#دردسر_عجیب_تو_سالگرد_ازدواجمون
💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟
شب سالگرد ازدواجمون بود تو خونه منتظر بودم تا شوهرم علی برسه ....
ساعت 9 شب شد ! مثل همیشه علی قبل از وارد شدن تو خونه در میزد من داشتم میزو آماده میکردم سرمو برگردوندم سمتش که سلام بگم
امابا دیدن شخصی که همراهش بود یهو خشکم زد!
- نگين؟؟
+ بله على جان
- نگين جان ميشه آبگرمكن رو نشون آقا بدي؟ كه تا قبل از اومدن مهمونا درستش كنن؟
+ چى؟ آهان باشه حتما
همونطور که با دیدنش شوکه شده بودم🙈 او رو به سمت آشپزخونه راهنمایی کردم، اما
🔴 ادامه داستان باز شود👇👇
https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️