eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.7هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
_خندیدم وگفت:حقته این به اون در.. _به کدوم در؟ -همون که نذاشتی تو ماشین بخوابم با حالت خاصی نگام کردوگفت:که اینطور؟؟؟ داشتم ژست پیروزی میگرفتم که یهو منو کشید تو بغلشو وبا یه دستش دستام ونگه داشت وبا دست دیگه اشم شروع کرد به قلقلک دادنم منم که قلقلکی داشتم میمردم ازخنده _ولم کن جان مادرت ولم کن دانی ولم کن مگه ولم میکردم -حقته تا تو باشی ومردم آزاری نکنی -دانی جون هر کی دوست داری ولم کن... ولم کرد فورا از دستش فرار کردم دورتر وایستادم وحوله کوچیکی رو که دم دستم بود پرت کردم طرفش -دیووونه تلافیشو سرت درمیارم ببین کی گفتم دانیال تی شرتشو نشون داد وگفت :ببین چکار کردی؟ سرمو گذاشته بودم رو سینه اش برای همین موهای خیسم باعث شده بودند که تی شرت سفیدی که تنش بود خیس بشه زبونمو درآوردم وگفتم:حقته.... _اینو که گفتم دانیال از تخت پرید پایین واومد سمتم :که حقمه آره؟ _دویدم که از اتاق برم بیرون از پشت منو گرفت وکشید سمت خودش دستاشو دورم حلقه کرده بود ومن الکی تقلا میکردم -بیخودی زور نزن نمیتونی بیای بیرون _ولم کن ... _نوچ دانیال.... _نوچ _من هرچی بیشتر تقلا میکردم اون حلقه ی دستاشو تنگتر میکرد _دانیال ولم کن له شدم دیگه تقلا نکردم چون راست میگفت:هرچقدرهم که زور میزدم فایده نداشت وقتی دید آرومم دستاشو شل کرد ومنو برگردوند سمت خودش موهامو که روصورتم ریخته بود با دست کنار زد و زل زد و تو چشام -سوگند .... -بله... -سعی کن همیشه بخندی وقتی میخندی چشات برق میزنن اونموقع خواستنی تر میشی.. -اگه شما بذارین حتما.... _الکی اخماشو کشید تو هم :من که هر کاری میکنم فقط برای اینکه تو بخندی ولی این تویی که مقاومت میکنی _جوابشو ندادم خم شد و پیشونیمو بوسید وبعد ولم کرد _رفت سمت ساکشو لباس وحوله برداشت ورفت سمت حموم منم رفتم ولوو شدم رو تخت وبا گوشیم ور رفتم _۱۰ دقیقه بعد از حموم اومد بیرون یه شلوار ورزشی تنگ مشکی تنش بود مشکی باعث میشد پوستش سفیدتر دیده شه یه حوله هم روشونه هاش بود پیرهن نپوشیده بود وموهای خیسش رو صورتش ریخته بود _چقدر اینجوری خواستنی میشد حوله رو انداخت رو دسته صندل رو رفت وجلو آینه وایستاد وبا موهاش ور رفت نگا به اندامش کردم انصافا خوش هیکل بود _تموم شدم از افکارم اومد بیرون -چی؟ برگشت سمتم وست به سینه جلوم و ایستاد:گفتم تموم شدم اینقدر که تو باچشات منو خوردی _تازه متوجه حرفش شدم گونه هام سرخ شدسرمو انداختم پایین اومد جلو و سرمو بلند کرد و لپ هامو گرفت وکشید:دانیال بمیره برا شرم وحیات.. _نمیدونستم چی بگم:هوا سرده برو لباس بپوش مشکوک نگام کردوگفت:فقط چون هوا سرده لباس بپوشم؟؟ -منظورت چیه؟ -راستشو بگومن وتو که باهم رودرباسی نداریم من که میدونم تو میخوای من لباس بپوشم تا بیشتر از این دهنت آب نیوفته.. بالشتی و که دم دستم بود پرت کردم سمتش:پسره ی پررو اصلا به من چه میخوام صد سال سیاه لباس نپوشی تا سرما بخوری بمیری وخیال من یکی راحت شم خند ه ی کجی زدوگفت:آره جون عمه ات تو گفتی منم باور کردم ادامه دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌