💝💕💝💕💝💕💝💕
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هفتاد_پنجم
#شهدا_راه_نجات
#شهیدمیردوستی
#ورود_به_سپاه
سید محمد حسین بسیار فعال و پر تکاپو بود و در سال 90 به عضویت بسیج ویژه صابرین در آمد. او در کنار آموزشهای نظامی آموزش پزشکیاری هم دیده بود و مطالعات آزاد در این زمینه داشت.
#ازدواج
شهید آقاسیدمحمدحسین میردوستی در سال 90 با دخترعموی خود راضیه سادات میردوستی ازدواج (عقد) میکنند
ثمره ی این ازدواج محمدیاسا یک ساله است
#زندگی_زناشویی
#مستند_ملازمان_حرم
آقاسیدمحمدحسین از من ده سال کوچیکتر بودن
اما آنقدر درک بالایی داشتن که این اختلاف سن کاملا پوشیده بود
یه بار خیلی وقت بود آقاسید را ندیده بودم
شدیدا دلتنگش بودم
وقتی از ماموریت برگشت بهش گلایه کردم 🙈🙈😂😂
فردای اونروز بهم گفت که برو تو اتاق بیرون هم نیا
ناهار🍚 گذاشته بودن 🍴
منو صداکردن
دیدم گوشه سفره غذامون یه ❤️ کوچولو با 🌹 گوشه سفره درست کرده بودن
بعداز شهادتش هربار که به دیدنش میام
به تلافی اون قلب، قلبی روی مزارش درست میکنم
#اهدای_عضو
#شهیدمیردوستی
همیشه میگفت آرزویم هست شهید بشوم
اما اگر لایق شهادت نبودم طوری بشود که با مرگ مغری باشد تا اعضای بدنم اهدا بشود
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
💝💕💝💕💝💕💝💕#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤❤❤❤
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هفتاد_هشتم
#شهدا_راه_نجات
#شهادت
#بازگشت_پیکر
#نقل_همسر
#مستند_ملازمان_حرم
روز تاسوعا با تعدادی از اقوام داشتیم از هیئت برمیگشتیم که گوشی عمه زنگ خورد
هرکلمه که صحبت میکردن به من نگاه میکرد
مکالمه که تموم شد پرسیدم چی شده
گفتن هیچی پسر عمو تصادف کرده خوبه الان حالش
رفتیم خونه مادر
همه به من نگاه میکردن حرصم دراومد گفتم یکی دیگه تصادف کرده چرا
به من نگاه میکنید
خواهرم زد زیر گریه گفتم محمدحسین چیزیش شده؟
یهو داداشم اومد جلو منو بغل کرد
چندساعت بعد پدر گفتن شاید نشه پیکر محمد حسین برگرده
به اصرار خودم راهی خونه شدم
بنرعکس محمدحسین دم خونه زده بودن
هروقت ازدستش دلخور بودم بهش نگاه نمیکردم حرف میزدم
رفتم بیرون به عکسش نگاه نکردم و دست گذاشتم رو بنرو باهاش حرف زدم گفتم محمدحسین قول داده بودی برگردی
من منتظرتما 😭😭
به یک ساعت نرسید گفتن پیکر محمدحسین برمیگرده
#وداع
#مستند_ملازمان_حرم
#شهیدمیردوستی
پیکرش دیدم بهش گفتم محمدحسین ،محمدیاسا بزرگ میکنم همون طوری ک تو میخاستی
اما همه جا این زندگی بیا کمکم
محمدحسین،محمدیاسا که بزرگ شد
منم مثل خودت ببر
#به_پایان_رسید_این_دفتر
#حکایت_همچنان_باقیست
#ادامه_دارد..
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
❤❤❤❤#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🏵🏵🏵🏵
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هفتاد_ششم
#شهدا_راه_نجات
#اعزام_به_سوریه
#نقل_از_همسر
#مستند_ملازمان_حرم
تازه از ماموریت برگشته بود تلویزیون مدافعین حرم در سوریه رو نشون میداد
که گفت :من باید برم
بهش گفتم :آقامحمدحسین اگه شما بری منو محمدیاسا چیکارکنیم ؟
گفت :اگه من برم یه محمد یاسا تنها میشه
اما اگه من نرم چندین محمد یاسا
#تولد_محمد_یاسا
#مستند_ملازمان_حرم
#نقل_همسر
بخاطر اعزامش چندروزی تولد محمدیاسا انداخت جلو تولدی که شد اولین و آخرین تولد محمد یاسا با پدرش بود
👼🎂تولد سید محمدیاسا🎂👼
و
😍عاشقانه های یک مادر😍
مادرشهید:
شب تولد محمد یاسا، در عین سادگی اما سنگ تمام گذاشت برای پسرش،
خیلی جنب وجوش داشت،
میخندیدم و بهش می گفتم خیلی پسرت رو دوست داری...
میخندید ☺️ و من خیلی بهش نگاه میکردم.
به زبان بچگی خودش که به خرگوش🐰 میگفت خشو،بهش میگفتم :خشوی من🐰، منم تو رو خیلی دوست دارم...😍
بعد لبخندش بیشتر و قشنگتر از قبل میشد...😊
دوست داشتم بغلش کنم و مثل بچگیش فشارش بدم،🤗
اما اون دیگه مرد شده بود ولی من همون مادر بودم و خجالت میکشیدم...😌
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
🏵🏵🏵🏵#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662