#با_تو_هرگز_65
برم برم برم ....خوب منتظرن که منتظرن یه کم بیشتر منتظر بمونن مگه چی میشه
-کجاش زشته؟من نامزدتم غریبه که نیستم
هنوزمرکب اسمت رو شناسنامه ام خشک نشده که هی نامزدتم نامزدتم میکنی
یه روز از عقد ما نگذشته تودور ورت داشته. تو خود دانی ولی
من دوست ندارم پشت سرم حرف در بیارن نمیخوام بگن این دختر رسم
مهمانی نوازی حالیش نیست
-اگه من بگم عیبی نداره ولی اگه اونا بگن عیب داره زشته
-خوب معلومه تو که این همه نامزد نامزد میکنی باید بفهمی که آدم با
نامزدش رو در واسی نداره ولی با بقیه داره حال فهمیدی؟
هر جا به نفع شماست ما نامزدتیم هر جا به نفع شما نیست ما اینجا برگ چغندریم
-حالا دیگه.....
لبخند من وحس بی تفاوتی ایم عصبی اش کرد با عصبانیت رفت سمت
ماشینش و از همونجا دادزد
- فعلا بهترشمابرید به مهمانان عزیزتون برسید نکنه یه وقت ناراحت شن
دانیالم ببو گلابیه به درک ...اونکه اصلا مهم نیست
پس خداحافظ
این حرف من باعث شد در ماشینشو محکم بکوبه .دلم برای ماشین سوخت
دروپشت سرم بستم خیلی حال داد که حالشو گرفتم از پشت در صدای
ماشینش رو شنیدم هر چی حرص داشت سر پدال گاز ماشین در آورد
اومدم که تو مامان پرسیدپس دانیال کو؟
-هیچی هر چی اصرار کردم نیومد تو گفت مزاحم نمیشم
مامان نگه عاقل اندر سفیهی به من کرد ومنم گفتم:خوب دوست نداشت
بیاد تو زوری که نیست
رفتم سمت اتاقم ستاره ام دنبالم اومد:چی گفتی به اون بیچاره که
اونجوری حالش گرفته شد؟
_کی؟دانیال؟
_اره دیگه
_تواز کجا فهمیدی
_از پشت پنجره دیدم
_هیچی گفتم برو خونه اتون استراحت کن
جمع خانوادگیمونو خراب نکنه
_نه واسه چی بیاد جمع خانوادگیمونو خراب کنه
-اونم دیگه جز خانواده ست هاااااا..
_کو تا اون موقع ...
مامان صدامون زد
سوگند ستاره بیاین شام
_اومدیم اومدیم
ستاره:توهم خوب بلدی سر همه شیره بمالی ها بیچاره رو راه ندادی تو
بعد میگی من اصرار کردم خودش نیومد
چی؟به من میگن سوگند تو دلم گفتم تازه کجاشو دیدی دیر نیست روزی که ثابت کنم من کی ام........
مامان از دیروز تا حالا یه دقیقه ام راحت ننشسته یا کنار گوشی بود
وشماره این واون رو میگرفت و برا مهمونی دعوت میکرد یا لیست
سفارشاتشو مینوشت وهر از گاهی هم یه ای وای فلان چیز و یادم رفته
بود وبهمان چیزیادم رفته میگفت
چون تعداد مهمون ها زیادبود ومامان هم میخواست همه چیز به بهترین شکل برگزار بشه مهمونی رو تو یکی از رستوران های معروف گرفتیم
امروز از صبح زود بیدارم کرده بود تا به قول معروف به خودم برسم
بعداز ظهررفته بودم یه چایی برای خودم بریزم که مامان گفت:خوب شد
اومدی بدو برو زنگ بزن به دانیال بگو راس ساعت۸اینجا باشه
واسه چی؟
خوب ما باید قبل از مهمون های دیگه اونجا باشیم
- اونوقت به نظر شما ۸ دیر نیست
تو نمیایی باما
باتعجب پرسیدم :یعنی چی من نمیام
توبا دانیال یک ساعت بعد از ما راه میفتین میاین این چه کاریه خوب منم با شما میام دانیالم خودش بعدا میاد
_اصلا این امکان نداره شما دوتا باید باهم بیایین...
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_65
برم برم برم ....خوب منتظرن که منتظرن یه کم بیشتر منتظر بمونن مگه چی میشه
-کجاش زشته؟من نامزدتم غریبه که نیستم
هنوزمرکب اسمت رو شناسنامه ام خشک نشده که هی نامزدتم نامزدتم میکنی
یه روز از عقد ما نگذشته تودور ورت داشته. تو خود دانی ولی
من دوست ندارم پشت سرم حرف در بیارن نمیخوام بگن این دختر رسم
مهمانی نوازی حالیش نیست
-اگه من بگم عیبی نداره ولی اگه اونا بگن عیب داره زشته
-خوب معلومه تو که این همه نامزد نامزد میکنی باید بفهمی که آدم با
نامزدش رو در واسی نداره ولی با بقیه داره حال فهمیدی؟
هر جا به نفع شماست ما نامزدتیم هر جا به نفع شما نیست ما اینجا برگ چغندریم
-حالا دیگه.....
لبخند من وحس بی تفاوتی ایم عصبی اش کرد با عصبانیت رفت سمت
ماشینش و از همونجا دادزد
- فعلا بهترشمابرید به مهمانان عزیزتون برسید نکنه یه وقت ناراحت شن
دانیالم ببو گلابیه به درک ...اونکه اصلا مهم نیست
پس خداحافظ
این حرف من باعث شد در ماشینشو محکم بکوبه .دلم برای ماشین سوخت
دروپشت سرم بستم خیلی حال داد که حالشو گرفتم از پشت در صدای
ماشینش رو شنیدم هر چی حرص داشت سر پدال گاز ماشین در آورد
اومدم که تو مامان پرسیدپس دانیال کو؟
-هیچی هر چی اصرار کردم نیومد تو گفت مزاحم نمیشم
مامان نگه عاقل اندر سفیهی به من کرد ومنم گفتم:خوب دوست نداشت
بیاد تو زوری که نیست
رفتم سمت اتاقم ستاره ام دنبالم اومد:چی گفتی به اون بیچاره که
اونجوری حالش گرفته شد؟
_کی؟دانیال؟
_اره دیگه
_تواز کجا فهمیدی
_از پشت پنجره دیدم
_هیچی گفتم برو خونه اتون استراحت کن
جمع خانوادگیمونو خراب نکنه
_نه واسه چی بیاد جمع خانوادگیمونو خراب کنه
-اونم دیگه جز خانواده ست هاااااا..
_کو تا اون موقع ...
مامان صدامون زد
سوگند ستاره بیاین شام
_اومدیم اومدیم
ستاره:توهم خوب بلدی سر همه شیره بمالی ها بیچاره رو راه ندادی تو
بعد میگی من اصرار کردم خودش نیومد
چی؟به من میگن سوگند تو دلم گفتم تازه کجاشو دیدی دیر نیست روزی که ثابت کنم من کی ام........
مامان از دیروز تا حالا یه دقیقه ام راحت ننشسته یا کنار گوشی بود
وشماره این واون رو میگرفت و برا مهمونی دعوت میکرد یا لیست
سفارشاتشو مینوشت وهر از گاهی هم یه ای وای فلان چیز و یادم رفته
بود وبهمان چیزیادم رفته میگفت
چون تعداد مهمون ها زیادبود ومامان هم میخواست همه چیز به بهترین شکل برگزار بشه مهمونی رو تو یکی از رستوران های معروف گرفتیم
امروز از صبح زود بیدارم کرده بود تا به قول معروف به خودم برسم
بعداز ظهررفته بودم یه چایی برای خودم بریزم که مامان گفت:خوب شد
اومدی بدو برو زنگ بزن به دانیال بگو راس ساعت۸اینجا باشه
واسه چی؟
خوب ما باید قبل از مهمون های دیگه اونجا باشیم
- اونوقت به نظر شما ۸ دیر نیست
تو نمیایی باما
باتعجب پرسیدم :یعنی چی من نمیام
توبا دانیال یک ساعت بعد از ما راه میفتین میاین این چه کاریه خوب منم با شما میام دانیالم خودش بعدا میاد
_اصلا این امکان نداره شما دوتا باید باهم بیایین...
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662