eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین از تو جيبم دستمالم رو بهش دادم و از بيمارستان اومدم بيرون . كوچه خلوت بود و ميتونستم راحت بحال اين دختر و روزگارش . گريه كنم رفتم قسمت اطالعات . معلوم شد كه جنازه رو به سردخونه بردن . ازشون خواستم كه يه اتاق ديگه به ما بدن كه تا صبح فريبا . بتونه كمي بخوابه همراهي كردن و عالوه بر اتاق ، دكتر كشيك يه آرام بخش هم به فريبا داد و با كاوه برديمش تو اتاق بزور روي تخت خوابونديمش . . طفلك خيلي ناراحت بود . گريه امونش نمي داد اما بالخره تسليم آرام بخش شد و خوابيد من و كاوه هم روي مبل نشستيم . هر كدوم تو دنياي خودمون بوديم . يه ساعتي هيچكدوم حرف نزديم . يه دفعه فريبا از خواب !!! پريد و داد زد كاوه : كاوه رفت كنار تختش و گفت . چيه فريبا خانم . من اينجام . خيالت راحت باشه- : فريبا كه چشمش به كاوه افتاد كمي آروم شد و دوباره زد زير گريه و گفت كجا بردن مامانم رو ؟- ! كاوه – بخواب فريبا خانم . اون االن جاش خيلي از منو تو بهتره . بخواب . انگار مسكني كه بهش داده بودن خيلي قوي بود كه دوباره از حال رفت نفهميدي چي بهش دادن ؟- . كاوه – ديازپام 02 ميلي . آرومش ميكنه . اومد كنار من نشست . كاوه ، من يه فكرهايي كردم- كاوه – در مورد چي ؟ !فريبا- كاوه خب باالي اتاق من ، طبقه اوب . دو تا اتاق و آشپزخونه و حموم و دستشويي يه كه خالي شده . مستآجرش رفته . چطوره بگيرمش - واسه فريبا . نميتونيم كه ولش كنيم و بريم . اجاره اش رو هم من يه جوري درست مي كنم ، زياد نيست . يه خورده كه صرف . جويي كنم جور ميشه . هم پيش خودمه و حواسم بهش هست ، هم شايد وادارش كنم بره دنبال درس ش كاوه – ببخشيد ، شما ديگه تو چي مي خواي صرفه جويي كني ؟ حتماً جاي خود تخم مرغ ، پوست تخم مرغ رو با نون مي خواي !بخوري ؟ . نه بابا ، وضع من اون طوري ها هم بد نيست . يه كاريش مي كنم- : كاوه دوالشد و منو ماچ كرد و گفت مي دونم خيلي مردي . مي دونم با معرفتي .مي دونم دلت درياست . اما ناسالمتي منم رفيق تو ام . تنه ت هم كه به تنه من خورده - باشه ، بايد كمي از اخالقت رو گرفته باشم يا نه ؟ همون دو تا اتاق رو كه گفتي خيلي عاليه . فريبا اگه پيش تو باشه خيال من هم راحت تره تا ببينم خدا چي مي خواد ؟ كاوه ، اون چيزا كه گفتي شوخي بود ، حاال راستش رو بگو ازش خوشت اومده ؟- : كاوه نگاهي به صورت فريبا كه خيلي معصومانه در خواب بود كرد و گفت آره ، اما حسابي بايد فكر كنم ، تازه خودش هم بايد راضي باشه . اينا يه طرف ، پدر و مادرم هم يه طرف . اخالقشون رو كه - ميدوني ؟ مادرم واسه من يه صندوق دختر سوا كرده گذاشته كنار !حاال اگه برم و بهش بگم مي خوام يه دختر رو بگيرم كه . هيچكس رو نداره ، وامصيبتا خدا بزرگه . دنيا رو چه ديدي ؟ شايد قسمت تو هم فريبا بود و زبون پدر و مادرت بسته شد . تو اول بايد سبك سنگين كني و - . ببيني واقعاً دوستش داري ؟ بقيه چيزها درست ميشه ! كاوه - بيا يه كاري كنيم بهزاد چيكار ؟- جوره جورين با هم . منم ميرم خواستگاري ! بيا جاها رو عوض كنيم ! فريبا رو تو بگير كه مثل اون بي كس و كاري –كاوه فرنوش . مامانش هم كه ثروت بابام رو ببينه ديگه الل ميشه . اونوقت بعدش جاها رو عوض مي كنيم ! چطوره ؟ 👇 🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662