eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
من با حالت شادی شروع کردم به رقص تکی ویه رقص تک نفره ی عالی رو اجرا کردم یه کم دلم خنک شده بودنگاه عصبی دانیال رو رو خودم احساس میکردم خوشبختانه اون نخواست باهام لج کنه وبیاد برقصه ودر مقابل اصرار بقیه که میگفتن اونم بامن برقصه فقط اومد کنار جمع دور وبریم وایستاد و گفت :نه من بیشتر دوست دارم رقص عروسمو تماشا کنم تا اینکه خودم برقصم منم نامردی نکردم ورفتم جلوش وایستادم ورقصیدم احساس کردم الانه که منفجر شه ولی اون همونجور که یه لبخند کج رو لبش بود وایستاده بود کنار وبرام کف میزد بعد از پایان رقص اومد جلو ویه جعبه رو باز کرد و گرفت جلوم تو جعبه یه دست بند طلا بود خودش دست بند و برداشت ودور دستم انداخت وبعد دستم وگرفت وکشید کنار خودش مچ دستمو اونقدر محکم فشار داد که فکر کردم الانه که بشکنه ولی به روی خودم نیاوردم وبازم یه لبخند تحویلش دادم زیر گوشم گفت:بعدا خدمتت میرسم ومن باز لبخند زدم حالم بهتر شده بود خیلی بهتر حالا کجاشو دیدی اقا دانیال این تازه اولشه بچرخ تا بچرخیم...... نمیدونی چه نقشه ها که برات نکشیدم منتظر باش..... موقع شام اقایون هم در سالن به خانم هاشون پیوستند چون لباسم نسبتا زیاد باز بودشنل روکه روی خود لباسم بود پوشیدم یه گوشه با ستاره وایستاده بودیم وستاره هنوزم میخواست بدونه که چه اتفاقی برام افتاده بودهمون موقع مهراد نوه ی اون یکی عمه ی بابام اومد جلو وشروع کرد به تبریک گفتن ودانیال باچند تا از اقوام دورتر از ما ایستاده بود گرم صحبت بامهرادبودیم که دانیال سر رسید کنار من وایستاد ودستمو گرفت تو دستش معذرت میخوام که صحبتتونو قطع میکنم شام آماده ست اگه اجازه بدین عروس خانم هم یه چیزی بخورن بقیه صبحت بمونه برا بعد شام _ولی من میل ندارم اینو من گفتم وبا این حرف دانیال دستمو فشار داد -خوب عزیزم تو میل نداری ستاره خانم ومهرادچه گناهی دارن؟نمیخوای که بعدا برن تو عروسی دانیال وسوگند ما رو گشنگی دادن؟ ستاره و مهراد که منظور دانیال رو فهمیده بودن بایه با اجازه تون گفتن رفتند با رفتن اونا دانیال هم منو دنبال خودش کشید وبردیه گوشه ی حیاط که ایوان مانند بود یه میز و چند تا صندلی اونجا بود روی میز یه بشقاب غذا وسالاد ودسر بود با نوشیدنی منو رو صندلی نشوند وخودشم رو صندلی کناریم نشست هنوزم دست من تو دستش بود انگار میترسید فرار کنم چند نفر از آقایون هم حیاط رو برای شام خوردنشونشون انتخاب کرده بودند هوای بیرون بهتر بود -منو چرا آوردی اینجا؟میذاشتی پیش بقیه میموندم دانیال که زل زده بود به من گفت:چرا اون کارو کردی؟ _کدوم کار چرا نذاشتی دو نفری برقصیم شونه هامو بالا انداختمو گفتم برای اینکه من از رقص دونفری بدم میاد صورتشو نزدیکتر آورد وگفت:اونوقت چرا؟ -همین جوری نکنه ازش خاطره ی بد داری با گفتن این حرف پوزخندی زد ناباورانه نگاش کردم وگفتم :یعنی چی؟توفکر کردی من کیم؟ -خوب معلومه سوگند کسی که هر کاری ازش برمیاد مگه نه؟ حقش بود یکی بزنم تو گوشش :چرا داری چرت وپرت میگی من نخواستم برقصیم چون من رقص دونفره آماتوری دوست ندارم اگه قرار دونفر دو نفری برقصن بهتر بلد باشن اونم حرفه ای _که اینطور؟ باعصبانیت گفتم :بله که اینطور ساکت شد غذا را کشید جلوم وگفت :شامتو بخور یخ کرد _من میل ندارم -نخوری ضعف میکنی -مهم نیست اگه غذا بخورم رژلبم خراب میشه(واقعا که حرف چرت زده بودم) نگاه شیطنت آمیزی بهم کرد وگفت :عیب نداره تو که بلدی درستش کنی از حرفش گر گرفتم عصبانی نگاش کردم نگاه من باعث شد از ته دل بخنده قاشق و گرفت جلوم این پسره خیال میکرد من با اون تو یه بشقاب شام میخورم عمرا .... به جای گرفتن قاشق لیوان پراز نوشابه رو برداشتم وکمی ازش خوردم با اینکارمن دانیال هم قاشقو پرت کرد تو بشقاب وبعد اونو هل داد کنار زیر چشمی نگاش میکردم معلوم بود که عصبانیه لیوان وگذاشتم رو میز و با رومیزی بازی کردم ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌