📚ترجیح دنیا بر آخرت
روزی حضرت #موسی (ع) در محلی عبور می کرد دید: مردی #گریه می کند و در درگاه #خدا می نالد . از آنجا گذشت، هنگام مراجعت نیز گذارش به همانجا افتاد، دید آن #مرد همچنان در درگاه خدا می نالد و می گرید .
موسی متوجه خداوند شده عرض کرد: پروردگارا #بنده تو از #خوف تو می گرید (به او توجه فرما:)
خطاب رسید ای پسر #عمران اگر او آنقدر بگرید که مغزش همراه #اشک چشمش به زمین بریزد و دستش را آنقدر به سوی #آسمان بلند کند که ساقط شود او را نمی آمرزم و چرا که او دنیا را #دوست دارد و دوستی دنیا را بر دوستی آخرت ترجیح می دهد .
📚منبع : مجموعه ورام، ج 1، ص 134
#حب_الدنیا
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚ترجیح دنیا بر آخرت
روزی حضرت #موسی (ع) در محلی عبور می کرد دید: مردی #گریه می کند و در درگاه #خدا می نالد . از آنجا گذشت، هنگام مراجعت نیز گذارش به همانجا افتاد، دید آن #مرد همچنان در درگاه خدا می نالد و می گرید .
موسی متوجه خداوند شده عرض کرد: پروردگارا #بنده تو از #خوف تو می گرید (به او توجه فرما:)
خطاب رسید ای پسر #عمران اگر او آنقدر بگرید که مغزش همراه #اشک چشمش به زمین بریزد و دستش را آنقدر به سوی #آسمان بلند کند که ساقط شود او را نمی آمرزم و چرا که او دنیا را #دوست دارد و دوستی دنیا را بر دوستی آخرت ترجیح می دهد .
📚منبع : مجموعه ورام، ج 1، ص 134
#حب_الدنیا
@dastane313
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚منبع : قصص التوابين، ص 110
#داستانهای_آموزنده
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔
@Dastan1224
📚ويژگیهاى همسايه داوود عليهالسلام در بهشت
روزى داوود عليهالسلام عرض كرد: خدايا همسايه من در بهشت كيست؟ خداوند به او وحى كرد: او متَّى پدر حضرت يونس است.
داوود عليهالسلام از خداوند اجازه خواست تا به زيارت و ديدار متّى برود. خداوند اجازه داد داوود دست پسرش سليمان عليهالسلام را كه در آن هنگام خردسال بود گرفت و با هم به ديدن متّى رفتند.
پس از ورود به خانه متّى، ديد خانه او بسيار ساده و با حصير ساخته شده است، ولى متّى نبود. از همسر متّى پرسيد: متى كجاست؟ او گفت: براى كندن #هيزم به بيابان رفته است. داوود و سليمان صبر كردند تا #متى آمد، ديدند پشتهاى از هيزم بر پشت گرفته است و پس از رسيدن هيزم را به زمين گذاشت و در معرض فروش نهاد و گفت: كيست كه اين مال حلال را به درهمى از حلال از من خريدارى نمايد؟ داوود و #سليمان عليهماالسلام جلو آمدند و سلام كردند. متى آنها را به خانه برد. مقدارى گندم خريد و آسيا كرد، و در گودالى از سنگ خمير نمود. سپس آن را بر روى #آتش نهاد و پخت. آن گاه آن را با آب مقدارى نمك نزد مهمانان گذاشت، و در كنار ايشان نشست و مشغول صحبت شد، تا به آنها سخت نگذرد، و خود دو زانو كنار سفره نشست و هر لقمهاى كه به دهان مىگذاشت در آغاز آن بسمالله مىگفت و پس از خوردن آن اَلْحَمْدُلِلَّه را به زبان مىآورد. تا اين كه اندكى آب نوشيد و آن گاه گفت:
خدا را سپاس میگويم، اى خدا حمد و سپاس از آن تو است كه به من #نعمت و سلامتى دادى، و مرا دوست خود گردانيدى و آن همه نعمت را كه به من دادهاى به چه كسى ديگرى دادى؟ زيرا گوش، چشم و دستها و همه اعضايم سالم است، و به من #نيرو بخشيدى تا به كندن هيزم بپردازم و آن را بياورم و بفروشم، هيزمى را كه در كشت آن زحمتى نكشيدهام، كسى را فرستادى تا آن را از من خريدارى كند، و من از بهاى آن گندم را تهيه كنم، كه خودم از آن گندم را نكاشتهام، و برايش زحمت نكشيدهام، و سنگى را در اختيار نهادى تا گندم را آرد كنم، و آتشى را در اختيار نهادى تا آن را بر افروزم و نان بپزم و آن را بخورم و خود را براى اطاعت تو تقويم كنم، #حمد و سپاس مخصوص تو است. آن گاه با صداى بلند و جانسوز گريه كرد.
داوود عليهالسلام به سليمان عليهالسلام گفت: فرزندم! سزاوار است چنين #بنده اى در بهشت داراى مقام ارجمند، باشد زيرا بنده اى #شاكرتر از متّى نديده ام.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
در یکی از #پندهای لقمان به #پسرش این بود که;
ای پسرم! همانا مردمی که پیش از تو #زندگی می کردند، برای #فرزندانشان مال ها اندوختند، ولی نه از آن اندوخته ها، و نه از کسانی که برای آن ها اندوخته بودند، نشانه ای مانده است. پس تو #بنده ای هستی که #دنیا به تو اجاره داده شده است و مأمور به عمل کردن هستی و در برابر هر عمل به تو وعده پاداش داده اند بنابراین، عملت را به خوبی انجام بده. پسرم، در این دنیا همچون گوسفندی نباش که در کشت زار سبزی می چَرَد و آن اندازه می خورد تا فربه می شود؛ زیرا مرگش هنگام فربه شدن فرا می رسد، بلکه دنیا را مانند پُلی بر روی رودخانه ای بدان که از آن گذر کرده ای و هیچ گاه به آن جا باز نمی گردی. بدان که به زودی در پیشگاه #خداوند بزرگ، از تو برای چهار چیز پرسش می کنند:
1. جوانی ات را در چه کارهایی صرف کردی؟
2. عمرت را چگونه به پایان رساندی؟
3. مال و دارایی ات را از چه راهی به دست آوردی؟
4. دارایی ات را چگونه مصرف کردی؟
پس خود را برای آن روز آماده کن و بر آن چه از دنیا از دست داده ای، افسوس نخور؛ زیرا که اندک دنیا، نابود شدنی است و زیادش، دچار بلا و گرفتاری ست. پس کارهایی را که خدا دوست دارد، انجام بده. توبه را در #قلب خود تازه نگه دار و در فرصت ها، به عمل بپرداز، پیش از این که #مرگ فرا رسد و میان تو و آن چه نیاز داری، فاصله بیاندازد.
بحار، ج 73، ص 68 ، روایت 36، باب 122
#حکایت_روایت_حدیث
#پندانه_تلنگر
#عمر_زندگی
☀️@Dastan1224