eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت100 رمان یاسمین شبنم – وا ! من كي دزدي كردم ؟ . كاوه – انكار مي كني ؟ جالد ، شكنجه ! زود ازش
رمان یاسمین عمر اون خدا بيامرز تا همين قدر بوده . منكه نكشتمش ! حاال يه شوخي كردم . جدي كه نگفتم . اينا رو گفتم يه خورده بخنديم دلمون واشه اگه فريبا بفهمه واسه مادرش شعر گفتي ؟- . كاوه – حاال نري دهن لقي كني و چيزي بهش بگي ها شوخي كردم ديوونه وگرنه تو خودت ميدوني كه جون من بود و جون مادر زنم ! از چشمهام بيشتر دوستش داشتم ! خبر مردنش ! رو كه شنيدم ، به جون تو تمام چيزهاي دنيا رو انگار ريختن تو دل من حتما تمام خوشي هاي دنيا رو ؟- : كاوه با خنده گفت خاك تو گور بد ذات بي شرم ت كنن ! ميگم به جون تو- ! به جون عمه ات - . كاوه – به جون عمه ام راست ميگم . تازه ما چند وقت ديگه دكتر ميشيم . دكتر كه نبايد دل نازك باشه ! من تا حاال دكتري نديدم كه مريضش بميره و اون شعر بخونه و شادي كنه- اين دكتر فرق ميكنه . اين يكي متخصص شادي و نشاطه ! داروهايي هم كه تجويز ميكنه ، رقص و آواز و خنده اس ! –كاوه ! دكترش قرطي يه ! ساز زنه ضربي يه ميخوام يه مطب سر چهار راه سيروس واز كنم ! اسمش رو هم ميذارم "مطب شادماني " هره كره درماني زير نظر دكتر كاوه . برومند ! متخصص قر و قنبيله و اطوار ! لطفا با بشكن وارد شويد اصال تو چيكار به كار من داري ؟ ! هر وقت مادر زن خودت مرد ، تا يكسال سياه بپوش و صورتت رو اصالح نكن و بشين سر قبرش هي اشك بريز مثالً اصال ميدوني چيه ؟ من مي خوام تخصصم تو رشته مفاصل بگيرم ! هر كي بياد پيشم و بگه آقاي دكتر كمرم درد ميكنه ، دو تا . نرمش قر كمر بهش ميدم در جا خوب ميشه ! جون به جونت كنن ذاتا رقاصي- ! كاوه – تازه فهميدي ؟ نيگاه كن : شروع كرد پشت فرمون خودش رو تكون دادن رقصيدن و بعد گفت ! خوبه ؟ دوست دارم اينطوري باشم . اصال من عمر و عاص- ! باشه عيبي نداره . بشرطي كه همين ها رو جلوي فريبا هم بگي ها- ! كاوه – باز من يه چيزي گفتم و تو ازش بل بگير ديگه رسيده بوديم . نزديك بيمارستان پارك كرديم و رفتيم تو . فريبا ، كنار سالن انتظار ، روي يه نيمكت نشسته بود و آروم گريه :ميكرد . دوتايي رفتيم پيشش و آروم تسليت گفتيم و واستاديم. تا صداي ما رو شنيد ، سرش رو بلند كرد و گفت رفتم باال سرش و بوسيدمش . موهاشو ناز كردم . بهش آب . يه ساعت قبل از اينكه تموم كنه ، چشماشو باز كرد و منو صدا كرد- اشكش رو پاك كردم و گفتم . دادم . نگاهم كرد و بهم خنديد . بعد يه قطره اشك از گوشه چشماش آروم سر خورد و اومد پايين مامان چرا گريه مي كني ؟ گفت دلم نمي خواد تو دختر خوب و نازم رو تنها بذارم و برم ، اما چيكار ميشه كرد ؟ . گفتم : مامان دكترها گفتن حالتون خوب ميشه . ببين چه بيمارستان خوبي آوردمت ! دو تا جوون خوب و مهربون بهم كمك كردن گفت خدا بهشون عوض بده ، كجان ؟ گفتم االن اينجا نيستن . مي آن ، شايد نيم ساعت ، يه ساعت ديگه بيان . گفت شايد من نتونستم ببينمشون . از قول من ازشون تشكر كن و بهشون بگو اگه مردم ، فريبا رو اول به خدا بعد به شماها مي سپارم . من كه كاري از دستم بر نمي آد تا محبتشون رو جبران كنم اما پيش جدم زهرا براشون دعا مي كنم و دامن ش رو ول نمي كنم تا مرادشون رو بده . بهشون بگو انشاهلل دست توي گفتم مامان شما نبايد خودت رو . خاكستر بكنن ، طال و جواهربيرون بيارن به حق آبروي زهرا . اينا رو مي گفت و گريه مي كرد . ناراحت كني . برات خوب نيست ! گفت ديگه ناراحت نيستم . آقا مرادم رو داد ! بهشون بگو بچه ام رو دستتون سپرده تا روز محشر از خجالتتون در بيام اينجا كه رسيد ، سرش رو انداخت پايين . رفتم براش آب آوردم . فريبا طفلك به هق هق افتاده بود . كمي آب خورد و اشكهاشو پاك : كرد و گفت بعدش بهم گفت بيا دخترم ، بيا سرت رو بذار تو دامنم . ميخوام مثل بچه گي هات اون موهاي قشنگت رو ناز كنم و برات الاليي - . بخونم تا خوابت ببره . بميرم برات از اون زندگي به كجا رسيدي ! بيا دخترم ، پشت تختم رو بلند كن . ميخوام بغلت كنم مثل بچگي هام . چشمهامو بسته بودم و . رفتم و پشت تختش رو بلند كردم و بعد سرم رو گذاشتم رو پاهاش . داشت نازم ميكرد فكر ميكردم كه يه دختر بچه ام و همه چيز مثل اون موقع هاست و پدرم هنوز زنده اس و توخونه بزرگ خودمونيم و هيچ غصه اي . ندارم و مامانم داره برام الاليي ميخونه كه خوابم ببره يه دفعه ديدم كه ديگه دست مامانم حركت نمي كنه ! سرم رو بلند كردم . چشمهاش بسته شده بود و يه لبخند محو روي لباش بود . ! صداش كردم . تكونش دادم اما ديگه هيچي نگفت دوباره زار زار شروع به گريه كرد . گريه ام گرفته بود . از بغض نميتونستم حرف بزنم . گفتم كاوه خوددارتره ، بهش بگم كمي . فريبا رو آروم كنه . برگشتم كه بهش اشاره كنم ديدم همينجور اشک از چشماش میاد پایین. 👇 🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662