eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 #رمان_فصل_آخر #قسمت_پنجاه_یک من که نفهمیدم امیر الان به آوا دلداری داد یا بازم تخری
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 (شیده) ساعت 11 ونیم بود که از خواب بیدارشدم، بخاطر قرصایی که شبا قبل خواب می‌خورم صبحا دیرتر بیدار میشم یه آبی به دستو صورتم زدمو یه چایی برا خودم ریختم، نشستم که زنگ دروزدن از آیفون سامانو دیدم چقدر دیدنش خوشحالم کرد، خیلی دلم براش تنگ شده بود، با ذوق گوشیو برداشتمو، گفتم: چه عجب سامان خان سامان: سلام من: سلام بفرمایید درو باز کردمو رفتم تو اتاقم یه کش سر برداشتمو موهاموکه خیلی شلخته بود پشت سرم جمع کردم بعدم رفتم در ورودیو باز کردم، سامان که اومد بالا همونجا توی در با هم روبوسی کردیم، رفتیم داخل سامان نشست منم یه چایی دیگه ریختمورفتم روبروش نشستم. من: بی عهد و عیال تشیف آوردین!! سامان: عهد و عیال خونه باباشونن من: ع پس فرنوشم تهرانه، خب چرا نیاوردیش اینجا؟ سامان: صبح اومدیم رفتیم خونه مامانش اینا، الان من گفتم برم یسر به شیده بزنم، اتفاقاً می‌خواست بیاد گفتم حالا بزار یه روز دیگه با هم میریم توبمون من خودم میرم میام من: خب چرا می‌خواستی همین امروز بیاریش دیگه سامان: دیگه گفتم جمع مجردی باشه خلوت کنیم منم خندیدموگفتم: من چه خلوتی دارم با شما؟ هم قدتم؟ هم سنتم؟ هم جنستم آخه؟!! سامانم خندیدو گفت: حالا دیگه اینجوریه؟ من: بله سامان: از بابای بی معرفتت چه خبر؟ من: والا منم مثل شما زیاد نمی‌بینمش همش درگیره کاره سامان: فقط کار؟ من: چی بگم؟ شایدم یه جایی تو این شهر با یه خانومی یه زندگی جدید تشکیل داده که من بی خبرم سامان خندید و گفت: فکر کن واقعاً اینطور باشه. من: خب باشه بابام گناه داره میدونی چند ساله تنهاس واقعنم حق داره اگه بخواد به فکر خودش باشه سامان: چه دختر فهمیده‌ای! منم به شوخی دستامو جلو صورتم گرفتموگفتم: دیگه خجالتم نده بعدم هر دو خندیدیم، سامان چاییشو برداشت یکم خورد بعدم نگاشو به من دوخت، شک کرده بودم اما حالا دیگه مطمئن شدم اومده یچیزی به من بگه من: عمو؟ سامان: جانم؟ من: بگو دیگه سامان: چیو؟ من: نمیدونم چیه ولی معلومه میخوای یچیزی بگی بگو دیگه سامان: نه چیزی نیست من: مثل اینکه یادت رفته که نه من میتونم به شما دروغ بگم نه شما به من سامان: آخه چیزی نیست یعنی چیز مهمی نیست من: خب همون چیزی که مهم نیستو بگو @dastanvpand ادامه دارد....... ، 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼