eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
دستکش ها را در آوردم و گوشی آیفون را برداشتم :- کیه ؟صداي سهیل بلند شد : آقا گرگه !با خنده گفتم : سهیل خوش آمدي .لحظه اي بعد سهیل و گلرخ روي مبلها نشسته بودند . چاي و شیرینی آوردم و نشستم. سهیل با خنده پرسید : حسین کجاست؟- مدتیه عصرها دیر می آد . می مونه اضافه کاري ولی الان سر و کله اش پیدا می شه . سهیل شیرینی برداشت : بگو انقدر پول پارو نکنه خسته می شه .به گلرخ نگاه کردم و گفتم : گلرخ جون شیرینی هاش تازه است بردار .بعد از سهیل پرسیدم : از مامان اینا چه خبر ؟سهیل با دهان پر از شیرینی گفت : هیچی دیشب اونجا بودیم مامان زانوي غم بغل کرده بود.هراسان پرسیدم : چرا ؟گلرخ پنهان از من اشاره اي به سهیل کرد یعنی حرف نزن اما من متوجه اشاره اش شدم و سهیل نشد با بی قیدي گفت: چه می دونم انگار پسر دوستش در تصادف مرده ...گلرخ با صداي بلند گفت : راستی مهتاب امتحانات خوب شد ؟می دانستم که می خواهد حواس من را پرت کند بی توجه به سوالش پرسیدم:- کدوم دوستش ؟ سهیل شانه اي بالا انداخت : چه می دونم همون که تو عروسی ما هم آمده بود. نازي ...ناباورانه پرسیدم : نازي ؟...اصلا برایم قابل هضم نبود . دوباره پرسیدم : نازي ؟ ... یعنی کوروش مرده ؟سهیل دستش را تکان داد : آهان ! خودشه !اشک در چشمانم جمع شد : آخه چرا ؟سهیل خرده شیرینی را از لباسش تکاند : انگار تصادف کرده و سر ضرب زحمتو کم کرده ...گلرخ غرید : سهیل بس کن !رو به گلرخ کردم : گلی راست می گه ؟گلرخ غمگین سرش را تکان داد : آره طفلک خیلی جوون بود . امریکا تصادف کرده و به بیمارستان هم نرسیده بین راه فوت شده حالا قراره نازي خانوم برگرده ایران.با پشت دست اشک هایم را پاك کردم . چقدر ناراحت بودم . دلم براي کوروش خیلی سوخت در همان چند دیدار متوجه شده بودم که پسر مودب و متینی است و با اینکه پیشنهاد ازدواجش را رد کردم برایم محترم بود. بی اختیار گفتم : - کار دنیا رو ببینید مامان اصرار داشت من زن کوروش بشم. می گفت حسین رفتنی است و حوصله نداره چند سال دیگه با دوتا بچه بیوه و بی سرپرست برگردم خونه حالا ببین که داماد منتخب مامان چه زود همراه جناب عزرائیل رفته اگه من زن کوروش بودم چه می کرد ؟ خودم چه خاکی بر س می کردم ؟ تو مملکت غریب یک زن تنها و بیوه ! سهیل خیره خیره نگاهم کرد. گلرخ با بغض گفت : هیچکس از تقدیر خبر نداره به قول تو این کوروش سالم و سلامت بود اینطوري از بین رفت. انشااله که حسین آقا عمر درازي داشته باشه و تو و بچه هاي آیندتون سالهاي سال زیر سایه اش زندگی کنید.چند لحظه اي ساکت بودیم بعد سهیل با خنده گفت : گلی تو سخنرانی هم بلد بودي من خبر نداشتم ؟همه در حال خنده بودیم که حسین در را باز کرد. وقتی چشمش به کفش هاي جدید افتاد با صداي بلند گفت : سلام یاالله .سهیل بلند شد و به طرفش رفت : سلام از ماست .مشغول سلام و احوالپرسی بودند که گلرخ با خنده گفت ك - سلام حسین آقا ‹ یا الله › در من تاثیر نداره من نمی تونم روسري رو سرم نگه دارم . شما خودتون ببخشید.حسین لبخندي زد و سر به زیر گفت : سلام گلرخ خانم خیلی خوش آمدید این حرفها رو نزنید شما جاي خواهر من هستید براي راحتی خودتون عرض کردم وگرنه قصد جسارت نداشتم.به اصرار حسین سهیل و گلرخ شام ماندند. خود حسین به آشپزخانه آمد و شروع به تکه تکه کردن گوشت مرغها کرد. با خنده گفتم : می خوا چی درست کنی ؟ حسین سري تکان داد : جوجه کباب بده ؟- نه خیلی هم خوبه ولی خودم درست می کنم.حسین خیلی جدي جواب داد : نه تو از صبح کار کردي خسته شدي حالا نوبت منه .- خوب تو هم از صبح سرکار بودي ... - نه فرق می کنه کمک به تو براي من تفریحه تو برو بشین بده مهمون تنها بمونه .آخر شب موقع خداحافظی سهیل با خنده رو به حسین کرد :- حسین انقدر زن ذلیل نباش باید گربه رو دم حجله بکشی !بعد به گلرخ اشاره کرد و گفت : ببین این الان کشته شده ...حسین خندید : بس کن سهیل جرات داشته باش و بگو زن ذلیلی من حداقل جراتشو دارم.گلرخ فوري گفت ك احسنت !وقتی مهمانها رفتند خسته روي کاناپه ولو شدم . حسین تند تند شروع به شستن ظرفها کرد. خجالت زده گفتم : حسین بذار فردا خودم می شورم.صدایش از آشپزخانه بلند شد : نه عزیزم معلومه حسابی خسته شدي دستت درد نکنه ! ^ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662