ولی بعدش دیدم که دانیاله دلم میخواست گوشی رو بکوبم زمین وبا پام خوردش کنم حتی اعصاب دیدن اسمش رو هم نداشتم ماشاالله دست بردارم نبود زنگ پشت زنگ.
گوشیمو خاموش کردم بعد نیم ساعت زنگ زدم به رومینا
-دختر گوشیتو چرا خاموش کردی نگرانت شدم
-ببخشید خوب چی شد تونست پیدا کنه؟
آره با خیلی خوش شانسی یه نفر بلیطشو برگردنده اونا برات رزو کرد پرواز ساعت 4:06دقیقه عصر
-مرسی جبران میکنم از شهیادم تشکر کن
-باشه فقط شهیاد گفت یه سر بری شرکتشون
-باشه آدرسو بفرست برم فقط یه چیزی؟
-چی
-نمیخوام کسی در مورد سفرم چیزی بدونه؟
-منظورت کیه
-منظورم .....دنیاله
-باصدای بلند گفت...چی؟
-همینکه شنیدی دانیال نباید بفهمه من کجا رفتم اصلا اگه اومد
_سراغتون میگی چند روزه از من خبرنداری شنیدی؟
-متوجه نمیشم یعنی تو بدون اطلاع دانیال داری میری؟
-دقیقا
-وایی خدایییییی سوگند چی شده ؟
-ببین رومینا فعلا حوصله ی توضیح رو ندارم فقط کاری رو که میگم بکن
-من نمیتونم
-قسمت میدم به جون شهیاد که میدونم برات عزیز که نگی من کجا دارم
-سوگندمعنی این حرف ها چیه؟میدونی داری چکار میکنی؟
-میدونم تو کاریت نباشه
-نمیتونم کاری باهات نداشته باشم تو دوستمی میفهمی؟
خواهش میکنم بحث وطولانی نکن بعد از برگشتن شاید دلیل کارهامو بهت بگم
-مثل گذشته ها کله شقی کله شق
-من که هر چی بگم تو آدم بشو نیستی نه برو زودتر بلیطتو بگیر
-باشه خدا حافظ
-خداحافظ
تاکسی گرفتم ورفتم سمت شرکت شهیاد بلیطو ازش گرفتم وبعد رفتم سمت فرودگاه میخواستم این ساعت ها رو تو همون فرودگاه بگذرونم احساس ضعف میکردم یه بیسکویت خردیم ولی به زور تونستم یکیشو بخورم حالم هنوزم خراب بود به دوروبرم نگاه میکردم دیدن آدمهای خندونی که دوروبرم بودنند عمق دردهامو بیشتر به رخم میکشید.....
_رسیدم که مشهد یه ماشین گرفتم رفتم هتل .میخواستم برم یه دوش بگیرم وبعد برم حرم دلم براش پرپر میزد ولی تازه متوجه شدم که با خودم هیچی نیاوردم .از هتل زدم بیرون از اولی فروشگاهایی که سر راهم بودند لباس و چیزهایی که لازم داشتم خریدم وبرگشتم رفتم حموم و لباس هامو عوض کردم وزدم بیرون تو ماشین که میرفتم حتی فکر اینکه دارم میرم حرم دلمو آروم میکرد
همین که رسیدم همون جلوی در وایستادم زل زدم به گنبد حرمش و اشکهامو رها کردم نمیدونم چقدر همونجا وایستادم اما انگار آرومتر شده بودم رفتم وضو گرفتم ورفتم داخل ویه گوشه دنج پیدا کردم اول چند رکعتی نماز خوندم وبعد شروع کردم به درد ودل از سرنوشتم گفتم از این روزگار نامرد براش گفتم از اینکه چرا رسم دنیاش اینه چرا آدم ها اشتباهی میشند کسی رو دوست که دوستشون داره ورو دوست ندارند و عاشق کسی اند که دوستشون نداره چرا دانیال نباید عاشق ستاره ای بشه که هم از من احساساتی تر هم عاشقشه وهم از من زیباتره اگه دانیال سهم ستاره میشد ستاره از عشق چیزی براش کم نمیذاشت اما....
ادامه دارد.....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662