✍#حسادت_بر_امام_هدایت
متوکل عباسی دمل بزرگی در محلی از بدنش بیرون آمده بود و به هیچ وسیله سر باز نمی کرد، پزشکان از معالجه ی او فرو ماندند. مادر متوکل به حضرت امام علی النقی ارادت داشت، کسی را نزد آن حضرت فرستاد و از ایشان کمک خواست. امام فرمود: روغن گوسفند را با گلاب بیامیزید و روی دمل قرار دهید تا درد ساکن شود و سر بگشاید. این دستور را به خلیفه عرض کردند. پزشکان معالج از تجویز چنین دارویی برای دمل خندیدند و آن را مؤثر ندانستند. این خبر به مادر متوکل رسید، اطبا را ناسزایی به سزا گفت و دستور داد آنها را از پیش متوکل خارج کنند، خودش شخصا آن دوا را تهیه کرده و بر دمل نهاد. همان دم درد فرو نشست و اثر بهبودی آشکار شد و بلافاصله سر دمل باز شد و مواد فاسد خارج شد. متوکل در همان روز ده هزار مثقال زر مسکوک سرخ در همیان کرد و مهر مخصوص خود را بر آن زد و برای آن جناب فرستاد. بعد از چند روز حسودان به عرض متوکل رسانیدند که حضرت هادی خیال خلافت دارد، هر زری که شما به ایشان میدهید صرف جمع آوری اسلحه میکند. متوکل بدگمان شد. شبی سعید حاجب (وزیر دربار) را دستور داد به وسیله ی نردبانی از راه بام نیمه شب بدون اطلاع، بر آن حضرت وارد شود و ببیند آیا در منزل و خلوتخانهی خاص ایشان اسلحه و اسباب و لوازم سلطنت یافت میشود، اگر پیدا کرد برای او بیاورد. سعید به وسیله ی نردبان از راه بام با چند نفر وارد خانه ی آن حضرت شد. شب تاریکی بود، وقتی سعید داخل منزل شد، سرگردان شد، نمی دانست به کدام طرف برود و چگونه جست و جو کند، در این هنگام امام علی از درون خانه فرمود: سعید! همان جا باش تا برایت چراغی بفرستم. فرستاده ی متوکل از این پیش آمد در شگفت شد که امام از کجا دانست من آمده ام، چیزی نگذشت که خادمی با چراغ افروخته و یک دسته کلید نزد سعید آمد و گفت: امام فرموده تمام خانه را جست و جو کن و هر چه وسایل جنگ پیدا کردی بردار و بعد از تفحص پیش من بیا. خادم اتاقها را یکی یکی باز کرد و سعید تمام اتاقها را گشت؛ اما چیزی را که در جست و جویش بود پیدا نکرد. خدمت حضرت هادی (ع) رسید، دید امام حصیری افکنده و سجاده ای بر آن گسترده و رو به قبله نشسته است، کنار مصلی شمشیری در غلاف نهاده است و همیانی که ده هزار دینار داشت با مهر متوکل بدون این که مهرش دست خورده باشد در گوشه ی اتاق است. حضرت فرمود: از اسباب سلطنت در این خلوت خانه فقط همین شمشیر و دینارها است که چند روز پیش خود متوکل فرستاده، هر دو را بردار نزد او ببر تا حقیقت گفتار سخن چینان و حسودان بر او کشف شود. سعید آن شمشیر و همیان را برداشت و نزد متوکل آورد. متوکل همین که همیان را سربسته به مهر خود دید بسیار شرمنده شد و از کرده ی خویش پشیمان شد و چند نفری را که از روی حسادت سخن چینی کرده بودند کیفری به سزا داد و ده هزار دینار دیگر در میان گذاشت و با همان همیان اول خدمت آن حضرت فرستاد و پوزش خواست.
📙پند تاریخ 2/ 143 - 145؛ به نقل از: لطائف الطوائف/ 58.
@Dastan1224