eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
فقط این چند روز داروها تو سر وقت بخور. ممکنه فعلا سردردم داشته باشی بعد رو به دانیال کردوگفت:شمام بهتره کمتر اعصابشو خرد کنیدوبیشتر مواظبش باشید دانیال:به رو چشم بازم ممنونم ازتون _بلند شدم دانیال خواست کمکم کنه _خودم میتونم چیزی نگفت کشید کنار اما طوری کنارم راه میرفت که اگراحیانا سرم گیج بره بتونه منو بگیره سوار ماشین شدیم وراه افتادیم جلو یه سوپر مارکت وایستادورفت داخل وبا دوتا نایلون پر برگشت در سمت منو باز کرد ونایلون هار و گذاشت بغلم _اینا چیه ان؟ -دکتر گفت فشارت پایین اینا رو خریدم بخوری _اولا میل ندارم دوما اگرم میل داشتم این همه رو نمیتونستم یه جا بخورم باید بخوری تاهرجاکه تونستی بخور بقیه اشم نگه دار واسه بعد -نمیخوام صورتشو آورد جلو صورتم وگفت:تصمیم گرفتم مهربون باشم کاری نکن که از تصمیمم برگردم لحنش خیلی جدی بود چیزی نگفتم دستشو کرد تو یکی از نایلون ها ویه ابمیوه ویه بسته شکلات در آورد بازشون کرد وگرفت جلوم یه جورایی احساس ضعف میکردم از طرفی ام حوصله داد وبیدادنداشتم برای امروز همینقدر کافی بود برای همین آبمیوه وشکلات واز دستش گرفتم لبخند پیروزمندانه ای زد ورفت سوار ماشین شد یه کم که رفت دوباره ماشینو نگه داشت نگاه کردم ببینم باز واسه چی ماشینو نگه داشته دیدم جلوی یه فروشگاه بزرگ لباسیم -پیاده شو _واسه چی؟ تو که نمیخوای با این شلوار پاره بری خونه شلوارمو نگاه کردم راست میگفت بدجور پاره شده بود _مهم نیست _ولی برا من مهمه پیاده شو خودش پیاده شد و درو برام باز کرد دلم نمیخواست پیاده شم ولی اون بازم دستم و گرفت .البته این بار خیلی آرومتر منو پیاده کرد.رفتیم تو من که هیچ رغبتی نشون نمیدادم برای همین خود دانیال یه شلوار انتخاب کردو داد دستم که برم پرو کنم نمیخواست برم ولی دانیال آروم زیر گوشم گفت: زشته برو بپوش لجبازی هاتو بذار واسه یه وقت بهتر رفتم شلوارو پوشیدم انصافا سلیقه اش خوب بود خیلی بهم اومد من نمیدونم این سایز کمر منو از کجا میدونست شلواره اندازه ی اندازه بود اومدم بیرون دانیال نگاه رضایتمندی کردو بعد برگشت سمت فروشنده تا قیمتشو حساب کنه شلوار گرونی بود مطمئنا اگه اون باعث نشده بود شلوارم پاره بشه عمرا اگه میذاشتم این شلوارو برام بخره ولی بقول خودش الان وقت خوبی برای جرو بحث نبود چون نه من حالشو داشتم ونه اون از فروشگاه که اومدیم بیرون بدون هیچ حرفی منو رسوند خونه پیاده که میشدم نایلون های خوراکی و داروهامو داد دستم و گفت: مواظب خودت باش --باشه وبعد خداحافظی کردو رفت اومدم خونه یکراست رفتم سمت اتاقمو وبه مامان که داشت با تعجب سر ووضعمو وبا اون نایلون ها نگاه میکرد گفتم خسته ام خوابم میاد احتیاج به استراحت داشتم فکرم خسته بودبعدا برای مامان مفصل توضیح میدادم. اونروز یه جورایی قضیه رو ماستمالی کردم رفت ولی اتفاقاتش چندروز فکرمو مشغول کرد نمیدونستم چکار کنم به تهدیدهای دانیال گوش بدم یا نه؟.. البته راستش ازش میترسیدم اگه قضیه خودم بودم به روم نمیاوردم ومثل همیشه لج بازی میکردم اما حالا امیرحسین هم هست. گیج شده بودم لحنش وقتی اون حرفا رو میزد خیلی جدی ومصمم بودنمیتونستم درست وحسابی تصمیم بگیرم تا اینکه خود امیرحسین زنگ زد گفت میخوادباهم خصوصی صحبت کنه وباهام قرار گذاشت پدر و مادرمو در جریان گذاشتم و رفتم سر قرار. ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌