🧞♀#زن_خطاکار_و_پسری_زیبارو
در زمان ملانصرالدین جوانى بسيار زيبا و خوش چهره ای بود که به شغل بزازى مشغول بود. زنى ثروتمند عاشق او مى شود..
از او مى خواهد تا پارچه هائى را از او بخرد به شرط آنكه به منزلش بياورد تا پول را هم به او بدهد.
چون جوان وارد منزل آن زن شد، زن درب خانه را قفل کرد و بساط شراب را فراهم کرده و از جوان زیبا خواست كه با او زنا كند. او در جواب مى گويد: پناه به خداى مى برم و در مذمت عمل شنيع زنا مطالبى مى گويد.
حرفهايش در زن تاءثير نكرد. تا اینکه....
💠ادامه داستان...👇👇
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6