eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
من:اه ه ه ه ه ه.....چه بزرگش میکنین یه روز خواستیم خوش باشیم ها انگار ما دوتا نی نی کوچولو هستیم ما دوتا آدم بالغ هستیم نیاز به نگرانی کسی هم نداریم خودمون بلدیم مواظب خودمون باشیم والسلام هستی:نه شما خیلی بچه این چون اگه بچه نبودین این کارها رو نمیکردین _هستی تورو جون عمه بیخیال شو روز قشنگمونو خراب نکن -اره واسه شما قشنگ بود واسه ما که گند بود -اگه بگم ببخشید رضایت میدی؟ _خیلی نامردین خیلی ما رو اینجا گذاشتین بعد خودتون رفتین خوش گذرونی ستاره بغلش کرد:ببخشید دیگه دفعه بعدی باهم میریم _اره ستاره راست میگه ما که نمیتونستیم شما رو صبح از خواب بیدار کنیم والا باهم میرفتیم هستی:لازم نکرده همون شوهرهای شما امشب دق مرگ شدن کافیه _عیبی نداره بابا گاهی براشون لازمه مگه نه ستاره؟ _آره اینجوری قدر ما رو بیشتر میدونن هستی:واقعا که عقل تو کلتون نیست من:ممنون از لطفتون _همونجور وایستا بودیم که همسران محترم هستی و ستاره اومدند خواستن دهن باز کنن چیزی بگن ولی مجال ندادیم -سلام آقایون لطفا شما نصحیت نکنین که از صبح این همسران محترمتون یه دست کتک مفصل زدنمون هستی:سوگند _چیه مگه بد میگم از صبح ما رو دم در نگه داشتی و مثل مامان بزرگ ها داری ور ور حرف میزنی و دعوامون میکنی هستی:حقتونه _باشه بابا قبول حالا میشه ما بریم تو _بفرمایید وارد خونه شدیم نگاه سرسری به اطراف انداختیم نه وحید بود نه دانیال ستاره نگاهی به من انداخت آروم گفت:اینا کجان؟ -من چه بدونم حتما بالان راه افتادیم سمت اتاقهامون هرکدوم رفتیم سمت اتاق خودمون وارد اتاق شدم نگاهی به اطراف انداختم دانیال تو اتاقم نیست باخودم:یعنی کجاست؟ _بعد شونه هامو بالا انداختم لباسهامو عوض کردم یه آبی به سرو صورتم زدم از سروصداهایی که از اتاق ستاره اینا میومد معلوم بود که وحید تو اتاق بود صداشون بالا بود مخصوصا صدای ستاره -رفتیم که رفتیم....من بچه نیستم....هرکاری بخوام میکنم.... _ستاره بود که اینا رو میگفت وخیلی حرف دیگه ام گفت که زیاد بهشون دقت نکردم رفتم سمت پنجره نگاهی به بیرون انداختم _نگام به دانیال افتاد لب ساحل بود دستهاش تو جیبش بود وسرش پایین وآروم قدم میزد تصمیم گرفتم برم پیش نمیدونستم چه اتفاقی قرار بیفته اما میدونستم که الان بدجور عصبانیه اما مهم نیست هر چه بادا باد... رو به دریا ایستاده آروم رفتم سمتش شونه به شونه اش با کمی فاصله ایستادم برنگشت نگام کنه همونجور زل زده بود به دریا ساکت ساکت سلام (آروم زیر لب گفتم) برگشت نگاهی بهم انداخت چشاش سگی بودن _جواب سلام واجبه ها.... _بازم چیزی نگفت _نگاهی به ساعتش انداخت _تا الان کجا بودی؟ سعی کرد فریاد نزنه وآرامش داشته باشه -بیرون -دقیقا کجای بیرون؟ -خوب خیلی جاها ما رفتیم لب دریا پارک جنگلی دریاچه رستوران. با لحن نسبتا بلند:اونوقت باکی؟ باتعجب نگاش کردم بلندتر گفت:با توام با کی بودی؟ -خوب معلومه با ستاره -دیگه؟ -منظورت از این سوالها چیه؟ -منظورم واضحه میخوام بدونم تو تا این وقت شب با کی بودی؟ _این پرسیدن داره من که صبح تو یاداشت نوشته بودم که با ستاره میریم بیرون -آره ستاره رو نوشته بودی ولی اون یکی ها رو نگفته بودی ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌