🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#رمان_فصل_آخر
#قسمت_بیست_یک
(امیر)
از درباشگاه که داخل شدم یه نگاه انداختم کسری رو پیدا کردم یه گوشه جلوآینه وایساده بود و دمبل میزد، رفتم جلوبا همون حالت که مشغول ورزش بودسلام علیک کردیم، به دستام که خالی بود نگاه کرد و گفت: مگه نیومدی ورزش کنی؟ کولت کو؟
من: نه اومدم حرف بزنیم
کسری: من که الان تایم عضله قوی کردنمه با هیشکی ام حرفم نمیاد
من: مسخره بازی در نیارکارم جدیه
کسری یه فیگور برام گرفت و گفت: جدیتر از عضلههای من؟؟
من: راجبه شیدس جمع کن بریم میخوام باهات حرف بزنم
کسری: ای بابا باز زد برجکتو ترکوند؟؟
من: نخیر امروز خودش ترکیده،بود، تو ماشین منتظرتم دیر نکن
رفتم تو ماشین نشستم،5 دقیقه بعد کسری اومد تا سوارشدبا یه سرعت بالا حرکت کردم
کسری: بزن بغل
من: چرا؟؟
کسری: قصد سفر آخرت ندارم بزن کنار خودم بشینم
بدون اینکه باهاش بحث کنم نگه داشتم جامونوعوض کردیم، حالا اون با سرعت ملایمتری میرفت و منم شروع کردم به تعریف کردن.
من: امروز شیده اصلاً حالش خوب نبود، دور از جونش رنگ و روش عین میت شده بود، انقد گرفته بود که فک کردم شاید یکی فوت شده
کسری: شایدم شده
من: نه خوشبختانه کسی نمرده، فقط فلور یه چیزی بهم گفت که دارم دیوونه میشم
کسری: چی گفت مگه؟؟
یه لحظه مردد شدم که حرف فلورو به کسری بگم ولی مطمئنم بودم جز اون کسی درکم نمیکنه، کسری دوباره پرسید: میگم چی گفت؟
من: گفت شیده شکست عشقی خورده
کسری: میگفتی بنده خدا شکست عشقی رو که من 3 ساله دارم میخورم نه اون
من: کسری دارم جدی حرف میزنم
کسری: خب خره خداروشکر اگه رقیب عشقیام در کار بوده تموم شده رفته
من: بس کن بابا، من حتی نمیتونم فکرشم بکنم که شیده به کسی جز من علاقه داشته، اگ حرف فلور راست باشه دیوونه میشم کسری، یعنی تموم مدتی که من برا اون میمردم اون...
کسری وسط حرفم پرید وگفت: اگه راست باشه؟؟
یعنی ممکنه دروغ گفته باشه؟
من: آره بعید نیست فلور مثلاً بهترین دوست شیدس ولی خیلی واضح و روشن به اون حسودی میکنه، دلیلشو نمیدونم ولی خیلی وقتا سعی کرده منو بیخیال شیده کنه شاید این بارم چرت گفته
کسری: شیده خودش میدونه فلور همچین آدمیه؟
من: نه متاسفانه، اون فلورو خیلی دوس داره منم هیچوقت دلم نیومده تو ذوقش بزنمو بهش بگم چه مارمولکیه این دختر، حالا اینارو ول کن کسری بنظرت اگ حرف فلور دروغ باشه پس چرا شیده امروز اینجوری بود نگاهش یه لحظم از جلو چشمم نمیفته
کسری: چند چندی با خودت؟ آحرش بنظرت دختره درست گفته یا نه؟
من: نمیدونم قاطی کردم، فقط خدا نکنه که راست باشه خدا نکنه اون جز من به کسی فک کنه
کسری: اولاً که ایشالا اینطور نباشه دوما به فرض که باشه،حالا که به شکست ختم شده یعنی یه فرصت دیگه برای تو
من: چی بگم
قلبم خیلی تیر میکشید ولی نمیخواستم به کسری بگم که الکی نگران بشه فقط ازش خواستم منو برسونه دم خونمون، بقیه راهم تو سکوت گذشت،
ادامه دارد.....
@dastanvpand
#نویسنده_شیدا_اکبریان
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸