#با_تو_هرگز_37
پرستار:بیا اینم نامزدت به هوش اومد دیدی گفتم اینقدر نگرانش نباش
چیز مهمی نیست
دانیال نگام کردولی من رومو ازش برگردوندم
-سرمش که تموم شد میتونید ببریدش
پرستار رفت ومن وموندم دانیال نگران بودم حتما تا حالا مامانم نگرانم شده ساعتو نگاه کردم دیدم نه خوشبختانه الان فکرمیکنه تازه کلاسم تموم شده
_حالت خوبه؟
برگشتم نگاش کردم وپوزخندی زدم
_معذرت میخوام ببخش
_بخششم تموم شده
خنده ی تلخی کرد وگفت:تو از اولم هیچ بخششی نسبت به من نداشتی
_گوشیم کجاست؟
-دست منه
دست تو چیکار میکنه؟
-چندبار زنگ زده بود برا همین پرستارم داد دست من گوشیمو بهم داد الناز کلی زنگ زده بود حتما چون کلاس نرفتم نگران
شده شماره شو گرفتم
-سلام
-سلام وزهرمار چرا گوشیت وجواب نمیدی صد بار زنگ زدم چرا کلاس نیومدی؟اصلا تو کدوم گوری هستی؟
-بیمارستان
_چی؟کجا؟
_بیمارستان
-چرا؟چی شده؟(نگرانی توصداش موج میزد)
چیز مهمی نیست نگران نباش به خونه مون که زنگ نزدی؟
-چرا زدم
-چی؟واسه چی؟
- ولی کسی گوشی رو جواب نداد
نفس راحتی کشیدم
بهم میگی چی شده جون به لبم کردی
-هیچی بابا یه شوک عصبی بود اومدم اینجا یه سرم زدن بهم و تموم
_آخه از چی عصبی بودی؟
_میمیرم از کنجکاوی
_بعدا میام بهت میگم قضیه اش مفصله
-نترس چیزیت نمیشه بادمجون بم آفت نداره
-بی شعور...
-ببین الناز من الان زنگ میزنم به مامان بهش میگم با تو میرم جزوه
بخرم خوب؟
-مگه مامانت اینا باهات نیستن؟
-نه بابا اونا خبر ندارن دوست ندارم بیخودی نگران شن باشه؟
_باشه ولی سوگند امروز بدجور مشکوک میزنی ها..پس الان کی باهات؟
_گفتم که بعدا بهت میگم
-من که میدونم تو لجبازی الان اگه خودمم بکشم نمیگی چی شده
_خوب پس اصرار نکن
_باشه
_مرسی عزیزم فعلا
_خداحافظ
قطع کردم وشماره ی خونه رو گرفتم
-سلام مامانی
_سلام
_چطوری
_مرسی
-مامان من شاید امروز یه کم دیر بیام
_چرا؟
_میرم با جزوه بگیرم
_باشه ولی زیاد دیر نکنی
_باشه خداحافظ
_خداحافظ
گوشی رو قطع کردم دانیال هنوز بالا سرم وایستاده بود نگام میکرد سرمم
داشت یواش یواش تموم میشد .سرم درد میکرد
-سرم داره تموم میشه میرم به پرستار خبر بدم
دانیال رفت وچند دقیقه بعد با پرستار برگشت پرستارسوزن سرم و از دستم در آورد
_میتونید برید
_دانیال:ممنون
ادامه دارد.......
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662