eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 -کامران من خوابیدم -بخواب عزیزم صندلی و یه ذره خوابوندم آرشم روی پام بود گرفتم راحت خوابیدم -بهار خانومی بلند نمیشی پاشو دیگه یه چیزی بده بخوریم -سلام -سلام به روی نشستت خانومم -اگه منظورت اینکه بشورم اینجا اب نیس -نخیر منظورم این نبود -هرچی حالا از توی نایلون جلوی دستم یه رانی هلو در اوردم و دادم دستش -بازش کن -خوب خودت بازش کن دیگه دست که داری -بله دارم ولی اگه بخوام بازش کنم فرمون ول میشه بعد تصادف میکنیم و میمیریم -ااا زبونتو گاز بگیر -خوب راسته دیگه -خیلی خوب رانی و ازش گرفتم واسش باز کردم -حالا شد کیک صبحونه ای که دیروز خریده بودم تیکه تیکه تو دهنش گذاشتم وقتی حسابی کوفت کرد گفت -دستت طلا خانومی سرمو تکون دادم رسیدیم به پلیس راه کامران شیشه رو داد پایین و گفت -سلام جناب خسته نباشین یارو کلش و کرد تو ماشین و یه دید زد داخلش بعد جواب کامران و داد -سلامت باشین مدارک لطفا کامران خم شد طرف من و مدارک و از تو داشبورد برداشت و داد دست یارو -خانوم با شما چه نسبتی دارن؟ کامران عینک افتابیش و زد رو موهاش و گفت -زنمه -خیلی خوب سفر خوش میتونید برین مدارک و تحویل گرفتیم -دستتون درد نکنه بعدم گاز و گرفت و حرکت کرد با صدایی که کامران از خودش در میاورد بهش نگاه کردم -چته کامران؟ -هان؟ -میگم چته -جیششش دارم زدم زیر خنده وول میخورد سرجاش خیلی باحال شده بود -زهرمار کجاش خنده دار بود که تو داری میخندی؟ -خوب حالا چرا اینقدر داری وول میخوری؟ -ریخخخخت دستمو گرفتم جلوش و گفتم بیا -زهرمار بی ادب -خوب چیکار کنم یه گوشه ای نگه دار برو پشت همین کوه موها و تپه ای جایی خودتو خالی کن برگشت چپ چپ نگام کرد -اصلا به من چه همینجا جیش کن بعدم صورتمو برگردوندم طرف شیشه تا خندمو نبینه -شما اصلا نظر نده لطفا ریز ریز میخندیدم بعد نیم ساعت رسیدیم به یه مسجد کامران سریع رفت دستشویی منم در ماشین و باز کردم و رو صندلی نشستم هوا خوب بود نه گرم بود نه سرد آرش و بغلم کردم و از ماشین پیاده شدم حیف بود ازین هوا استفاده نکنی ماشینی کنار ماشین پارک کرد محل ندادم با صدای طرف برگشتم طرف صدا با حیرت و خوشحالی نگاشون کردم نوشین-به به بهار خانوم حالا میای مسافرت و به ما چیزی نمیگی -نوشیییییییییین -زهرمار نوشین اصلا میدونی چند وقته ریخت نحست و ندیدم اصلا من کشته مرده محبت کردنش بودم داشتم به حرفاش میخندیدم که با صدای علی برگشتم طرفش و باخنده سلام کردم -سلام به روی ماهت باباجان یکم مارم تحویل بگیر باخنده گفتم -مگه این زنه وروره تو میذاره به نازلی و پسر جوونی که باهاشون بود سلام کردم نالی که انگار ارث باباش و خوردم به زور جواب داد اون پسرم که داشت با چشاش قورتم میداد ایشششش پسره بیتربیت موهاش و فشن کرده بود وصورت جذاب و تو دل برویی داشت ولی خوب ما دیگه متاهل شده بودیم اینکارا زشت بود -بهار جان پسرخالم نوید -خوشبختم -همچنین نوشین-این داماد بنده کجاست؟ با لبخند گفتم 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 💓👉🏻 @Dastanvpand 👈🏻💓
🚩 -کامران من خوابیدم -بخواب عزیزم صندلی و یه ذره خوابوندم آرشم روی پام بود گرفتم راحت خوابیدم -بهار خانومی بلند نمیشی پاشو دیگه یه چیزی بده بخوریم -سلام -سلام به روی نشستت خانومم -اگه منظورت اینکه بشورم اینجا اب نیس -نخیر منظورم این نبود -هرچی حالا از توی نایلون جلوی دستم یه رانی هلو در اوردم و دادم دستش -بازش کن -خوب خودت بازش کن دیگه دست که داری -بله دارم ولی اگه بخوام بازش کنم فرمون ول میشه بعد تصادف میکنیم و میمیریم -ااا زبونتو گاز بگیر -خوب راسته دیگه -خیلی خوب رانی و ازش گرفتم واسش باز کردم -حالا شد کیک صبحونه ای که دیروز خریده بودم تیکه تیکه تو دهنش گذاشتم وقتی حسابی کوفت کرد گفت -دستت طلا خانومی سرمو تکون دادم رسیدیم به پلیس راه کامران شیشه رو داد پایین و گفت -سلام جناب خسته نباشین یارو کلش و کرد تو ماشین و یه دید زد داخلش بعد جواب کامران و داد -سلامت باشین مدارک لطفا کامران خم شد طرف من و مدارک و از تو داشبورد برداشت و داد دست یارو -خانوم با شما چه نسبتی دارن؟ کامران عینک افتابیش و زد رو موهاش و گفت -زنمه -خیلی خوب سفر خوش میتونید برین مدارک و تحویل گرفتیم -دستتون درد نکنه بعدم گاز و گرفت و حرکت کرد با صدایی که کامران از خودش در میاورد بهش نگاه کردم -چته کامران؟ -هان؟ -میگم چته -جیششش دارم زدم زیر خنده وول میخورد سرجاش خیلی باحال شده بود -زهرمار کجاش خنده دار بود که تو داری میخندی؟ -خوب حالا چرا اینقدر داری وول میخوری؟ -ریخخخخت دستمو گرفتم جلوش و گفتم بیا -زهرمار بی ادب -خوب چیکار کنم یه گوشه ای نگه دار برو پشت همین کوه موها و تپه ای جایی خودتو خالی کن برگشت چپ چپ نگام کرد -اصلا به من چه همینجا جیش کن بعدم صورتمو برگردوندم طرف شیشه تا خندمو نبینه -شما اصلا نظر نده لطفا ریز ریز میخندیدم بعد نیم ساعت رسیدیم به یه مسجد کامران سریع رفت دستشویی منم در ماشین و باز کردم و رو صندلی نشستم هوا خوب بود نه گرم بود نه سرد آرش و بغلم کردم و از ماشین پیاده شدم حیف بود ازین هوا استفاده نکنی ماشینی کنار ماشین پارک کرد محل ندادم با صدای طرف برگشتم طرف صدا با حیرت و خوشحالی نگاشون کردم نوشین-به به بهار خانوم حالا میای مسافرت و به ما چیزی نمیگی -نوشیییییییییین -زهرمار نوشین اصلا میدونی چند وقته ریخت نحست و ندیدم اصلا من کشته مرده محبت کردنش بودم داشتم به حرفاش میخندیدم که با صدای علی برگشتم طرفش و باخنده سلام کردم -سلام به روی ماهت باباجان یکم مارم تحویل بگیر باخنده گفتم -مگه این زنه وروره تو میذاره به نازلی و پسر جوونی که باهاشون بود سلام کردم نالی که انگار ارث باباش و خوردم به زور جواب داد اون پسرم که داشت با چشاش قورتم میداد ایشششش پسره بیتربیت موهاش و فشن کرده بود وصورت جذاب و تو دل برویی داشت ولی خوب ما دیگه متاهل شده بودیم اینکارا زشت بود -بهار جان پسرخالم نوید -خوشبختم -همچنین نوشین-این داماد بنده کجاست؟ با لبخند گفتم 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 💓👉🏻 @Dastanvpand 👈🏻💓