eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
#تمنای_وجودم #قسمت_سیودوم همونطور داشتم غر میزدم که امیر و نیما از اتاق با هم اومدن بیرون . -سلام ا
-نمیدونستید! اما این شرکت خیلی شاکی بود گفت از زمان مهلتی که بهتون دادیم گذشته ! از جاش بلند شد و گفت:غیر ممکنه این هنوز باید تو نوبت باشه .ما در مورد این نقشه برای ۳ ماه دیگه قرارداد بسته بودیم -شاید مهندس رادمنش در جریان باشه هر چی باشه من هم در جریان قرار میگیرم .محال که در این مورد چیزی ندونم . -پرونده های شرکتهای که قرارداد دارید دست کیه؟ -معمولا اینجور چیزها دست خانوم سرحدیه . به صندلیم تکیه دادم و گفتم :یعنی میشه خانوم سرحدی شما رو در جریان نگذاشته باشه ! نیما به طرفم برگشت و دوتا دستش رو روی میزم قرار دادو گفت:امیدوارم که اینطور نباشه چون در این صورت امیر دیگه باید یه تصمیم حسابی در مورد این خانوم بگیره .همون چیزی که خیلی وقت پیش باید میگرفت و به حرفام توجهی نکرد (یعنی امیر از این سرحدی خوشش میاد ....اه اه اه ،چه بد سلیقه ) گفتم :برای چی به حرفتون توجهی نکرد. نیما کاغذ رو روی میز گذشت و گفت :بخاطر این که ممکن بود کسی مورد اطمینان رو پیدا نکنیم .این خانوم سرحدی هم مهندس وحدت معرفی کرد .قبلا یه خانوم دیگه بود که اون هم از آشناهای یکی از بچه های دانشگاه بود .اما ۵ ماه پیش ازدواج کرد و دیگه نتونست بیاد شرکت .اون خانوم قبلی خیلی دقیق بود اما متاسفانه این خانوم سرحدی زیادی سر به هواست .از اول هم امیر متوجه این موضوع شد اما فکر نمیکرد اینطوری به کارهای ما لطمه بخوره ...هنوز هم نمیخواد باور کنه که این خانوم به درد این کار نمیخوره . -خوب شما چرا اصرار نکردین در این مورد یه تصمیم درست و قاطع بگیرن. -بخاطر این که کسی مورد اعتماد رو برای اینکار در نظر ندارم که بجای ایشون پیشنهاد کنم.در ضمن اینقدر کار سرمون ریخته که دیگه به فکر عوض کردن منشی نبودیم.یه کم فکر کردم و گفتم .من یه پیشنهاد دارم .....اگه قول بدید مهندس رو راضی کنید تا عذر خانوم سرحدی رو بخواد ،من هم قول میدم یه منشی مورد اعتماد پیدا کنم. یه ذره نگاهم کرد .حتما پیش خودش میگفت این چه دلسوز شده .خبر نداشت چشم نداشتم این سرحدی رو ببینم . نیما: و اگه پیدا نکردن چی ؟ -در حقیقت پیدا کردم .اما مطمئن نیستم بتونه کار کنه . یعنی از خودش مطمئنم که دوست داره اینجا کار کنه اما در مورد خانوادش مطمئن نیستم اجازه بدن کار کنه؟ -حالا کی هاست؟ یه ذره نگاهش کردم و گفتم :....شیوا . یه برقی تو چشمهاش درخشید .آی آی آی آی ....چشمهات لوت دادن. اما یه لحظه بعد پرسید:چرا فکر میکنید خانواده اش مانع کار کردن اون در اینجا بشن ....فکر میکنید .......بخاطر امیر باشه. -نه اصلا.....اتفاقا مطمئنم اگه قرار بود شیوا کار کنه خانواده اش فقط با اینجا موافقت میکردن.اون هم فقط بخاطر مهندس . وای ،مثل اینکه خراب کاری کردم . به چهرش که حالا گرفته بود چشم دوختم .باید درستش کنم . -حتما تا به حال به این موضوع پی بردید که بین مهندس رادمنش و شیوا یه صمیمیت خاصی هست .شیوا به من گفته این صمیمیت بخاطر اینه که انها همدیگر رو مثل خواهر ،برادر میدونن.برای همین میگم اگه شیوا قرار بود کار کنه خانواده اش فقط با اینجا موافقت میکردن . نه ،مثل این که خوب امدم ،آخه ،بچه اخمهاش باز شد. باید کاری میکردم که حتما شیوا اینجا کار کنه چون در این صورت اونها همدیگر رو بیشتر میتونستن ببینن .حالا دیگه مطمئن بودم نیما هم به شیوا علاقه داره . نیما:پس دلیل مخالفت خانواده اش برای کار کردن چی میتونه باشه؟ -خوب پدر شیوا خیلی ثروتمنده،و در اصل دلیلی برای کار کردن شیوا وجود نداره . نیما روی صندلی نشست و گفت:اره ،میدونم .....پدرش خیلی ثروتمنده.. ادامه دارد..... @Dastanvpand •••✾~🍃🌸🍃~✾••• ‌‌‌‌‌‌