eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺🍃 ✅ما توان درک خیلی چیزارو رو نداریم... . روزی حضرت خضر علیه السلام و موسی علیه السلام با هم دیدار کردند. موسي به او گفت:  آنچه به تو تعليم داده شده به من مياموزي؟  خضر(ع) گفت:تو هرگز نميتواني همراه من صبر كني. موسي(ع):به خواست خدا مرا شكيبا خواهي يافت. خضر(ع): پس از هيچ چيز سؤال نكن، تا خودم به موقع، آن را براي تو بازگو كنم.  موسي(ع) پذیرفت و به راه افتادند. آنها سوار كشتي شدند,خضر گوشه هایي از كشتي را سوراخ كرد. موسي(ع) وقتي اين منظره را ديد، بسيار خشمگين شد و به خضر گفت:«آيا كشتي را سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني، براستي چه كار بدي انجام دادي!» خضر(ع)گفت: «آيا نگفتم كه تو نميتواني همراه من صبر و تحمّل كني؟» موسي گفت: مرا به خاطر اين فراموشكاري، ببخش. بعد از آنکه از كشتي پياده شدند. در راه, خضر(ع) نوجوانی را كُشت.  موسي(ع)با ديدن اين منظره تاب نياورد و با خشم به خضر(ع) گفت:«آيا انسان پاكی را بيآنكه قتلي كرده باشد كُشتي؟براستي كار زشتي انجام دادي.» خضر(ع)گفت:به تو نگفتم تو توانايي نداري با من صبر كني؟  موسي(ع)گفت:مرا ببخش,اگر بعد از اين از تو دربارة چيزي سؤال كنم، ديگر با من همراهی نكن. به شهری رسيدند،از مردم آنجا غذا و آب خواستند،ولی مردم،غذايي به آنها ندادند، خضر(ع) به ديوارِ خرابه ای نگاه كرد و به موسي(ع) گفت: به اذن خدا برخيز تا اين ديوار را تعمير كنيم. خضر(ع) مشغول تعمير شد.  موسي(ع) كه خسته و گرسنه بود، و رفتار نامناسب مردم ناراحتش کرده بود و دید در عين حال خضر(ع) به تعمير آن ديوار ميپردازد،زبان به اعتراض گشود،و گفت: ميخواستي در مقابل اين كار اجرتي بگيري؟ خضر(ع) گفت:  اينك وقت جدايي من و تو است،و درباره اتفاقات عجیب چنين توضيح داد:  آن كشتي متعلق به گروهي از  بود كه با آن كار ميكردند، و من آن را معيوب كردم تا به اين وسيله آن كشتي را از چنگ پادشاه ستمگرشان برهانم. چرا كه پشت سرشان کشتی پادشاه بود و هر كشتي سالمي را به زور ميگرفت. معيوب كردن من، براي نگهداري كشتي براي صاحبانش بود. . آن نوجوان  با ايمانی داشت و بيم داشتيم كه آنان را به كفر و انحراف وادارد،از اين رو خواستيم كه پروردگارشان به جاي او فرزندي پاكسرشت به آنها بدهد.(خداوند دختري به آنها مرحمت فرمود،كه كانون ايمان بود و از نسل او هفتاد پيامبر،بوجود آمد) . آن ديوار متعلق به دو بود،گنجي متعلق به آن يتيمان در زير ديوار وجود داشت،و پروردگار تو ميخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را خارج كنند.آن كار را انجام دادم تا گنج زير ديوار محفوظ بماند و به دست بيگانه نيفتد، من اين كارها را خودسرانه انجام ندادم. . 🍀 سوره کهف70-82 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662