eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 9⃣1⃣ نویسنده: 😎 تعجب کردم از حرف زهرا .. یعنی چی اون از کجا میدونست ک من میگفتم ..😐 +ریحانه جونم میشه تا میرسیم یکم با هم حرف بزنیم ؟😎 زهرا کنارم قرار گرفت انگاری چند ساله باهم دیگه دوست بودیم..😶 چقدر پر انرژی و مهربون بود این دختر...❤ لبخند زدم و گفتم؛ بعله حتما ..😍 فورا دستم گرفت و جلو تر از بقیه راه افتادیم ..🙄 +ریحانه جونم تو تو دانشگاه رضا اینا درس میخونی ؟!🤔 دوباره تعجب کردم 😳 بعید بود با این ظاهر یه آقا پسر رو با اسم کوچیک صدا بزنه البته با وجود اون خشمگین ...😂 خودش ادامه داد... +خب حالا چرا چشاتو گرد میکنی ؟ رضا نامزدمه خو !♀ بعدم انگاری خجالت بکشه سرشو انداخت پائین با انگشتاش ور رفتن ..🤓 خندم گرفت .. چقدر این دختر برام شیرین بود ..😍 بی اختیار بغلش کردم ..💗💗 +مبارک باشه بانو ببخشید من خبر نداشتم ..😉 با لپای گل انداخته گفت: اجکال نداره 😝 دوباره شیطون شد ..😑 +ریحانه جونم میتونم شمارتو داشته باشم ؟🙈 (این دیگه واقعا یه چیزیش میشد) بعد از ردو بدل شماره ها وایسادیم ... که بقیه بهمون برسن.. جالب بود برام که امیر با لبخند با مامان حرف میزد و خیلیم مهربون بود..😒 بله خب اخمشون برا دوتا عکس گرفتن من بود ..😒 دیگه رسیده بودیم که آقا رضا با لبخند گفت: ببخشید خانوم صالحی زهرا جان فرصت ندادن ک معرفیشون کنم به عنوان 😊 +خواهش میکنم آقای خالقی خوشبخت بشین الهی..💗🍃💗 چون کنار زهرا ایستاده بودم شنیدم که آقای امیر آروم در گوشش گفت : مخ دختر مردم و خوردی جغجغه؟😏 نمیدونم این زهرا چرا یهو هیجانی میشد.. بعداز این حرف برادرش برگشت و محکم صورتشو بوسید...😶 با خداحافظی از هم جدا شدیم که اونا رفتن سمت ماشین آقای خالقی و من و مامانم رفتیم سمت ماشین ک بریم خونه ... +ریحانه ؟ _جانم مامان ؟ +چه بچه های خوبی بودن 😍 _آره مامانم این چند باری که دیدمشون ،واقعا خوشحالم از آشنایشون .. وای مامان زهرا خیلی دوست داشتنیه.. چقدر ناز بود چقدر خوشگل حجاب کرده بود 😍 مامان انگاری دوست داشتن یه چیزی بگه: ریحانه ؟ _جانم مامانم ؟😘 دلت میخواد بریم بخریم برات .. ته دلم خالی شد ..😣 نه هنوز .. نه هنوز آدم خوبی نبودم .. هنوز نبودم ..🍃🌺🍃 هنوز نیاز داشتم اونقدر پاک بشم که لیاقت چادر حضرت زهرا و هدیه شهدا رو داشته باشم..😞 😉 😎 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 --—--------------------------- 🍃 🍃 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
ماجرای تلخ زندگیمو نوشتم تا تو زندگی به هرکس اعتمادنکنید، خیلی با شعار دوستی میان ولی برای ضربه زدن به زندگی شما میان😔،پس مواظب باشید من زهرا یه دختر>19ساله داستان تلخ زندگیم از جایی شروع شد که پا به خونه یکی از اشناهام گذاشتم و اونو قابل اعتماد ترین ادم زندگیم میدونستم مادرم👩 هرچی بهم میگفت که بهش اعتماد نکنم و باهاش رفت وآمد نکنم، قبول نکردم ی روز با 👫 و همین دوست کثیفم که اسمش مرضیه بود قرار گذاشتم بریم بیرون نامزدم تا حالا مرضیه رو ندیده بود...... مرضیه با نامزدم علی 😳😒....... برای ادامه داستان پر ماجرا و تلخ کلیک کنید👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6 ❤️ ❤️👆🌷