📚#حکایت_مگس
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن
پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی
میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و
مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی
میراند آن ادرار، دريای بیساحل به
نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ.
زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است.
و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
#مولانا
داستان وپند
@Dastan1224